مثل دیوانی که خلق آن را تفأل میزنند
بین دستان گرفتاران ، گرفتاریم ما
دردهای ما به غیر از ما ندارد مرهمی
ساکن شهر طبیبانیم و بیماریم ما !
#حسین_دهلوی
ای چراغ دل تاریکم ! از این خانه مرو !
آشنای تو منم، بر در بیگانه مرو !
شمع من باش و بمان! نور ز تو، اشک ز من
جان فشانه تو منم، در بر پروانه مرو !
سوختی جان مرا، آه مکن ! اشک مریز !
از بر عاشق دلداده، غریبانه مرو !
قصه خواهی شد و از یاد جهان خواهی رفت
قهر بیهوده مکن! در دل افسانه مرو !
در کلبه ی من، مهر تویی! ماه تویی !
ای چراغ شب تاریکم، از این خانه مرو !
#معینی_کرمانشاهی
🍃🌹🍃
عشق رازی است که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با منِ تنها دارد
#فاضل_نظری
🕯🌺
تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیهٔ عشق مجاز است
در عشق اگر بادیهای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است
سد بلعجبی هست همه لازمه عشق
از جمله یکی قصهٔ محمود و ایاز است
عشق است که سر در قدم ناز نهاده
حسن است که میگردد و جویای نیاز است
این زاغ عجب چیست که کبک دریش را
رنگینی منقار ز خون دل باز است
این مهرهٔ مومی که دل ماست چه تابد
با برق جنون کاتش یاقوت گداز است
وحشی تو برون ماندهای از سعی کم خویش
ورنه در مقصود به روی همه باز است
دلم آشفته ي آن مايه ي ناز است هنوز
مرغ پر سوخته در پنجه ي باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسيد
دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز
گر چه بیگانه زخود گشتم و دیوانه ز عشق
یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد
غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز
گر چه هر لحظه مدد می دهدم چشم پر آب
دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گر چه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت
در این خانه به امید تو باز است هنوز
این چه سوداست عمادا که تو در سر داری
وین چه سوزیست که در پرده ی ساز است هنوز
دردآشنا برای دلم کیست غیرِ تو
هر روز هست بر لبِ من ذکرِ خیرِ تو
هر روز، نه ! همیشه عزیزی برای من
شب را بخیر میکند این شب بخیر تو
عشق است فصلِ مشترکِ قلبِ آدمی
نه مسجدِ من و نه که محرابِ دیرِ تو
در باغِ چشمِ تو به تماشا نشسته است
این منزوی تا به ابد غرقِ سِیرِ تو!
یک روز می رسد بشوی هممسیرِ من
یک روز می شود بله!...این خیر، خیرِ تو
#سمیه_حسامی
🍃🌹🍃
من عاشق آن دیده چشمان سیاهم
بیهوده چه گویم که پریشان نگاهم
گر مستی چشمان سیاه تو گناه است
من طالب آن مستی و خواهان گناهم
❤️❤️
بی تو ای جانِ جهان ، جان و جهانی گو مباش
چون رخِ جانانه نتوان دید جانی گو مباش
همنشینِ جانِ من مهرِ جهان افروز توست
گر ز جان ، مهر تو برخیزد، جهانی گو مباش
#هوشنگ_ابتهاج
🕯🌺
میخواهمت بہ جان تو اما ندارمت
در هر غزل دوباره فقط مینڪَارمت
ڪَل میدهد نڪَاه تو در خاطرات من
باید کہ در خرابہے قلبم بڪارمت
شبها کہ بیقرارم و خوابم نمیبرد
مثل ستارههاے خدا میشمارمت
پر میڪند خیال تو تنهایی مرا
عشق منی بہ مرڪَ خودم دوست دارمت
این بیت آخر است عزیز دلم ببخش
تا شعر دیڪَرے بہ خدا میسپارمت ..!!