eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقم بودی و ابراز نکردی، افسوس... مثلِ آن بود که از دور ببوسی من را! 😕✌️
: دلم عشقی هوس کرده که با من همصدا باشد  بگویم" جان" و با نازش بگوید" بی بلا "باشد دلم عشقی هوس کرده نباشد اهل بی مهری که در دنیای طوفانی برایم ناخدا باشد دلم عشقی هوس کرده شبیه آدم و حوا نه من دلسرد شوم از او، نه او سر به هوا باشد دلم عشقی هوس کرده بدون مرز و ممنوعه که وقت قهر و دلتنگی در آغوشم رها باشد دلم عشقی هوس کرده کمی سبزه کمی شیطان که اسم کوچکش شاید برایم آشنا باشد دلم عشقی هوس کرده شبیه عشق آن کودک که تنها لذتش بازی میان بچه ها باشد
باختم دل را به ناز و عشوه ی چشمان تو رحم کن بر حال من ای جان من قربان تو یا بمان یا هم بمان یا هم نرو از پیش من😍 کی توانم‌ من بسازم با غم هجران تو
جان من مال تو باشد، هرچه غم داری بده روی کاغذ ثبت کن هر چیز کم داری بده تا مبادا بر تن ناز تو آسیبی رسد هرچه در اطراف خود قوطی سم داری بده شهر عمرت از بلاها دور بادا تا ابد در خیالت هرچه از احساس بم داری بده بخت خوب و فال­های سبز ارزانی تو طالع نحسی اگر در جام جم داری بده چال لبخند تو دائم ، حال خوبت مستمر خط اخم و مشکل پر پیچ و خم داری بده «آیة الکرسی» هزاران بار نذر شادی ات در دل خود ذره ای اندوه هم داری بده… | | ♥
یا_اباعبدالله_ع🌷 روزها مےرود و فاصلہ ها ڪم بشود سه روز دگر مانده محرم بشود شاید از مرحمٺ اشڪ عزادارے تو چشم آلوده بہ دیدار تو محرم بشود اللهم_الرزقنا_ڪربلا ❤️
قسمت شاعر همیشه در اسارت بودن است یا اسیر قافیه ، یا وزن ، یا چشمان تو
ما به جرم ساده لوحی اینچنین تنها شدیم مردمان این زمانه با دورنگی خوش ترند!
مغرور و بداخلاق بشو با همه، اما «با من به ازین باش که با خلق جهانی»
اگر بناست که لطف کسی به ما برسد خدا کند فقط از جانبِ شما برسد ! سلام عصرتون بخیر🌹
خواب و بیداری آن نرگس مخمور خوش است این سرایی است که در بسته و معمور خوش است نه همین روی زمین از تو شکر می‌خندد کز شکرخند تو در زیر زمین مور خوش است هر کبابی که بود شور، نمی‌باشد خوش دل کبابی است که هر چند بود شور خوش است خاکساری ز بزرگان جهان زیبنده است این سفالی است که در مجلس فغفور خوش است در نگین‌خانه نگین جلوه دیگر دارد بر سر دار فنا مسند منصور خوش است خون مرده است به چشم تو شب از مرده دلی ورنه بیدار دلان را شب دیجور خوش است چند در پرده کسی راز خود اظهار کند؟ ارنی گفتن موسی به سر طور خویش است دوزخ بی هنران صحبت بینایان است خانه هر چند که تاریک بود عور خوش است نیست باز آمدن از فکر و خیال تو مرا با رفیقان موافق سفر دور خوش است می‌زند بر جگر تشنه لبان آب، عقیق با خیال تو دل صائب مهجور خوش است
ب چشمانت نگاهم ن ک باید گوش بسپارم نگاه نافذت دارد هزاران حرف ناگفته...
آن شب که در تلاطم طوفان قدم زدی کل معادلات جهان را به هم زدی در باد گُر گرفتی و در شعله گل شدی با گل به چشم خاردلان خاک و خُل شدی ایران من ! عروس پریزاد قصه ها ! رویای تیر خورده ی صیاد قصه ها !