eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنی ز کرب وبلا بگو، نفسی از آن چه که دیده‌ای دو سه بیت تازه و تر بخوان، که چه دیده ای، چه شنیده‌ای چه خوش آن که موسم اربعین، برسد به موکب واپسین به زیارت شه ملک دین، تو رسیده ای که رسیده‌ای چه خبر ز خیل پیاده‌ها، ز دعای هر شب جاده‌ها که خدا کند شب عمر ما، برسد به وصل سپیده‌ای به دعای «کنت معک» خوشی؟ دل من اگر به محک خوشی نروی اگر سوی نینوا، ز سبوی حق نچشیده‌ای دو قدم به تاول پا برو، دو قدم به قد دوتا برو که از آن به سجده تو سربلند و سبک پری، که خمیده‌ای همه خواهشم بود از خدا، که شوم شهید ره ولا ولی آه از این دل مبتلا، دل از قفس نرهیده‌ای به لبان تشنه ی سیدالشهدا قسم، که نمی رسم به چنان مقام رفیعی و به چنین صفات حمیده‌ای پرش بلند هما کجا و دل شکسته ی ما کجا به همین خوشم که ادا کنم غزلی به مدح قصیده‌ای 🆔@abadiyesher
رفتند یاران و به کوی جان رسیدند تا محضر خورشیدی باران رسیدند وادی به وادی با ستون‌ها، با علم‌ها شور نجف تا کربلا، شوق حرم‌ها رفتند با نام حسین و مهر حیدر تا اربعین عشق و عاشورای دیگر با یاد زینب(س) درد را بیدار کردند موکب به موکب عشق را دیدار کردند رفتند تا اندوه زینب(س) را بفهمند اسطوره‌ی نستوه زینب(س) را بفهمند رفتند تا سرداری سر را ببینند رفتند عاشورای دیگر را ببینند رفتند تا بین حرم ها ره بپویند عطری، نشانی از گل نرگس بجویند با حسرت آن جاده تنها ماندم این‌جا رفتند و من از کاروان جا ماندم این‌جا هرچند مشتی سوز و اشک و آه شد دل شادم که با آن کاروان همراه شد دل 🆔@abadiyesher
صد ره سفر به‌ملک جنون کردی و هنوز ای دل به‌جاست عقل تو! سود سفر چه شد؟ 🆔@abadiyesher
نیست حسن بی‌بقا، شایستۀ دلبستگی با چراغ برق، یک پروانه همراهی نکرد 🆔@abadiyesher
از بس دل خود، در قفس سینه فشردم با خون، ورق دفتر ایام ستردم من حاصل عمرم همه از خون جگر بود خوشدل منم، از خون دل خلق نخوردم ایمان به می و میکده دارم، نه به مسجد هرچند که خود راه به میخانه نبردم من طالب حق بوده و اندر همه‌ی عمر جان و سر خود را به همین راه سپردم در خلوت شب سِیرگهم دشت جنون بود بیدار نشستم، غم ایام شمردم خون بر سر (مژگان) اگر جای سرشک است از بس دل خود در قفس سینه فشردم. (مژگان) 🆔@abadiyesher
من ندانم گفت آری زیر لب یا گفت نه! آنقدر دانم که با چشمان گویا گفت نه رو نهادم با هزاران واژه استقبال را با وداع تلخ او یک واژه تنها گفت نه باد را گفتم نباید سخت در زنجیر شد بازتابش را چو کوه پای برجا گفت نه برکه‌ای متروک در رؤیای رفتن غرق بود موج از تصمیم او خندید دریا گفت نه دشت بی پروای باران خفت با اندام سبز ابر ازین خواهش به خود لرزید اما گفت نه نسترن در شعرهایش گفت از اثبات نور آسمان در جمله هایش ، آشکارا گفت نه خوب می‌دانست رنگ آخرش بی پاسخ است حرف‌ها خاکستری شد بی‌محابا گفت نه! 🆔@abadiyesher
نشسته‌ام، و به تو فکر می‌کنم: تو چه خوبی... چه دوست داشتنی و چه محترم...تو چه خوبی! همیشه خوبتر از...بهتر از...عزیزتر از خود... بدون شائبه...بی وقفه...دم‌به‌دم...تو چه خوبی... چه مهربان...چه صمیمی...چه عاشقانه تو با من درون حافظه‌ام می‌زنی قدم تو چه خوبی!... کتاب زندگی من! برای از تو نوشتن ببین مرا به کجا می‌برد قلم...تو چه خوبی! و فکر کن که چه خوب است حسِّ خواستن تو و چیست نام تو شادی است یا که غم؟.‌..‌تو چه خوبی! و فکر کن که به چشم تمام پنجره‌هایی که دیده‌اند تو را در سپیده‌دم، تو چه خوبی و فکر کن که چه زیباست روز آمدن تو... و فکر کن تو می‌آیی...تو باز هم..‌‌.تو چه خوبی... 🆔@abadiyesher
"دلم گرفته برایت” زبان ساده‌ عشق است سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت!😔 🆔@abadiyesher
به‌جای چای عراقی به من شراب بده شراب عشق خودت را به این خراب بده چقدر تشنه بمانم برای دیدن تو؟ بیا به تشنۀ رویت دو قطره آب بده جواب خواهش من نیست بوستان بهشت جواب من تویی ای دوست! پس جواب بده ببین که خسته‌ام از بی‌ستارگی ای نور! به آسمان من از عشق خود شهاب بده نداده سفرۀ تقدیر، رزقْ بهتر از اشک به من عزیز دلم رزق بی‌حساب بده چگونه مرغک بی‌پر به آسمان برود؟ برای اوج گرفتن پر عقاب بده دوباره غرق خیال زیارت تو شدم خیال خوب عزیزم! به من ثواب بده حسین! خواسته‌ام را که خوب می‌دانی- به حق فاطمه! جان ابوتراب! بده نه‌اینکه چای عراقی نمی‌دهد مستی به‌جای چای ولیکن شراب ناب بده 🆔@abadiyesher
9.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلخوشم هر سرِ صُبحی به سلامی از تو حبه‌ی قندِ من! ای هم‌نفسم! صبح‌بخیر! 🆔@abadiyesher