eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پیشانی‌ام را بوسه زد در خواب هندویی شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی شاید از آن پس بود که احساس می‌کردم در سینه‌ام پر می‌زند شب‌ها پرستویی شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم هر روز سیبی سرخ می‌افتاد در جویی از کودکی دیوانه بودم، مادرم می‌گفت: از شانه‌ام هر روز می‌چیده است شب‌بویی نام تو را می‌کَند روی میزها هر وقت در دست آن دیوانه می‌افتاد چاقویی بیچاره آهویی که صید پنجهٔ شیری است بیچاره‌تر شیری که صید چشم آهویی اکنون ز تو با ناامیدی چشم می‌پوشم اکنون ز من با بی‌وفایی دست می‌شویی آیینه خیلی هم نباید راست‌گو باشد من مایهٔ رنج تو هستم، راست می‌گویی
‏اگر بخواهم تو را توصیف کنم، خواهم گفت: «تو موسیقیِ برخورد باران بر تن پنجره ای!» همانقدر ساده ولی ناب...
عزیزم عشق ،بازی نیست برگرد فریب و صحنه‌سازی نیست برگرد همان کاری که کردی با دل من خدا هم از تو راضی نیست برگرد
هم‌صحبت من پس از تو آیینه شود انبار تمام دردها سینه شود تنهایی من پس از تو بغضش ترکید باید که درون من قرنطینه شود
شب را چگونه صبح کنم بی‌حضور تو یک "آن" برای مردن من هم زیاد بود...
بیهــــــــــــــــوده به بازار نبر، بارِ گُلت را ای بی خبر از توطئه یِ خــــارفروشان
تو گاهی، قندتر از قند هستی و گاهی، گندتر از گند هستی تو ای خورشیدِخندان گاه اخمو به چه سامانه ای پابند هستی؟!
سلام بر تو کتاب ای که آفتاب تویی گران‌ترین و گرامی‌ترین کتاب تویی کتاب‌های جهان از بدایتِ تاریخ تمام مشق تو هستند اگر کتاب تویی سلام بر تو که هم‌صحبتم به بیداری سلام بر تو که بیداری‌ام ز خواب تویی نه شعر، ای همه حکمت که در فضیلت تو بس است این‌که خدا را کلام ناب تویی همان تجلیِ اعظم که از نهایتِ مهر خدا نمود به انسانِ خود خطاب تویی بدون نور تو عالم کویر ظلمت بود که در زمان و زمین روشنی و آب تویی وَ در هبوط زمین، تشنگی انسان را به هر سؤال گواراترین جواب تویی گواهِ آنچه رسولان رفته آوردند! میان آن همه خود حُسن انتخاب، تویی... امانتی که نبی هم‌طراز عترت خویش به جا گذاشته تا موعد حساب تویی تو را به گریه ببوسم، به سینه بگذارم که آن کریمِ همیشه گشوده باب، تویی...
به تو ای عشق می دانی همه نامرد می گویند؟! و گاهی بهترین بیماری یک فرد می گویند... نترس از آتش نفرین این عاشق جماعت که... به داغ سینه های خسته،آه سرد می گویند! تو را از دست دادم،گرچه عاشق های بسیاری به حال آدمِ دلتنگ،دستآورد می گویند! همان هایی که عشقت را به رنگ دیگری دیدند، به قرمز سبز میگویند،به آبی زرد می گویند! چنان علم پزشکی را بهم زد چشمهایت که روان کاوان به چشمانت،علاج درد می گویند! تو دورِ یار می گردی،و من دورِ تو می گردم به تو ،توریستِ جنتلمن، به من ولگرد می گویند! پریشان گشته می فهمد،چرا دارند همواره تمامِ کائنات امشب،به تو "برگرد" می گویند...
خواستم با شعر شیدایت کنم اما نشد با غزل‌ها غرق رؤیایت کنم اما نشد خواستم تا عشق برچینی فقط از چشم من چون کبوتر جَلد اینجایت کنم اما نشد زیر باران آمدم با چتر بسته خیس خیس تا تهِ کوچه تماشایت کنم اما نشد با نسیم صبح آمد عطر مخصوصت که من آمدم در دشت پیدایت کنم اما نشد زیر رگبار نگاه طعنه‌دار دیگران با خودم گفتم که حاشایت کنم اما نشد هیچ‌کس مانند تو غم را برای من نخواست خواستم تا ترک غم‌هایت کنم اما نشد
گـه گاه سـری به من دلتنــگ بزن بـر زنگ کــدورت دلــم رنگ بـزن ور دست نداد و یاد من در تو گرفت انـدازه یک فـاتــحه آهنــگ بـزن *   *   *   * من عشـق تـو نازنیـن نمیدانستـم     دل را ز دل آفریــن نمیدانستــم روزی که دلم هلاک شـد دانستم   عاشق شده بود و این نمیدانستـم *   *   *   * چـو نتوان از جهـان ره توشـه بردن چه سود از حرص بی اندازه خوردن منـه پا را ز حـدّ بیـرون که آسـان کِشی دست از جهان هنگام مردن استاد •••✾•🌿🌺🌿•✾•••