eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش می شد که دلت قصد عبادت بکند چون نسیم از گل پژمرده عیادت بکند عاشقت سخت به دوری تو عادت کرده کاش می شد که به آغوش تو عادت بکند چه کسی هست که با این که فراموش شده باز هم یک طرفه این همه یادت بکند چه کسی مثل من آن لحظه که غمگین هستی همه کاری کند آن لحظه که شادت بکند کاش من آینه قدّی اتاقت بودم دیدی آن کس که به آیینه حسادت بکند؟
شده ام عاشق تو، وای که حالا چه کنم؟ مانده ام در طلبت غرق تمنا چه کنم؟ گفته بودی که رعایت کنم آن حد و حدود من پذیرفتم و حالا نشد اما ، چه کنم؟ تو پر از خاطره ای، داشتنت حق من است با دل من تو بگو حق خودم را چه کنم؟ دل من هر نفس و لحظه فقط با یادت می شود شاعر و دیوانه و شیدا چه کنم؟ همه را از دل من عشق تو بیرون کرده مانده ای در دلم اما تک و تنها چه کنم؟ می سپارم به تو این دغدغه ها را ، اما تو نباشی ، تو بگو ، با غم دنیا چه کنم؟ خسته ام جز تو دگر از همه چیز و همه کس تو بگو با دل افسرده لبریز تمنا چه کنم
اسیر و عاشقم زارم ، گرفتارم ، گرفتارم به گیسویت به بازویت به ابرویت نظر دارم تماشاخانه ای جانم که من جز تو نمی دانم نگارم دلبرم یارم بهارم دوستت دارم اگر چه چشمه ی فتنه است چشمان تو بر چشمم حرام چشمم آن چشمت اگر من چشم بردارم تمام عمر را هردم یکی را آرزو کردم یکی را محرم دردم یکی واقف به اسرارم که چشمانش به رنگ تو، لبش چون لعل تنگ تو و اینک آرزویم را به هر قیمت خریدارم وفایی عاشقی زارم که از جانت وفادارم اگر چه از تو سنگین دل وفایی را نپندارم
هزار مرتبه می خوانمت... ترانه تویی شکوهِ این غزل، این فصل عاشقانه تویی مرا گرفته به بر از هزار سو عشقت قسم به بحر، که دریای بی کرانه تویی اگرچه بر دل من کوهی از غم و درد است کسی که می برد این بار را شبانه، تویی! بیا که جامه ی پرهیز بر تنم نکنم در آن شبی که انار هزاردانه تویی بهشتِ کوچکِ ما -این بسیط شادی و نور- مباد بی تو دمی، ای که روحِ خانه تویی ...
زاویه نگاهت ، عمود منصف قلبم شده است 💔 چرا دیگر از زاویه عاشقی نگاهم نمیکنی ؟! عاشقانه های یک مهندس📝
ز خاک آفریـــــــدت خداوند پاک پس ای بنده افتادگی کن چو خاک تواضع سر رفعـــــــــت افرازدت تکـــــــــــــــبر به خاک اندر اندازدت به عزت هر آنکو فروتر نشست به خواری نیــــــفتد ز بالا به پســت 🌴💎🌹💎🌴
این رازِ پُر از عذاب پیشت باشد تصویر من خراب پیشت باشد شاید که مُحرمت نبودم آقا ! این اشک علی الحساب پیشت باشد 🌴💎🌹💎🌴
در زلف تو آشوب زمن می‌بینم بیگانه نبیند آنچه من می‌بینم او پیچ و خم و تاب و گره می‌نگرد من بخت سیاه خوبشتن می‌بینم
من که از آتش دل چون خم می در جوشم مهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم قصد جان است طمع در لب جانان کردن تو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ اگر ملک سلیمانت ببخشند در آخر خاک راهی عاقبت هیچ ‌
بی تفاوت می نشینم از سر اجبارها مثل از نو دیدن صد باره ی اخبارها خانه هم از سردی دل های ما یخ میزند در سکوت ما، صدا می آید از دیوارها هر شبم بی تابی و بی خوابی و بی حاصلی حال و روزم را نمیفهمند جز شب کارها دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون دوستت دارم شده قربانی تکرارها خنده های زورکی را خوب یادم داده ای مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم بغض کردم، خودخوری کردم، نگفتم بارها
تنها نه من‌افتاده ام در چنگ چنگیزت غارتگر دلهاست چشم فتنه‌ انگیزت... چیزی به جز آوارگی در سرنوشتش نیست برگی که‌افتاده است در دستان پاییزت زیر و بم تاریخ را بی ساز می رقصم شعر دَری می خوانم از لحنِ دل انگیزت تا پر شود خاک تو از آوازه ی شعرم شوری به پا کن‌در من از طرف غزل خیزت وسعت بده جغرافیای واژه هایم را از ماهتاب قونیه تا شمس تبریزت در گوش من امشب بخوان از رستم زالت با من بگو از خسروانی های پرویزت.. یک بار شیرین‌ می شوم یک بار تهمینه چشم انتظار رخشم و دلتنگ شبدیزت از عشق تو هرگز مرا راه گریزی نیست  من بلخم و افتاده ام در چنگ چنگیزت...