eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
65 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق آمد تا که از این رو به آن رویم کند زیر تیغ نفس امّاره خداجویم کند باد وقتی قصّه ی تنهایی ام را می شنید گفت: باید شانه اش را نذر گیسویم کند در هوا پیچید عمری عطر یارب، یاربم قاصدک مشتاق شد تا دم به دم بویم کند ای نسیم آرامتر نازم کن و بگذار شب گونه هایم را ببوسد، دست در مویم کند هر کسی دنبال خویش و دار دنیا بی وفاست از خدا میخواهم امشب تا «من او»یم کند @abadiyesher
بارانِ گل و ترانه هستی خورشید زیبایی جاودانه هستی خورشید چشمان سحر غرق تماشای تواند تو چشم و چراغ خانه هستی خورشید @abadiyesher
بدون اینکه کسی را زخود برنجانی تو با تمام جهان دست در گریبانی تو سرو خانه ی مایی جناب رخت آویز! که گفته روح نداری؟ که گفته بیجانی؟ به شاخه شاخه ی تو برگ های رنگین است به ویژه موسم سرما و فصل بارانی قبای لیلی و دستار من در آغوشت تو محرمی به همه، مرد و زن نمی دانی همیشه چرک نویس سروده های مرا جلوتر از همه، از جیب من تو می خوانی کلاه رفته سرت بارها و با این حال تو هیچگاه مرا از خودت نمی رانی ندیده هیچکسی یک دقیقه بنشینی خمی به ابرو و چینی به چهره بنشانی دمی نشد که تو دست از وظیفه برداری نشد که کار کسی را کمی بپیچانی تعجب است چرا کتف تو نمی افتد چقدر ساکت و سخت و صبور می مانی؟ هر آنچه را که گرفتی به قرض، پس دادی از این لحاظ، تو سر تا قدم مسلمانی هنوز هیچ لباسی نکرده پشت به تو اگر غلط نکنم قبله گاه ایشانی تمام زحمت من- ای رفیق- گردن توست چقدر عاطفه داری! چقدر انسانی! @abadiyesher
تو می گذری زمان می گذرد چه کنم؟ با دلی که از تو توان گذشتنش نیست! @abadiyesher
در قانون عشق صبحی که از محبوبت صبح بخیر نشنوی تا اطلاع ثانوی شب باقی است ... @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من روزم و پاییزم و شعر غزلی که با مهر‌ نشستی به دل این همه اوصاف
صبح است کمی چای و عسل آوردم با مطلعِ خنده‌ات غزل آوردم تا سردیِ روح و جسممان گرم شود همراهِ خودم کمی بغل آوردم. @abadiyesher
مگر نیروی ایمان را ندیدید؟ مگر بازوی طوفان را ندیدید؟ صبوریم و به فکر انتقامیم هنوز آن روی ایران را ندیدید @abadiyesher
من بی تو در غریب‌ترین شهر عالمم بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟! @abadiyesher
القدس لنا ای موسم عشق، فصل روئیدنتان گل کرده دوباره، لاله‌ روی تنتان نقش است خطوط مرز ایمان امروز بر وسعتی از تمام پیراهنتان @abadiyesher
بیا که مانده شرابی به جامِ باده هنوز بیا که عشق به امیدت ایستاده هنوز ببین که بی تو چه بر ما گذشته ...، می‌بینی ؟! پُریم از غم و از بغضِ بی اراده هنوز اگرچه بالِ پریدن پریده از کفِ ما و مانده‌ایم در آغازْ راهِ جاده هنوز ولی امید به دیوانِ ما نمی‌میرد خوشیم، خوش به همین دولتِ نداده هنوز چه روزها که گذشت و غمِ تو کهنه نشد فلک به عشق و وفا مثلِ من نزاده هنوز ! زمان زمانه‌ی نامردمی‌ست، اما ما نگفته‌ایم به جز شعرِ صاف و ساده هنوز ‫#‏جویا_معروفی‬ @abadiyesher