من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم تو را وآنگه گرفتارت شوم🌱✨
#رهی_معیری
هر شب به یادت میکشم از سینه آهی
آتش بیارِ شعرهایم، رو به راهی...؟!
#یاسر_نوروزی_کما
#شب_بخیر
💟
شک ندارم یار من سر رشتهاش موسیقی است
بس که با احوال من ساز مخالف میزند!
#فاطمه_فراهانی
💟
"ساکن میخانه ام تا حلقه بر در میزنم"
با خیالِ مستی از عشق تو ساغر میزم
دیگران مست میِ انگور و من مست توام
جام آنها زهر مار و من میِ تر میزنم
با تو معنا میشود مستانگی هم یا علی
یا علی میگویم و هی جامِ دیگر میزنم
تا قیامت در وجودم نام زیبای تو را
مثل مهر نوکری بر سینه و سر میزنم
هرکسی مشغول دنیایی و من مشغولِ تو
هرکجا هستم به لب یاهو و حیدر میزنم
یاصاحب صبر
چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم
فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را
زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم
ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری
در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم
چو تویی،
شادی و عیدم
چه نکوبخت و سعیدم
دل خود بر تو نهادم به خدا نیک نهادم
چو بسازیم چو عیدم
چو بسوزیم چو عودم
ز تو گریم ز تو خندم ز تو غمگین ز تو شادم
#مولوی
🕯🌺
ز پس پرده ی دل دوش بدیدم رخ یار
شدم از دست و برفت از دل من صبر و قرار
کار من شد چو سر زلف سیاهش درهم
حال من گشت چو خال رخ او تیره و تار
گفتم ای جان شدم از نرگس مست تو خراب
گفت در شهر کسی نیست ز دستم هشیار
گفتم این جان به لب آمد ز فراقت گفتا
چون تو در هر طرفی هست مرا کشته هزار
گفتم اندر حرم وصل توام مأوی بود
گفت اندر حرم شاه که را باشد بار
گفتم از دست ستمهای تو تا کی نالم
گفت تا داغ محبت بودت بر رخسار
گفتم ای جان جهان چون که مرا خواهی سوخت
بکشم زود وزین بیش مرا رنجه مدار
در پس پرده شد و گفت مرا از سر خشم
هرزه زین بیش مگو کار به من بازگذار
گر کشم زار و اگر زنده کنم من دانم
در ره عشق تو را با من و با خویش چه کار
حاصلت نیست ز من جز غم و سرگردانی
خون خور و جان کن ازین هستی خود دل بردار..
جوونی بود و بی تابی،
دلم جایی فدایی شد
نفس در سینه خشکش زد،
دلم با تو هوایی شد
نگاهت نور خورشیدی،
که چشمان مرا می زد
نشستم بر سر راهت،
هوس با تو خدایی شد
به تیر تیز مژگانت،
دلم صدبار می لرزید
نشستم رو به چشمانت،
نگاهت ماورایی شد ..
❤️❤️
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟
من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟
گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است
داستانهایی که مردم از تو میگویند چیست؟
خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست
این سرآشفته و این قلب ناخرسند چیست؟
چند روز از عمر گلهای بهاری مانده است
ارزش جانکندن گلها در این یک چند چیست؟
از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش
چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟
عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز
حاصل آغوش گرم آتش و اسفند چیست..؟
من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان میکنم ویرانهای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان میکنم کاشانهای را
#فروغ_فرخزاد
دل به صورت ندهم ؛ ناشده سیرت معلوم
بندهی عشقم و هفتاد و دو ملت معلوم
زاهدا ! هول قیامت مَفِکن در دل ما
هول هجران گذراندیم و قیامت معلوم ...
#نورجهان_بیگم