eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام سردار. جسم تو را دشمن گرفت از ما رسم تو را اما جهانی کرد صد میخ بر تابوت خود کوبید وقتی شما را آسمانی کرد (م_کرمانی) @abadiyesher
😔 ای اهل حرم میر و علمدار نیامد به وقت حاج قاسم 😭💔
😭😭😭😭😭
“اشهد ان ” شما زنده‌تر از ما هستید! مرگ در مسلک ققنوس ندارد جایی…
شهادت مکتب ایمان و انسان‌پروری بوده که درس عشق بر طفل‌ دبستان می‌دهد اینجا @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"کدام شعرت را در یک صبح بارانی نوشته‌ای؟ بعد از آن‌که انگشتانِ خیسِ ابر آن‌قدر به شیشهٔ پنجره زد تا بیدارت کرد، همان را در گوشِ من زمزمه کن! این‌که در دهانِ تو ابر، شکلِ دیگری دارد، این‌که در صدای تو باران، طورِ دیگری می‌بارد، این‌که در هوای تو باز کردنِ چتر، بی‌انصافی است، یک‌طرف! می‌خواهم ببینم زنی که در صبحی بارانی صدای تو را می‌شنود، چقدر ممکن است دیوانه باشد که دیوانه‌ات نشود! @abadiyesher
سپیده سر زد از دیوارِ سنگی حیاط خانه‌مان شد رنگ رنگی دوباره حضرت خورشید گل کرد دهان کوچه وا ماند از قشنگی! @abadiyesher
غرقیم در اعماق مصائب، برگرد از راه سفر امام غائب، برگرد عجل لولیک الفرج می‌گوییم در ندبه‌ی لیله الرغائب، برگرد 📚ردپای سرخ دل @abadiyesher
ماه رجب و ایـن همه فیض و برکات گرغافل ازاین ماه بمانی عجب است @abadiyesher
قلم، مات مفاعیلن فعولن فاعل چشمت نمی داند چه بنویسد که باشد قابل چشمت غزل با عندلیبی لال فرقش چیست، وقتی نیست برای واژه ها راهی به حدّ فاصل چشمت تو چشم از این جهان بستی و رفتی غافل از اینکه جهانی شد شکار غمزه ی ناغافل چشمت چه استادانه روشن کرد تکلیف «دو دل» ها را سیاق مرزبندی های حق و باطل چشمت عمو قاسم، به غیر از قاب لرزان یتیمانت چه تصویری چنین کرده است بازی با دل چشمت تو را پیش از سَحر کشتند، خنّاسان افسونگر چرا که سِحرشان می‌شد سَحر ها باطل چشمت بیابانیم ای دریا، کمی هم قسمت ما کن از آن جغرافیای روح ‌بخش ساحل چشمت من از آن آب و جارو کردن بسیار، فهمیدم چه مهمان عزیزی داشتی در منزل چشمت @abadiyesher
بسم الله قاصم الجبارین حسن ختام نگاهت، پر کرده دیوان ما را مرثیه از ما گرفته است، لحن غزل خوان ما را صبح زمستانه ای را، تا صبحدم مرده بودیم آن لحظه ای که گرفتند، از جان ما، جان ما را ما کودکان یتیمیم، برخیز و یک بار دیگر با دست خود شانه ای زن، موی پریشان ما را قاسم شده قطعه قطعه، در کربلای زمانه تیغی بریده دو دست عباس دوران ما را بعد ازتو هر برگ تقویم، یادآور انتقام است تا نوبهاری بگیرد، داغ زمستان ما را @abadiyesher