eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هزار مرتبه می خوانمت... ترانه تویی شکوهِ این غزل، این فصل عاشقانه تویی مرا گرفته به بر از هزار سو عشقت قسم به بحر، که دریای بی کرانه تویی اگرچه بر دل من کوهی از غم و درد است کسی که می برد این بار را شبانه، تویی! بیا که جامه ی پرهیز بر تنم نکنم در آن شبی که انار هزاردانه تویی بهشتِ کوچکِ ما -این بسیط شادی و نور- مباد بی تو دمی، ای که روحِ خانه تویی ...
زاویه نگاهت ، عمود منصف قلبم شده است 💔 چرا دیگر از زاویه عاشقی نگاهم نمیکنی ؟! عاشقانه های یک مهندس📝
ز خاک آفریـــــــدت خداوند پاک پس ای بنده افتادگی کن چو خاک تواضع سر رفعـــــــــت افرازدت تکـــــــــــــــبر به خاک اندر اندازدت به عزت هر آنکو فروتر نشست به خواری نیــــــفتد ز بالا به پســت 🌴💎🌹💎🌴
این رازِ پُر از عذاب پیشت باشد تصویر من خراب پیشت باشد شاید که مُحرمت نبودم آقا ! این اشک علی الحساب پیشت باشد 🌴💎🌹💎🌴
در زلف تو آشوب زمن می‌بینم بیگانه نبیند آنچه من می‌بینم او پیچ و خم و تاب و گره می‌نگرد من بخت سیاه خوبشتن می‌بینم
من که از آتش دل چون خم می در جوشم مهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم قصد جان است طمع در لب جانان کردن تو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ اگر ملک سلیمانت ببخشند در آخر خاک راهی عاقبت هیچ ‌
بی تفاوت می نشینم از سر اجبارها مثل از نو دیدن صد باره ی اخبارها خانه هم از سردی دل های ما یخ میزند در سکوت ما، صدا می آید از دیوارها هر شبم بی تابی و بی خوابی و بی حاصلی حال و روزم را نمیفهمند جز شب کارها دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون دوستت دارم شده قربانی تکرارها خنده های زورکی را خوب یادم داده ای مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم بغض کردم، خودخوری کردم، نگفتم بارها
تنها نه من‌افتاده ام در چنگ چنگیزت غارتگر دلهاست چشم فتنه‌ انگیزت... چیزی به جز آوارگی در سرنوشتش نیست برگی که‌افتاده است در دستان پاییزت زیر و بم تاریخ را بی ساز می رقصم شعر دَری می خوانم از لحنِ دل انگیزت تا پر شود خاک تو از آوازه ی شعرم شوری به پا کن‌در من از طرف غزل خیزت وسعت بده جغرافیای واژه هایم را از ماهتاب قونیه تا شمس تبریزت در گوش من امشب بخوان از رستم زالت با من بگو از خسروانی های پرویزت.. یک بار شیرین‌ می شوم یک بار تهمینه چشم انتظار رخشم و دلتنگ شبدیزت از عشق تو هرگز مرا راه گریزی نیست  من بلخم و افتاده ام در چنگ چنگیزت...  
در دلم این‌روزها غیر از غم و تشویش نیست تازه فهمیدم که عشق ما دروغی بیش نیست کاش می‌فهمیدم از اوّل نمی‌خواهد مرا آدم عاشق ولی اینقدر دوراندیش نیست ساختم از او بتی تا بشکند در هم مرا هیچ‌کس مانند من دشمن‌تراش خویش نیست خاطرات روزهای رفته... هِی! یادش به خیر لحظه‌های خوبی انگاری مرا در پیش نیست مانده‌ام چون تک‌درختی در بیابان، تشنه‌کام فکر باران در بیابان‌ها سرابی بیش نیست
راست میگفتی که با قلبم ریا کردم رفیق عاشقت بودم، نگفتم ،چون حیاکردم رفیق هم خدا میخواست هم عقلم، دلم راضی نبود کاش میدیدی که بااین دل چه ها کردم رفیق از خداپنهان نماند ازتوچه پنهان بارها تا نبینم روی ماهت را دعا کردم رفیق نذر دادم در هوایت تافراموشت کنم... بهترین های خدایم را صدا کردم رفیق هم دل تو ،هم دل من ،بی نواها سوختند! خون دلها خوردم اینها را جدا کردم رفیق گر چه صیادم ولی در آرزوی صید تو هرکسی افتاد در دامم رها کردم رفیق ردپای خاطراتت رفت و شعری تازه شد اینچنین بر عهد دیرینم وفا کردم رفیق. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎⚜ 🔮⚜
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت كه در این وصف زبان دگری گویا نیست