eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گریه‌هایم در مسیرِ عشق یادم داده‌اند آنکه حسش بیش ، اشکش بیشتر ...
وقتی درختی از تبر لرزیده باشد دیگر وجود هیچ طوفانی مهم نیست وقتی دلی رنجیده باشد از عزیزش آباد بودن یا که ویرانی مهم نیست من یک کویرم تشنه‌ی یک جرعه آبم یاری نباشد که فراوانی مهم نیست دنیا اگر در خاطرت ارزش ندارد پس اندکی سختی و آسانی مهم نیست "هرکس ‌که ‌با‌ ایمان ‌به‌ راهی ‌رفته‌ باشد دیگر برایش ‌هیچ ‌تاوانی ‌مهم ‌نیست" ☺️
❏السلآمُ‌علۍٰسآکِـن‌ڪربلآ❏ وَدِلَم‌ـچِشمـیِ‌رآمۍـخٰواهَدکِہ •تاربِبینَدحَرم‌را،میٰان‌سِیل‌اَشک...! ودِلَم‌این‌چِنین‌چِشمـیِ‌رامۍخٰواهَد...
من همان عشقم که در فرهاد بود او نمی‌دانست و خود را می‌ستود! "من" همی کنـدم نه تیشه! کوه را عشـق شیـرین می‌کند انـــدوه را در رخ لیـــلی نمــــودم خویش را سوختـم مجنـون خـام اندیش را می‌ گِرستـم در دلش با درد دوست او گمان می‌کرد اشک چشم اوست
هرچند با عاشق شدن مشکل ندارم یک مشکل اما هست ... دیگر دل ندارم! (شاعر دل خسته☺️)
تو وفا با دگران کن که منِ سوخته‌دل زنده از بهرِ همینم که جفای تو کِشم
نه دل‌آزرده، نه دلتنگ، نه دل‌سوخته‌ام یعنی از عمرِ گران هیچ نیندوخته‌ام! پاسخ ساده‌ی من سخت‌تر از پرسش توست عشق، درسی‌ست که من نیز نیاموخته‌ام روسیاهِ محکِ عشق شدن نزدیک است سکه‌ی قلب ، زیانی‌ست که نفروخته‌ام برکه‌ای گفت به خود : "ماه به من خیره شده‌ست" ماه خندید که: "من چشم به خود دوخته‌ام" شده‌ام ابر که با گریه فروبنشانم آتش صاعقه‌ای را که خود افروخته‌ام
نازم به تو اے عشق برایم ڪه دوایی در باغِ دلِ خشک به رنگِ ڪهربایی از برقِ نگاهت ڪه به دل شعله دوانید پروانه شدم بر سرِ هر گُل چه صفایی این چرخ فلک پاے مرا بست به زنجیر مجنون صفت و زار به اُمیدِ وفایی مهمانِ عزیزے ڪه شدے خانه ے قلبم این شیوه پسندیده شد از لطفِ خدایی.. 🍃🌸🍃
‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎჻ᭂ࿐ این چه حرفیست که در عالم بالاست "بهشت" هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت... دوزخ از تیرگی بخت درون "من و توست" دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت.. 📿 °•♡°•
دیشب به نمازم ، رخ زیبای تو دیدم ... ماندم به قنوت و به تشهد نرسیدم ...
یار اگر بیگانه از اغیار باشد خوشتر است گل خوشست اما اگر بی خار باشد خوشتر است من اگر باشم به بزم یار خوش باشد، ولی غیر اگر بیرون ز بزم یار باشد خوشتر است گر چه از لطف کم دلبر دل عاشق خوشست گر به عاشق لطف او بسیار باشد خوشتر است نیست چون چشم و چراغ من به پیش چشم من گر به چشمم روز چون شب تار باشد خوشتر است دیدن دلدار خوش باشد به خواب و این شرف گر نصیب دیدهٔ بیدار باشد خوشتر است با خیال یار خفتن در لحد خوش دولتی است ور به محشر وعدهٔ دیدار باشد خوشتر است گر چه حرف عشق در خلوت خوشست اما رفیق این سخن گر بر سر بازار باشد خوشتر است..
بازهم شب شد و شعری لب میدان گفتم حسرت داشتنت را به خیابان گفتم خسته از درد خماری به تو اندیشیدم مست شد چشم من از عکس تو هذیان گفتم مست بودم که به یاد تو دولیوان چایی ریختم باتو چقدر از لب ایوان گفتم چایی ام سرد شد و از دهن افتادولی گرم بودم غزلی با لب لیوان گفتم چه شبی بود من مست و خیالت درهم داغ بودم کمی از حسرت باران گفتم