eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
گر به دستانم بیفتد خرمن زلف سیاهت ذکر عشقت را بگویم با دو چشم و روی ماهت
حل کنی مثل نباتی لب من را به لبت تن گذاری به تنم با بدنت شب به شبی
حق نداری به کسی غیر خودم دل بدهی حق قطعی منی لب به لبم لب به لبی
‏مثل دیوار ترک خورده پس از "زلزله" ها گاه دل ها ز سخن های کسی می شکند... سلام شب همگی بخیر ✋🏻
چون کاسه‌ای که پر شدنش بی صدا کند از تو دلـم پر است ولی دم نمی‌زنم
دوستت دارم ولی این را نمی‌گویم به تو گفته بودی بارها اهل تلافی نیستی
صبرکن! یک لحظه، عصرِ جاهلیّت نیست که من نفس دارم، به خاکم می‌سپاری خوب نیست 😐
توجیہ من اینَست دلم مال خودم ‌نیست با قاعده‌ے عشق بخوان فرضیہ‌‌ام را
کُندی ساعات تنهایی برایم کافی است دیگر از جانم چه میخواهند این تقویمها
به تقویـمِ من سالها سرنوشت فقط مهـر و آبان و آذر نوشت سراغــم بیا ای بهــار و بِـبَر مـرا تا خیــابانِ اردیبهشـت
مانند دو فنجان که نشستند به سینی جـــا داشت بـیــــایی و کنـــارم بنِشینی جاداشت که از شاخهٔ خشکیدهٔ دستم با معجــزهٔ عشق، دو تا سیب بچینی من شعرفروش غزل چشم تو هستم تـــو مــاهتــریـن مشتری روی زمیـنـی لیلی شـده ای در ادبیات، اگــرچــــه تو جان منی! جان من از منظر دینی در چایی تـلــخ ِ غــزلــم قند بینـــداز "شیرینِ" غزل باش گلم! خیر ببینی
‍ کمی گم میشوم پیداترم کن چو پیدا می کنی شیداترم کن نگاهت را به دل سنجاق کردم بگیراز من نشان ، رسواترم کن سکوتم را تو بشکن با نگاهت میان شب بیا غوغاترم کن سراغم را بگیر از ماه و ماهی خدایی کرده و دریاترم کن چو حوضی کوچکم ،مهتاب من باش بزرگی کن ! بمان داراترم کن خیالت را چه سرگردانم امشب کمی گم میشوم پیداترم کن
به دنبالِ دعا بودم برایت که شد یک بیتِ پُر احساس پیدا الهی نامِ تو باشد یکی از " چهل " تا در قنوتِ " وِترِ " مولا...!! 🤲
♥️ یک نخی از چـادرت در جوی کوچـه غرق شـد، کوچـه را عطـر گلابِ نابِ کاشان بـرده اسـت ... ❤️
من سربلندِ غیرت خویشم در این مصاف تیغ رقیب، لایقِ بر تن نشستن است! -
حضرت باران! به من بارِ دگر جان می دهی؟ بی‌پناهم...، سرپناهی در خراسان می دهی؟ دست خالی آمدم سویت، ندارم توشه‌ای هرچه می‌خواهم، یقین دارم که آسان می‌دهی من شنیدم، هیچ‌کس از درگهت، نومید نیست، از سرِ خوانِ کریمت، تکه‌ای نان می‌دهی؟ باغِ بی‌برگ و برم، خشکیده در اندوهِ هجر، این کویرِ خشک را، یک جرعه، باران می‌دهی؟ من مریضِ عشقِ شاهنشاهِ طوسم، در تبم، ای که دادی درد، بر ما، حال، درمان می‌دهی؟ طاقتی دیگر ندارد این گدا، بی‌تاب شد... کِی به دردِ هجر، می‌آیی و پایان می‌دهی؟ ای که از پیشش می‌آیی!، جانبِ دریا کجاست؟ آه باران! تشنه‌ام، تشنه...، خراسان می‌دهی؟ 🕯🌺
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم !! _افشین یداللهی 🕯🌺 🦋
‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎჻ᭂ࿐ ر‌وحم بہ ٺو صد نامہ نوشٺ و نفرسٺاد ٺرسید ڪہ دیوانہ ڪنی نامہ‌رسان را ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🌸🌹🌸
دیدنت باعث دلتنگی من خواهد شد بعد هر آمدنت رفتن اگر هست نیا ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ 🦋🌺🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استکان‌های نگاهم خستگی در می‌کنند چای را وقتی که از چشم خودت دم می‌کنی..
🌱🖇 گفٺ تا امـروز دیدۍ من دلے را بشکنم؟! بغض کردم، خود خورۍ کردم، نگفتم بار ها!.‌.‌.‌
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه بماند بین ما این رازها بینی و بین الله
🌱🖇 شکست اگر دل عاشق، به عشق خرده مگیر مگر گناه مسلمان به گردن دین است؟
🖇🌱 جانان سری به دلشدگانش نمی‌زند جان بر لب است عاشق چشم انتظار را
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه بماند بین ما این رازها بینی و بین الله