#میخواهم_شبیه_تو_باشم
#شهید_رسول_خلیلی
دست و دلبازی و بخشش رسول
🌷🍃🌷
انگشترهایی که برای خودش تهیه میکرد، معمولا با رکابهای خوب بود اما ۱-۲ ماه بیشتر در انگشتش نمیدیدی. هر کدام از دوستانش که خوشش میآمد به او میبخشید. در مورد لباسهایش هم همینطور بود لباسی را که امانت میداد محال بود که پس بگیرد.
برای عروسی دوستانش که دعوت میشد محال بود که دست خالی برود، مقید بود حتما هدیهای تهیه کند و دوستان دیگرش را هم مجاب میکرد که با هم یا سکه طلا بخرند یا پاکت پولی را هدیه بدهند. شما حساب کن دو سال پیش یا سکه طلا میبرد یا کمتر از ۱۰۰ هزار تومان هدیه نمیداد میگفت اول زندگیشان هست باید کمکشان کنیم.
مادر شهید
رسول خیلی دست و دل باز بود حتی با ارزش ترین وسیله زندگیش رو به راحتی میداد به رفیقش، یعنی اصلا وابسته به چیزی نبود...
یادمه یه بار یه ماساژور خریده بود که تقریبا گرون بود یه ماه بعدش که سراغش رو ازش گرفتم گفت یکی از دوستاش ازش خوشش اومده و رسول هم خیلی شیک داده بهش! وقتی به چیزی دلبسته نبود خب از چیزی هم دریغ نمیکرد.
نقل از برادر شهید
🌷🍃🌷
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
#شهیدحبیب_روزیطلب
قطعه_دوم_خیبر.ردیف۱۷
@beneshanHa
بعد از مراسم #زیارت_عاشورا و#دعای_عهد. سفره صبحانه انداخته شد ،!یکی از عزیزان درب کنسرو بادمجانی را که غنیمت از دشمن وبسیار خوشمزه بود را بازکرد.لقمه از آن گرفتم و به حبیب تعارف کردم.
برنداشت.
گفتم رد احسان میکنی؟
نگاه معصومانه ای به من کرد و لقمه را گرفت.
آتش دشمن بروی ارتفاع ۱۷۵ #شرهانی ریخته میشد،
عراقی ها حمله کردند.
حبیب که سرتا پا مسلح شده بود
به سرعت نزدیک شد وگفت.
منم میخوام توحمله شرکت کنم.
نمیشه.چرا نمیشه؟ چرا نداره!
به طرفم آمد.شروع به بوسیدن صورتم کرد.#شهادت در دوقدمی اش پرواز میکرد.اصلا دلم نمی خواست برود.نمیدانم چطور شد که بر زبانم جاری شد.حاج اسدالله اجازه داده؟
بله!
فقط همین یه دفعه میری!
با لباس تمام رزم آماده رفتن شد.خوشحالی که نه؛ پرواز میکرد.
پاتک دشمن تاثیر گذار بود ارتفاعات کم کم داشت تصرف میشد.اگر این ارتفاع سقوط میکرد شاید کل عملیات ناموفق میشد.
🌸
ناگهان صدای
هل من ناصر ینصرنی حبیب دل همه را لرزاند.
داشت رجز خوانی میکرد.پیراهنش را همچون عابس(ازیاران امام حسین(ع)درحادثه کربلا پیراهن خود را دریده و رجز خواند) ازهم دراند و با سینه ستبر شروع به رجز خوانی نمود.🌷
برادران الان نه جای درنگ است.بشتابید تا حسین زمان را یاری کنید.هرکه دارد هوس کرب وبلا بسم الله.
فریادهای او موثر افتاد.همان عده قلیل به جامانده ناگهان پشت سر حبیب به دشمن یورش بردند.
فریاد #یاحسین یا حسین دردل کوهها طنین انداز شد.
ارتفاع ۱۷۵ مجددا به دست رزمندگان افتاد.
از ارتفاع سرازیر شد.گلوله ای برپیکرش نشست. با صورت به زمین برخورد کرد.
صدای شهید_دستغیب درگوشم طنین انداز شد.
عزیز فاطمه از اسب برزمین افتاد....... به کنار سنگر تاکتیکی برگشتم.جای خالی حبیب واصغر را به شدت احساس میکردم.
با خود واگویه میکردم که چرا نتوانستیم پیکرمطهرش رابه عقب بیاورم.
به داخل سنگر رفتم. سفره همچنان پهن بود.خود را سرگرم جمع کردن سفره کردم.
درجایی که حبیب نشسته بود،گوشه سفره جمع شده بود.گفتم شاید کسی جا گذاشته است. آنرا باز کردم.همان لقمه نان و بادنجان کنسرو عراقی ها بود که به اوتعارف کرده بودم.گریه امانم نمیداد😭
یادم به شب قبل افتاد.پتوهایش را داشت به دور دو رزمنده که از سرما میلرزیدند میپیچید.ونیمه شب او را دیده بودم که خود داشت از سرما میلرزید ولی به درگاه خدا دعا میکرد😭پتویی پیدا کردم بر روی شانه اش انداختم.برگشت و ضمن تشکر سوال کرد این پتو عراقیه؟ گفتم بله.گفت من از اموال عراقیها استفاده نمیکنم.و من چه توقعی داشتم که او از مال شبه ناک استفاده کند.
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
🌹یازهرا 🌹
💠 مردم ما واقعاً خوبند
🔺برای خاطر حفظ یک کشوری، برای خاطر استقلال یک کشوری که باز یک قدرتهایی نیایند دوباره در کشور ما و بخواهند چه بکنند؛ باید #مردم را نگه دارید. هر کدام در هرجا که هستید مردم را همراه خودتان نگه دارید. و مردم را با هم جوش بدهید...مردم با هم باشند. آقا، مردم تا حالا در این چند سال آخر که چقدر اینها زحمت کشیدهاند. مردم خیلی خوباند. مردم ما واقعاً خوباند. شاید نظیر ملت ایران در هیچ جا نباشد. ماها بدیم. آنها خیلی خوباند.
📆 امام خمینی (ره) | ۱۵ آذر ۱۳۵۹
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
✅فراموش نمیکنیم
✍امام خامنهای: «دولت آمریکا از اول با این انقلاب با روی عبوس و چهرهی تُرش روبهرو شد. هواپیمای مسافربری ما را در آسمان خلیج فارس افسر آمریکائی با موشکی که از ناو جنگی شلیک کرد، ساقط کرد. قریب سیصد نفر مسافر کشته شدند. بعد به جای اینکه آن افسر توبیخ شود، رئیسجمهور وقت آمریکا به آن افسر پاداش و مدال داد. ملت ما اینها را میتواند فراموش کند؟»
۱۳۸۸/۱/۱
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
بسم الله
تعدادی از پیامهای عاشقانه شهید محمدخانی به همسرش:
.
بار اول که دیدمت چنان بی مقدمه زیبا بودی که چند روز بعد یادم افتاد باید عاشقت میشدم
.💞
تو مرجانی تو در جانی،تو مروارید غلتانی
اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی
.
پا به هستی چو نهادم همه هستی من
وقف دلبر شد و خود نقطه پرگار شدم
.
عَشَقَ:میگن عشق از مصدر عَشَق گرفته شده که به گیاهی میگن که وقتی دور چیزی میپیچه اونو توی خودش حل میکنه و با خودش یکی میکنه.پس هنوز نه عاشق شدم و نه بلدم عاشقی کنم،عشق بعد از وجد،عرف و احب آمده،ولی من توی کدومش گیرم؟
.
جنگ چیز خوبی نیست، مگر اینکه تو مرا با خود به غنیمت ببری😍😍💞😍
.
شق القمری، معجزه ای، تکه ماه/ لاحول ولاقوت الابالله🌹
.
خندیدی و بر گونه تو چال افتاد/ از چاله درآمد دلم افتاد به چاه
.
عشق در قاموس من از نان شب واجب تر است
.
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست🌸
.
تو نیم دیگر من نیستی تو تمام منی
.
تنها این را میدانم که دوست داشتنت لحظه لحظه لحظه زندگی ام را میسازد و عشقت ذره ذره وجودم را
👈پیشنهاد مطالعه کتاب قصه دلبری
#بوی_شهید
#نامه_عاشقانه
#قصه_دلبری
#شهید_محمدخانی
#شهدای_مدافع_حرم
#همسران_شهدای_مدافع_حرم
#شهدا_اصحاب_اخرالزمانی_سیدالشهدا
#وادی_مقدس_عشق
#عشق
#شیراز
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
✍ شهیدی که برای رفتنش به سوریه نذر کرد لب به آب نزند.
اهل نماز اول وقت و امر به معروف بود، با جذبه، خوشرو و کم حرف بود و در رشته های هاپکیدو و جودو و کونگ فو فعالیت داشت و استادهم بود، چندین بار مقام اول کشوری را بدست آورد. از ۲۱سالگی مشتاق دفاع از حرم و اعزام به سوریه بود، ولی بدلیل اینکه تک پسر بود و پدرش جانباز ۸ سال دفاع مقدس بود اعزامش نمیکردند، بعد از ۳ سال تلاش، در سفرش به کربلا، با توسل و مددگرفتن از امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) نذر کرده بود تا زمانی که پایش به حرم حضرت زینب (ع) نرسد آب به لبانش نزند، نذرش هم قبول شد، فردای روزی که از کربلای برگشت پدرش او را همراه خود برای آموزش به پادگان برد، بعد از یک ماه در تاریخ ۱۲دی ماه ۹٤ ساعت ۱۱ ظهر تماس گرفتند که سریع به محل گفته شده برود، سریع غسل شهادت کرد و راه افتاد.
سرانجام در۱۳ دی ماه ۹٤ به سوریه اعزام شد. همیشه آرزو داشت روی شناسنامه اش مهر شهادت بخورد که درتاریخ ۲۱دی ماه ۹۴به آرزویش رسید.
🌹 #شهید_عباس_آبیاری
🌹 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
🌸🌾
#سرگذشت_ربوده_شدن
#احمد_متوسلیان_و_همراهان
🔹احمد متوسلیان در اواخر خرداد سال ۱۳۶۱ طی مأموریتی به همراه یک هیأت عالیرتبه دیپلماتیک از مسئولین سیاسی، نظامی کشورمان راهی سوریه شد تا راههای مساعدت به مردم مظلوم و بیدفاع لبنان را بررسی نماید.
🔹در چهاردهم تیر سال ۱۳۶۱، اتومبیل هیأت نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی، مزدوران حزب فالانژ اتومبیل را متوقف و چهار سرنشین خودرو مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیک، توسط آدمربایان دستنشانده رژیم تروریستی تلآویو گروگان گرفته شده شدند.
🔹این چهار نفر که عبارتند از؛
#محســـــن_موســـــوی
#احمـــــد_متوسلیـــــان
#تقی_رستـــــگار_مقدم
و خبرنگار عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی،ایرنا⇩⇩
#کاظـــــم_اخـــــوان
🔹پس از شکنجه و بازجویی، به نظامیان اسرائیلی تحویل گردیدند، که از سرنوشت آنان تاکنون اطلاعی در دست نیست.
#ما_منتظریـــــم
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزاسارتــــــــــــ⛓
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
متن وصیت نامه شهید عباس آبیاری .
ای خواهرم : قبل از هرچیز استعمار از سیاهی چادر تومی ترسد تا سرخی خون من . همچنین می خواهم که مردم عراق و سوریه از وطن نشان و ناموسشان و مخصوصا حرم مطهر معصومین (ع)در کبرابر دشمن خدا و دین اسلام کوشا باشند و در جهاددر راه رضای خدا بکوشند و بکشند . مردم این زمانه ما را سرزنش می کنند که کجا میروید و برایچه کسی میجنگید؟؟؟ اما اینان غافلند که ما خودمان قدم بر نمی داریم گویی ما را صدا می زنند قلبمان پایمان رابه حرکت وامیدارد . جز اینکه دختر امام علی(ع) و حضرت زهرا (س)و کودک سه ساله امام حسین (ع) و...... روی پیشانی ما مهر شهادت زده اند ، من جوابی جز این ندارم که خون ما رنگین تر از خون قاسم ، علی اکبر .... (ع) نیست . یاحسین (ع) تا آخرین قطره خون خود نمی گذاریم خواهرت دوباره به اسارت برود .
باسلام خدمت پدر و مادر عزیزم از روزی که من به دنیا آمدم جز زحمت چیزی برای شما نداشتم ، اگر همیشه با شجاعت و افتخار آماده هر گونه ماموریت بوده ام تنها به همت شما بوده است ،اگر عمری باقی بود از خداوندمتعال می خواهم که توفیق جبران محبتهای شما را به بنده عطا فرماید و اگر خود خدا شهادت را نصیبم بنده حقیر کرد طلب حلالیت دارم .
ای خواهران عزیزم من جز زحمت برای شما چیزی نداشتم امیدوارم که مرا بخشیده و حلال کنید .
این هم کل وصیت نامه عباس میباشد .
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
شهیدی که منافقین چشمهایش را درآوردند و گوشهایش را بریدند و بعد شهیدش کردند...
دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش. به سید مهدی گفتم «مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟» گفت «مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.» گفتم «برو و مواظب خودت باش!» با اینکه خودش می دانست بر نمیگردد گفت «این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما!»
🔸مادر این شهید, نحوه شهادت فرزندش توسط منافقین در عملیات مرصاد را اینچنین بیان میکند: سید مهدی در گردان مسلم لشکر 27 و در منطقه اسلام آباد غرب بود که به شهادت می رسد. منافقین سفّاک چشم هایش را در آورده بودند, گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند.زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم.
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
بسم الله
دیدار با امام زمان(عج)
.
مزارشهید:گلزارشهداشیراز_قطعه فتح المبین
💓
شب جمعه بود ،من و حسن نگهبان بودیم یک صندلی گذاشته بودیم روبروی پنجره و از انجا حواسمان به بیرون از ساختمان بود. نوبت نگهبانی حسن بود, رادیو را روشن کرده و دعای کمیل گوش می داد. یک لحظه رد شدم, دیدم صدای هق هق گریه اش همراه با فرازهای کمیل بلند است...
صبح دوباره نوبت نگهبانی به حسن افتاد و دوباره روی همان صندلی نشست و این بار دعای ندبه گوش می داد...
دعا به فراز های أین بقیه الله و ... رسیده بود. صدای افتادن چیزی امد. دویدم سمت اتاق ، دیدم اسلحه یک سمت افتاده, حسن هم یک سمت. حسن به شدت می لرزید, مثل کسانی که دچار تشنج می شوند، هر چه صدایش زدم فایده نداشت. یک خودکار گذاشتم بین دو انگشت پایش و محکم فشار دادم, به حال اولش امد و شروع کرد به گریه...
هرچه پرسیدم چه شده نگفت.
یکی دوماه گذشت ،حسن مقدّمات اعزامش را انجام داده و اماده رفتن بود. با موتور از جایی رد می شدیم گفتم حسن آخر جریان آن صبح را نگفتی؟
موتور را نگه داشت گفت می گم, اما تا زنده ام به کسی نگو!
گفت:آن روز صبح خیلی آقایم را صدا زدم که بیاید, بلاخره امد. اما آقا یک دریا بود, ظرفیت وجودی من به اندازه یک استکان, بنابراین تاب دیدنش را نداشتم و افتادم!
گفتم خوب؟
گفت خوب, آن چیزی را که از ایشان می خواستم گرفتم!
گفتم چی؟
گفت بماند!
وقتی یکی دو ماه بعد, پیکرش از عملیات فتح المبین برگشت فهمیدم چه خواسته! .
.🌷
روز بعد از شهادت حسن بود
می خواستم برم شاهچراغ باران شدیدی گرفت، چتر نداشتم چتر بدست آمد و گفت: «مادر بیا زیر چتر! زبانم بند آمده بود مرا رساند و برای همیشه رفت!»
منبع:اشک های پراکنده, خاطرات مادرشهیدان روزی طلب
🌿🌹🌷
🌹🌿 شهید محمد حسن روزی طلب
تولد: 1/4/1340- شیراز
سمت: معاون گردان
شهادت: 2/1/1361 - شوش،
#عملیات_فتح_المبین
#شهدای_فارس
#شهادت#فاطمیه#حضرت_زهرا
#امام_زمان(عج)
#مادران_شهدا#مناجات#دعاندبه
#دعای کمیل#دیداربا_امام_زمان
#شلمچه#راهیان_نور#راویان#دفاع_
مقدس#فکه#هویزه#طلائیه#سه_راهی_شهادت_طلائیه🌷
#شیراز
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
🌹یامهدی🌹
#روایتی_درباره_ی_شهید_بهشتی ۳
🍃
یک بار به فرزند آقای بهشتی(محمد رضا)که در منزل من مهمان بود گفتم خاطره ای از پدرتان برای من تعریف کنید،گفت:
وقتی که آلمان بودیم به جایی رفتیم که قبر مارکس هم بود.در قبرستان دو سگ داشتند می رفتند کسی که همراه ما بود به پدرم گفت این دو سگ دارند می روند سر قبر مارکس فاتحه بخوانند.
پدرم بلافاصله به او گفت اگر با فکر مارکس مخالف هستیم نباید به او توهین کنیم.
ادب در کلام لازم است،چه فرد کافر باشد چه مسلمان.
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺