eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به خطّ گریه برایت نوشته‌ام خوبم بپرس حال مرا از صدای مرطوبم هنوز مثل همان وقت سربه‌زیرم و سخت هنوز صاحب آن چشم‌های محجوبم نگاه دختر زیبایی‌ام که غمگین است سکوت دفتر پروانه‌های مصلوبم دلم گرفته از این روزهای بی‌خبری اگر به جعبهٔ اخبار مشت می‌کوبم برای دیدن من با لباس گرم بیا هوای خانهٔ من برفی است محبوبم! از 📙 «باران پس از برف»
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ بعد از آن رفتارهای سرد و تلخ دیشبت طاقت قهرت ندارم، صبح زیبایت به‌خیر ━━━━💠🌸💠━━━━
دو تا قُل زد سماور جوش آمد صدایِ قوریِ مدهوش آمد هم اینکه بوسه زد بر ماه، خورشید سحر با سینیِ دمنوش آمد
در دلم‌واشده صد پنجره، دیدن داری سیب سرخی که تمنای رسیدن داری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
کدام شعرت را در یک صبح بارانی نوشته‌ای؟ بعد از آنکه انگشتان خیسِ ابر آنقدر به شیشه‌ی پنجره زد تا بیدارت کرد، همان را در گوش من زمزمه کند!
دلم، دور از تو کاری ناگهان کرد به فالی، بختِ خود را امتحان کرد گرفتم فالِ یلدا را که دیدم جنابِ حافظ ابیاتی بیان کرد فقط مصراعِ اوّل را که خواندم «دل از من برد و روی از من نهان کرد» کشیدم آهی و بعدش نشستم چه راحت رازِ عشقم را عیان کرد! نگاهم رویِ بیتِ اوّلش ماند «خدا را با که این بازی توان کرد» دو چشمم مدّتی خشکیده بودند همین یک بیت آن را خون‌چکان کرد چه مهمانِ عجیبی باشد این عشق چه شد یک‌باره من را میزبان کرد؟! میانِ این همه سرهایِ ممتاز کلاهم را کجا دید و نشان کرد؟! ولی باشد، غمش هم دلنشین است اگرچه در دلم آتش‌فشان کرد «خودم اینجا دلم در پیشِ دلبر» مرا با یک امیدی جاودان کرد الهی خانه‌اش آباد باشد که در ویرانهٔ دل آشیان کرد شبیهِ صبحِ یلدا، سرد بودم ولی تابید و روحم را جوان کرد کمی افسرده بودم، خوب فهمید به گرمایِ غمش من را روان کرد به میدانِ محبّت لنگ بودم دوید و هر دو پایم را دوان کرد برای آن‌که از چیزی نترسم دو دستش را برایم سایه‌بان کرد من از عمرم فقط فهمیدم این را دلِ بی عشق و بی دلبر زیان کرد.
چه شوری بهتر از برخورد برق چشم‌ها باهم نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن ‌ 
یک ‌نفر هست که خود نیست ولی خاطره‌اش صبح هر روز مرا سخت بغل می‌گیرد
کاری که با من کرد دنیا، داستان دارد شرحش نخواهم داد، اما داستان دارد مهتاب من! هنگام دیدار تو فهمیدم دیوانه‌‌بازی‌‌های دریا داستان دارد! عاشق‌شدن تنها به پیراهن‌دریدن نیست دلدادگی‌‌های زلیخا داستان دارد مستی که در شهر خبرچینان تو را بوسید امروز آسوده‌ است، فردا داستان دارد! عشقی که پنهان بود، در دنیا زبانزد شد هر قصه‌‌گویی دیگر از ما داستان دارد
18.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سروده عاطفه جوشقانیان به مناسبت شهادت سید ابراهیم رییسی (شهید جمهور) در سرزمین شعر کاری از گروه ادب و هنر شبکه چهار سیما پر از توایم ، پراکنده ای هوایت را سپرده ای به پرنده غم صدایت را به ابر و ماه و درختانِ دائما به قنوت سپردی اشک و نماز شب و و دعایت را چگونه بود که اینقدر گرم و گیرا بود ؟ به گوش ما بچشان لحن ربّنایت را برای اینکه به ماه راه را نشان بدهی به جا گذاشتی ای رود ، ردّ پایت را چقدر مثل رجایی چقدر باهنری به ما نشان بده ایمان آشنایت را به قله ها که رسیدی ، رها شدی ، آری چگونه شرح دهم اوج ماجرایت را ؟ به جز صلابت و خدمت نبود در کارت نبود ، هر چه که گشتیم عکس هایت را چقدر جای تو خوب است ، هیچ کس اما برای ما نگرفته هنوز جایت را
عمری به سوی خانه‌ی شاه کرم رفت در وقت شادی رفت، در هنگام غم رفت پیوند بین عاشق و معشوق این است: از ورزقان با جسم بی‌جان تا حرم رفت...