لشکر چشمت همه دار و ندارم را گرفت
گرچه قبلا گفته بودی فکر غارت نیستم!
#محمد_شیخی
عمر من صرف شد از عشق نفهمیدم هیچ
کاش می شد که تو دستور زبانم باشی..
#فرامرز_عرب_عامری
میان صحنهٔ عشق از همیشه تنهاتر
که عاشقانه شدم از همیشه رسواتر
غلط نبوده اگر فاش شد دمی رازی
منی که مست وصال از همیشه شیداتر
دلی شکسته ولی سر سلامت جانان
که این عقیده شده از همیشه پیداتر
نشان وعدهٔ حق در وجودمان این است
مجاهدانه بیا از همیشه پویاتر
سکوتمان نبود مصلحت، خدا خواهد
صدایمان برسد از همیشه گویاتر
#هدی_هاشمخانلو
به خطّ گریه برایت نوشتهام خوبم
بپرس حال مرا از صدای مرطوبم
هنوز مثل همان وقت سربهزیرم و سخت
هنوز صاحب آن چشمهای محجوبم
نگاه دختر زیباییام که غمگین است
سکوت دفتر پروانههای مصلوبم
دلم گرفته از این روزهای بیخبری
اگر به جعبهٔ اخبار مشت میکوبم
برای دیدن من با لباس گرم بیا
هوای خانهٔ من برفی است محبوبم!
#اعظم_سعادتمند
از 📙 «باران پس از برف»
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
بعد از آن رفتارهای سرد و تلخ دیشبت
طاقت قهرت ندارم، صبح زیبایت بهخیر
━━━━💠🌸💠━━━━
#بهنام_کلهری
دو تا قُل زد سماور جوش آمد
صدایِ قوریِ مدهوش آمد
هم اینکه بوسه زد بر ماه، خورشید
سحر با سینیِ دمنوش آمد
#صفيهقومنجانی
در دلمواشده صد پنجره، دیدن داری
سیب سرخی که تمنای رسیدن داری
#طاهره_ابراهیمی
کدام شعرت را در یک صبح بارانی نوشتهای؟
بعد از آنکه انگشتان خیسِ ابر
آنقدر به شیشهی پنجره زد
تا بیدارت کرد،
همان را در گوش من زمزمه کند!
#لیلا_کردبچه
دلم، دور از تو کاری ناگهان کرد
به فالی، بختِ خود را امتحان کرد
گرفتم فالِ یلدا را که دیدم
جنابِ حافظ ابیاتی بیان کرد
فقط مصراعِ اوّل را که خواندم
«دل از من برد و روی از من نهان کرد»
کشیدم آهی و بعدش نشستم
چه راحت رازِ عشقم را عیان کرد!
نگاهم رویِ بیتِ اوّلش ماند
«خدا را با که این بازی توان کرد»
دو چشمم مدّتی خشکیده بودند
همین یک بیت آن را خونچکان کرد
چه مهمانِ عجیبی باشد این عشق
چه شد یکباره من را میزبان کرد؟!
میانِ این همه سرهایِ ممتاز
کلاهم را کجا دید و نشان کرد؟!
ولی باشد، غمش هم دلنشین است
اگرچه در دلم آتشفشان کرد
«خودم اینجا دلم در پیشِ دلبر»
مرا با یک امیدی جاودان کرد
الهی خانهاش آباد باشد
که در ویرانهٔ دل آشیان کرد
شبیهِ صبحِ یلدا، سرد بودم
ولی تابید و روحم را جوان کرد
کمی افسرده بودم، خوب فهمید
به گرمایِ غمش من را روان کرد
به میدانِ محبّت لنگ بودم
دوید و هر دو پایم را دوان کرد
برای آنکه از چیزی نترسم
دو دستش را برایم سایهبان کرد
من از عمرم فقط فهمیدم این را
دلِ بی عشق و بی دلبر زیان کرد.
#حسینعلی_زارعی
چه شوری بهتر از برخورد برق چشمها باهم
نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن
#فاضل_نظری
یک نفر هست که خود نیست ولی خاطرهاش
صبح هر روز مرا سخت بغل میگیرد
#سید_صادق_رمضانیان
کاری که با من کرد دنیا، داستان دارد
شرحش نخواهم داد، اما داستان دارد
مهتاب من! هنگام دیدار تو فهمیدم
دیوانهبازیهای دریا داستان دارد!
عاشقشدن تنها به پیراهندریدن نیست
دلدادگیهای زلیخا داستان دارد
مستی که در شهر خبرچینان تو را بوسید
امروز آسوده است، فردا داستان دارد!
عشقی که پنهان بود، در دنیا زبانزد شد
هر قصهگویی دیگر از ما داستان دارد
#سجاد_سامانی