eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جود و کرامت از کرمش جاودان شده هر چه دخیل هست، به سویش روان شده جبریل هم اگر برسد در حریم او حس می‌کند که وارد صحن جنان شده او ظاهرش بتول، ولی باطنش علی است در پشت آن جمال، جلالی نهان شده از چه تمام فاطمه‌ها عمرشان کم است؟! دنیا چرا به "فاطمه " نا مهربان شده خواهر حریف هجر برادر نمی‌شود بیهوده نیست این‌همه قدش کمان شده با احترام آمد و با احترام رفت هر آنچه شأن اوست در اینجا همان شده دور و برش فرشته نگهبان معجرش پس ما فدای زینب بی‌پاسبان‌ شده گاهی میان محمل نامحرمان شهر گاهی میان محمل بی سایبان شده شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد شکر خدا برادر تو خیزران نخورد @abadiyesher
امام على عليه السلام: زبانت را به نكو گويى عادت ده، تا از سرزنش ايمن مانى @abadiyesher
کنار پنجره یک جفت چشمِ بارانی نشسته‌اند به یک انتظارِ طولانی نشسته‌اند و برای تو شعر می‌گویند تو هیچ چیز از احساسِ من نمی‌دانی بگیر از منِ عاشق هوای عشقت را کلید را نگذارند دست زندانی! سرم سپرده‌تر از روزهای پیوندست دلم گرفته‌تر از ابرهای بارانی بیا و لحظه‌ای از کارِ خود پشیمان باش قشنگ می‌شود این عشق با پشیمانی... @abadiyesher
ما نمیایم حرمت که بریم بهشت.mp3
7.98M
ما نمیایم حرمت، که بریم بهشت به خدا بهشت ما، حرم توعه توی کربلا میگن، بین زائرا همه جا صحبته از، کرم توعه 🎤 🔸 پیشنهاد دانلود @abadiyesher
شور معطر نذرکریمه‌ی آل‌الله، حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها چون شاخه‌هایی درهم این شعر تر آوردم از بید مجنون‌های باغ قمصر آوردم دستی شمیم بیدمشک تازه باخود داشت این چندبرگ خشک، لای دفتر آوردم بی‌تابی نیلوفران درباد، دیدن داشت با باد رفتم تا کجاها سر درآوردم در روشنای چشمه آنجا چای دم کردم یا استکانی از شراب خلر آوردم پای کدامین صخره با تو درددل کردم؟ پای کدامین صخره، شعری دیگر آوردم؟ پیچیدم از آنجا تمام جاده‌ی قم را جای گلاب این اشک‌های پرپر آوردم در گردباد بی‌ترحم سخت پیچیدم پیچیدم و این گونه کفرش را درآوردم ازچلچراغ گنبدش دستی تکان می‌داد باگریه شعری تازه را پشت در آوردم از حضرت شاه‌چراغ ای ابر می‌بینی این نامه را بر آستان خواهر آوردم بر روی دست آوردم این شور معطر را از کوچه باغ قمصر این برگ و بر آوردم چون کودکی معصوم در پای ضریح آن‌گاه یاد از غروب چشم‌های مادر آوردم درجاده هم چشمم زیارت‌نامه سر می‌داد از جاده تا گلدسته چشمان تر آوردم شب بود و دیدم استجابت‌های گیسویی تا رو به این خاک شقایق‌پرور آوردم چشمم بر اوراق زیارت‌نامه بود اما دست از مدار کهکشان آن‌سوتر آوردم حس کرده‌ام بال کبوترهای گنبد را درحسرت پروازشان مشتی پر آوردم ازچشم زخم روزگار آسوده‌ام بانو! تا از تو حرزی خاصه بر انگشتر آوردم چیزی شبیه یک سفرنامه است شعر من این تحفه را در شامگاه آخر آوردم @abadiyesher
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
شاعر! به فکرِ کوچ از اين کوچه‌سار باش بر اسبِ بادپایِ تأمّل سوار باش با او قرار بسته‌ای ای تخته‌بندِ تن! مثلِ نسيمْ دربه‌در و بی‌قرار باش شاعر! هنوز شعرِ شريفی نگفته‌ای! شاعر! هنوز... آه! برو شرمسار باش چيزی نمانده است بپوسی در اين سکون از پيله‌های وهم به فکرِ فرار باش عمرت به وصفِ سبزه گذشت و به شرحِ باغ يک‌بار هم بيا و سراپا بهار باش شاعر! شروع کن به صفادادنِ خودت شاعر! زُلال مثل دلِ جويبار باش پلکِ شهود می‌پَرد از شوقِ ديدنت آيينه باش آينهٔ بی‌غبار باش تقسيم می‌کنند سحر شعرِ ناب را شاعر! به پاسِ شعر، سحرزنده‌دار باش شاعر! طريقِ زمزمه تغيير کرده است شاعر! بيا و شاعرِ اين روزگار باش...
🛑🏴 مراسم چهارپایه خوانی به مناسبت شهادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها_ ساعت ۲۱ 🔹سخنران: حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری 🔹مداحان: مهدی رسولی و سیدرضا نریمانی 🔹امشب یکشنبه ۲۲ مهرماه، ساعت ۲۱ 🔹صحن صاحب‌الزمان(عج) حرم مطهر @abadiyesher
اگر دیوانه‌ام هستی، به من چه! اگر از دیدنم مستی، به من چه! مگر من گفته‌ بودم عاشقم باش؟ از اول دل نمی‌بستی، به من چه! @abadiyesher
از دفترِ اشعارِ ولایت غزلی رفت معصومه‌ای از طایفهٔ پاکِ ولی رفت بر لوحِ دلِ شیعهٔ مولا بنویسید یک فاطمهٔ دیگری از دستِ علی رفت. @abadiyesher
‌ 🏴 اَلسَّلاَمُ عَلَیکِ یَا فَاطِمَةَ المَعصُومَة 🌹 شبیه مادر پای تا سر عفاف و مهر و یقین کوه ایمان و روح باران بود دختر نور بود و خواهر نور گلی از شاخۀ بهاران بود ماه و خورشید وام‌دار رخش آب و آیینه از غلامانش چادرش یادگار فاطمه بود دست حجب و حیا به دامانش فاطمه‌نام و فاطمی‌سیرت چشمه‌ای از زلال کوثر شد پدرش تا به او "فِداها" گفت بیشتر او شبیه مادر شد گل دامان اهل‌بیت نبی دست موسی‌بن‌جعفرش بر سر با همه مهر و انس داشت ولی با رضا داشت الفتی دیگر از جفای زمانۀ غدّار ماند معصومه از برادر دور بست بار سفر به‌سوی حبیب تا شود از وصال او مسرور هرکجا پا نهاد گلشن شد همه‌جا بذر معرفت پاشید گفت از راه و از ولایت عشق از غم و مهر حضرت خورشید ناگهان حمله کرد لشکر غم کاروانش اسیر طوفان شد لاله‌هایش به خاک افتادند او به قم خانه کرد و مهمان شد سخت بیمار بود و آزرده در فراق رضا به سوزوگداز مردم قم به خدمتش مشغول بود معصومه گرم رازونیاز گرچه شد دور از برادر خویش قصۀ کربلا نشد تکرار همدمش زخم تازیانه نشد او نشد خوار و زار در بازار می‌رسد از غبار مرقد او به جهان و جهانیان برکات جان عالم فدای معصومه خاک درگاه اوست آب حیات @abadiyesher