eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نبْوَد عجب زِ آتش دل بعد مرگ نیز گر خشتِ خام پخته شود بر مزارِ ما
بخوان دعای فرج را به لحنِ سوزانی اگر کویری و در جستجوی بارانی بخوان دعای فرج را بیا و مُحرِم شو بِبُر سر از تنِ نَفست برای قربانی بخوان دعای فرج را به صبح و ظهر و شام در آن شکوهِ خوشِ لحظه های نورانی بخوان دعای فرج را که رد نمی گردد دعای قلبِ شکسته به حالِ روحانی بخوان دعای فرج را سحر در راه است سپیده می زند آخر به شامِ ظلمانی بخوان دعای فرج را که می شود مرهم برای لطمه ی دل از فراقِ طولانی بخوان دعای فرج را شبیهِ گمگشته به جادّه های سیاهی به دشتِ حیرانی بخوان دعای فرج را چنان غریقی که فتاده در دلِ دریایی از پریشانی بخوان دعای فرج را چو بیگناهی که شده به شهر غریبی اسیر و زندانی بخوان دعای فرج را به رسمِ خوش عهدی به زودی می رسد هجران به خطِّ پایانی بخوان دعای فرج را بدان برون آید زِ چاهِ غربتِ مهجوری ماهِ کنعانی بخوان دعای فرج را ظهور نزدیک است دوباره زنده شود راه و رسم قرانی بخوان دعای فرج را که شاید این جمعه شود برای ظهور کوچه ها چراغانی بخوان دعای فرج را و غرقِ باران شو برای آن سرِ خونین،به دیرِ نصرانی بخوان دعای فرج را که مهدی می آید قسم به زینب و آن خطبه های طوفانی
فریاد که گر تشنه در این شهر بمیرم جز دیده، کس آبی به لبِ من نچکاند ...
از نفس افتاده‌ام از بس که دوری از دلم کاش میشد با صدایت غرق آرامم کنی!
نبْوَد عجب زِ آتش دل بعد مرگ نیز گر خشتِ خام پخته شود بر مزارِ ما
فریاد که گر تشنه در این شهر بمیرم جز دیده، کس آبی به لبِ من نچکاند ...
گفتم اقرآر به عشق ٺو نمی ڪردم کاش گفت اقرار چو کردے . . . دگر انکار مڪن
ما شیعه ایم و حب علی (ع)افتخار ماست نام گره گشای علی(ع) دفع هر بلاست ما باتمام خلق خدا اهل سازشیم! اما غدیر اشرف اعیاد شیعه هاست
. چشمان قشنگ تو مجسّم شدنی نیست آهنگ دلم بی تو منظّم شدنی نیست قسمت نشد آخر که تو را سیر ببینم حتّی شده در خواب، که آن هم شدنی نیست در کار من افتاده هزاران گره ی کور تنها گره عشق است که محکم شدنی نیست تو ماه جهانی، من ِآواره زمینم این فاصله بین من و تو کم شدنی نیست کمتر گله کن از من و دیوانگی من این عاشق دیوانه که آدم شدنی نیست ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🥀🍃💚❤️💚
دیدن شیرین رخی در راه می چسبد عجیب لب نهادن بر لبی گمراه می چسبد عجیب … دیدنت ، بوییدنت ، احساس خوب عاشقی بعد مدتها جدایی ، آه می چسبد عجیب … دست تو در دست من ، چشمان من لبریز تو شرم لمس صورتی چون ماه ، می چسبد عجیب … نقشه ذهن مرا می برد شوق دیدنت وصل و دیدار تو از بی راه ، می چسبد عجیب … هستی ام آن روز …با تو یک غزل یک شعر شد در سکوت این زمان همراه می چسبد عجیب … من برایت شعر می گفتم غزلهایی چه شور شاعر چشمت شدن گهگاه می چسبد عجیب … ذهن من تبعید در زندان گیسوی تو بود بی گنه ماندن در این درگاه می چسبد عجیب
گوسفند نفس را باید مهـــــــارش کرد زود تا نخوردی شاخ محکم سر ببر این قوچ را ✒️
کار گل زار شود گر تو به گلزار آئی نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آئی ماه در ابر رود چون تو برآئی لب بام گل کم از خار شود چون تو به گلزار آئی شانه زد زلف جوانان چمن باد بهار تا تو پیرانه سر ای دل به سر کار آئی ای بت لشگری ای شاه من و ماه سپاه سپر انداخته ام هرچه به پیکار آئی روز روشن به خود از عشق تو کردم شب تار به امیدی که توام شمع شب تار آئی چشم دارم که تو با نرگس خواب آلوده در دل شب به سراغ من بیدار آئی مرده ها زنده کنی گر به صلیب سر زلف عیسی من به دم مسجد سردار آئی عمری از جان بپرستم شب بیماری را گر تو یک شب به پرستاری بیمار آئی ای که اندیشه ات از حال گرفتاران نیست باری اندیشه از آن کن که گرفتار آئی با چنین دلکشی ای خاطره یار قدیم حیفم آید که تو در خاطر اغیار آئی لاله از خاک جوانان بدرآمد که تو هم شهریارا به سر تربت شهیار آیی R🥀