eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
منم زخمے ترین عاشق، تویے تنها پرستارم به شوق با تو بودن ها تمام عمر بیمارم براے عشق شیرینت بریدم از همه عالم به جز تو از همه وابستگے ها سخت بیزارم سراپا شور و خواهش می‌شوم وقتے ڪه می‌بینم تب تند نگاهت را به وقت وگاه دیدارم شڪوه هیبت اسطوره هاے قرن پیشینی ومن آن عڪس افسرده ڪه گاهے روے دیوارم از این بیگانه بودن ها رهایم ڪن ڪه مے دانم تو هم عاشق ترینے و ندارے قصد آزارم ڪنارم باش و دنیا را به خوابے خوش تو دعوت ڪن «حسادت مے ڪند خورشید هم، وقتے تو را دارم»
باشی؛ به خدا تا ته این قصه ردیف‌ام ای کاش تو هم دل بدهی قافیه باشی
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت! خوب می دانم که "تنهایی" مرا دق می دهد عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت! آنقدر ترسیدم از بی رحمی پاییز که ترس من را روز پایانی شهریور نداشت! زندگی ظرف بلوری بود کنج خانه ام ناگهان افتاااد از چشمم، ولی مو برنداشت! حال من، حال گل سرخی ست در چنگ مغول هیچ کس حالی شبیه من ...-به جز "قیصر"- نداشت!
در خلوت تکراری هجرانِ نگارم دیوانگی و مستی و گریه شده کارم من سوخته ام در طلب چشم خمارش گویی که همه درد جهان گشته به بارم من متهم عدلیه ی شهرِ فریبم دلبسته به آویز همین چوبه ی دارم چون قالی فرسوده ی یک منزل متروک بیهوده ترین شیء به بازار دیارم ای معجزه ی درد همه مردم این شهر دیریست که زخمی شده ی هجرت یارم
❄️❄️ به رغم عاشقی ، از غم کناره می گیرم برای آمدنت ، ... استخاره می گیرم به شوق روی تو هر شب ، درون رویایم بجای هدیه ، برایت ستاره می گیرم ! دلم گرفته ، گمانم وصال ممکن نیست ، ببین که بی تو جنونی دوباره می گیرم که واژه واژه ی هر بیت این غزل ها را برایت از دل تنگم عصاره می گیرم برای اینکه بگویم "غزل" فروشی نیست خودم برای خودم ، جشنواره می گیرم ! تو رفته ای و پس از این ، به رسم هرساله برای عاشقی ام ، ... یادواره می گیرم !
در آزمون سخت عشقت کم نیاوردم مشروطی حتی ترم آخر هم نیاوردم درپاسخ پرسیدن از راز بقای عشق برهان ترد غیر مستحکم نیا وردم پشت سرم حرف زیادی بود پیش ازاین ازحرف بدخواهان به ابرو خم نیاوردم داروی درد مزمن مردم شدم اما تنهابرای درد خود مرهم نیاوردم ابلیس خودرا خفه کردم با خیال تو نامی زحوا گندم و آدم نیاوردم شعری برایت بافتم باتاروپود عشق اما برایت برگه ی شعرم نیاوردم گم کرده بودم دست وپایم را به طوری که از خاطرم رفت و گل مریم نیاوردم  
از عکس تو و بغض همینقدر بگویم دردا که چه شب ها که چه شب ها که چه شب ها
سینوس‌های زلف تو تکرار میشوند درگیر این معادله گشتن شجاعت است
‏ ایـن دلِ دیــــوانه و یادت میانِ جـزوه ها... عاقبت منجر به یڪ اُفت معــدل میشود!!
عاشق شدم تا که معادله ها حل شوند بینهایترین غمها جواب معادله شد
درس میخوانم که شاید نمرهٔ خوب آورم لیکن این نقش تو برذهن،نمره را صفر میکند
ره مجهول تو از ایکس مساوی همه عشقم طور دیگر ابدأ حل نه و اثبات نمیشد