eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آخرش یک شب به پایت جان خود را می دهد آن که پای چشم تو ، ایمان خود را می دهد لحظه ی آخر، سرم را توی آغوشت بگیر موج در ساحل تمام جان خود را می دهد روی لبهایم لبی بگذار، تا سیرم کنی آدم از بیچارگی وجدان خود را می دهد بعد یک بوسه فقط دارم اَنَااَلحَق می زنم مرد با جانش بهای نان خود را می دهد چشمهایت بس که با سبک عراقی در هم است خواجه با آشفتگی دیوان خود را می دهد شـاه قاجـارم که وقتی رقص باله می کنی روی کاغـذ یک شبه ایران ِ خود را می دهد
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند.
بوسه‌ات مرحله‌ی پر هیجانی دارد!  چشم و ابروت عجب تیر و کمانی دارد! نکند وارث لبخند مونالیزایی!  که لبت مثل لبش، راز نهانی دارد؟ هُرم آغوش تو یعنی که خدا هم با تو  گاهگاهی هوس خوشگذرانی دارد کاش تکلیف مرا چشم تو روشن بکند!  که خریدار تو بودن چه زبانی دارد؟ با دوتا بوسه بیا امر به معروف کنیم!  لذتی بیشتر از چشم چرانی دارد بعد آشوب بزرگی که لبت برپا کرد  چشم تو فتنه ی یک جنگ جهانی دارد! بوسه ات ولوله انداخته در اندامم  حتم دارم، لبت اکسیر جوانی دارد!
شبتون بخیر🌼🌼🌼🌼
سلام صبحتون بخیر 🌼🌼🌼🌼
لبخند تو ماجرای صبح است سلام نام تو فقط صدای صبح است سلام خورشید برای دیدنت می آید دیدار تو ابتدای صبح است سلام م.بیرنگ
دلم از بس که شادست از غمت، جز غم نمی خواهد جهان بی غمت جانا ! دلم یکدم نمی خواهد دل از روز ازل چون نی کمر بسته ست بهر غم نوای نی نوایش تا ابد جز غم نمی خواهد شفا می گیرم از دردت مرا درمان غم درد است دلم مشتاق هر زخمت، دگر مرهم نمی خواهد *«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد»، بگو، این عاشق غم ، این همه رستم ، نمی خواهد مرا گنجی است در این دل که جز غم، کس نمی داند برو، ای مدّعی! این دل که نامَحرَم نمی خواهد غمت لیلی، غمت شیرین، غمت مجنون، غمت فرهاد بنازم ! این همه غم را که جز آدم نمی خواهد سرِ دارِ غمت منصور می رقصید و این می گفت : خوشا ! این کُشته ی غم را به جز ماتم نمی خواهد ”ذوالفنون”
گر زبان بیست کشور را بلد باشی به عمر گر زبان دل نفهمی زندگی را باختی ...
ببوی وصل جانان زنده باشند محبت را بجان جوینده باشند
عمری میان قصه من غم گذشته است عمری شبم به غصه و ماتم گذشته است همراه اگرچه بوده فراوان به روزگار شب تا سحر به حسرت همدم گذشته است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
سیب هوس از امید صباغ‌نو (متولد ۱۳۵۸)، ۸۵ غزل در ۱۸۳ صفحه ✔️ آخرین قصهٔ مگوی منی مثل آیینه رو‌به‌روی منی تو همان‌قدر آرزوی منی که منِ بینوا امیدِ توام...