#عاشقانه_های_ولی_اله_و_تهمینه
#سبک_زندگی_شهدا
#سردار ولی الله چراغی از زبان همسرش قسمت_سوم
🌹در جبهه هرگاه با اعتراض همرزمانش رو به رو می شد که چرا به خانواده ات تلفن نمی زنی؟ پاسخ میداد: چون هر وقت با خانواده تماس می گیرم، بخشی از فکر مرا که باید تماما در خدمت جنگ باشد، مشغول می کند، به همین خاطر تماس نمیگیرم تا این حالت از بین برود.
🌹در عملیات چزابه از ناحیه دست و پا مجروح شد، ولی با این وجود به استراحت نپرداخت و به هیچ قیمتی حاضر نبود به پشت جبهه برود تا اینکه از شدت جراحات وارده حالش وخیم شد و او را به اجبار به پشت جبهه انتقال دادند. در یکی از حملهها نیز ترکش به او اصابت کرد و به پشت دریچه قلبش رسیده بود اما شهید مدام میگفت: چیزی نیست. من حالم خیلی خوب است. شما بهتر است به فکر جنگ و بچههای بسیجی در خط مقدم باشید.
🌹ولی الله چراغچی در عملیات ظفر آفرین بدر بر اثر اصابت گلوله به ناحیه سر مجروح شد و در بیمارستان شهدای تهران بستری گردید و پس از ۲۳ روز بیهوشی، سرانجام در ۱۸ فروردین ماه سال ۱۳۶۴ به درجه رفیع شهادت نایل گشت و پیکر مطهرش در گلزار شهدای بهشت رضا (ع) مشهد آرام گرفت. ***
#پایان
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
نمیخوای کمک کنی؟ همان شب به خوابم آمد و گفت مامان بیاین با هم برویم این خانه را نشانت بدهم، ببینید دوست دارید یا نه. آمدیم همین جا، طبقه پایین، مهتابی را روشن کرد و گفت مامان؛ اینجا را دوست داری؟ فردای آن روز یک نفر آدرس همین خانهای که سعید در خواب به ما نشان داد را به حاج آقا میدهد و میگوید این ملک را قرار است بفروشند. به شب نرسیده همان خانه را قولنامه کردیم.
ما دنبال جای گرم و نرم بودیم، سعید در سرمای کردستان نماز شب میخواند
سعید اما نه تنها برای پدر و مادر و خانوادهاش که برای رفقا و بچههای جنگ هم یک آدم عجیب و تکرارناشدنی بوده است. یکی از همرزمانش در خاطراتش با او گفته است: یک بار که با هم کردستان بودیم، هوا بینهایت سرد بود. من قرار بود به همه سنگرها سر بزنم تا کسی خوابش نبرد. خدا خدا میکردم که زمان زود بگذرد و من از سرمای هوا به جایی گرم پناه ببرم. توی همین سرزدن به سنگرها بود که متوجه شدم یک نفر دولا شده است. اول ترسیدم، گفتم شاید دشمن است اما وقتی جلوتر رفتم متوجه شدم سعید پشت یکی از همین سنگرها و در آن هوای سرد مشغول نماز خواندن است. با خودم گفتم من دنبال یک جای گرم و نرم هستم، آن وقت این پسر ایستاده و دارد اینجا نماز شب میخواند.
شهادت سعید و نام نیکی که از او به یادگار ماند، استجابت همه دعاهای مادری است که امروز با افتخار سر، بلند کرده و از پسری میگوید که خدا برای این راه انتخابش کرد. یک روز رفتم شهدا، دیدم آقایی روی قبر سعید افتاده و دارد بلند بلند گریه میکند. از او پرسیدم سعید من را میشناسید، گفت من تا لحظه آخر کنارش بودم. آتش دشمن بیامان روی سرمان میبارید ولی سعید با آرامش خاصی داشت توی سنگر نماز میخواند. از نگرانی چندین مرتبه رفتم دنبالش که از سنگر بیرون بیاید ولی اصرار داشت اجازه بدهم نماز آخرش را با حال بخواند. میگفت این نماز، نماز آخرم است.
#روحش_شاد_یادش_گرامی
#شهید_سعید_چشم_براه
#پایان
✍ نویسنده: #زینب_تاج_الدین
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_پنجاهم
💠 دو ماشین نظامی و عدهای مدافع تازه نفس وارد حرم شده بودند و باورم نمیشد حلقه #محاصره شکسته شده باشد که دیدم مصطفی به سمتم میدود.
آینه چشمانش از شادی برق افتاده بود، صورتش مثل ماه میدرخشید و تمام طول حرم را دویده بود که مقابلم به نفسنفس افتاد :«زینب #حاج_قاسم اومده!»
💠 یک لحظه فقط نگاهش کردم، تازه فهمیدم #سردار_سلیمانی را میگوید و او از اینهمه شجاعت به هیجان آمده بود که کلماتش به هم میپیچید :«تمام منطقه تو محاصرهاس! نمیدونیم چجوری خودشون رو رسوندن! با ۱۴ نفر و کلی تجهیزات اومدن کمک!»
بیاختیار به سمت صورت ابوالفضل چرخیدم و بهخدا حس میکردم با همان لبهای خونی به رویم میخندد و انگار به عشق سربازی #حاج_قاسم با همان بدن پارهپاره پَرپَر میزد که مصطفی دستم را کشید و چند قدمی جلو برد :«ببین! خودش کلاش دست گرفته!»
💠 #سردار_سلیمانی را ندیده بودم و میان رزمندگان مردی را دیدم که دور سر و پیشانیاش را در سرمای صبح #زینبیه با چفیهای پوشانده بود. پوشیده در بلوز و شلواری سورمهای رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خیابان منتهی به #حرم، گرای مسیر حمله را میداد.
از طنین صدایش پیدا بود تمام هستیاش برای دفاع از حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) به تپش افتاده که در همان چند لحظه همه را دوباره تجهیز و آماده نبرد کرد.
💠 ما چند زن گوشه حرم دست به دامن #حضرت_زینب (علیهاالسلام) و خط آتش در دست #سردار_سلیمانی بود که تنها چند ساعت بعد محاصره #حرم شکست، معبری در کوچههای زینبیه باز شد و همین معبر، مطلع آزادی همه مناطق سوریه طی سالهای بعد بود تا چهار سال بعد که #داریا آزاد شد.
در تمام این چهارسال با همه انفجارهای انتحاری و حملات بیامان تکفیریها و ارتش آزاد و داعش، در #زینبیه ماندیم و بهترین برکت زندگیمان، فاطمه و زهرا بودند که هر دو در بیمارستان نزدیک حرم متولد شدند.
💠 حالا دل کندن از حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) سخت شده بود و بیتاب حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بودیم که چهار سال زیر چکمه تکفیریها بود و فکر جسارت به قبر مطهر حضرت دلمان را زیر و رو کرده بود.
محافظت از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) در داریا با حزبالله #لبنان بود و مصطفی از طریق دوستانش هماهنگ کرد تا با اسکورت نیروهای #حزبالله به زیارت برویم.
💠 فاطمه در آغوش من و زهرا روی پای مصطفی نشسته بود و میدیدم قلب نگاهش برای حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) میلرزد تا لحظهای که وارد داریا شدیم.
از آن شهر زیبا، تنها تلی از خاک مانده و از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) فقط دو گلدسته شکسته که تمام حرم را به خمپاره بسته و همه دیوارها روی هم ریخته بود.
💠 با بلایی که سر سنگ و آجر حرم آورده بودند، میتوانستم تصور کنم با قبر حضرت چه کردهاند و مصطفی دیگر نمیخواست آن صحنه را ببیند که ورودی #حرم رو به جوان محافظمان خواهش کرد :«میشه برگردیم؟» و او از داخل حرم باخبر بود که با متانت خندید و رندانه پاسخ داد :«حیف نیس تا اینجا اومدید، نیاید تو؟»
دیدن حرمی که به ظلم #تکفیریها زیر و رو شده بود، طاقتش را تمام کرده و دیگر نفسی برایش نمانده بود که زهرا را از آغوشش پایین آورد و صدایش شکست :«نمیخوام ببینم چه بلایی سر قبر اوردن!»
💠 و جوان لبنانی معجزه این حرم را به چشم دیده بود که #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به ضمانت گرفت :«جوونای #شیعه و #سنی تا آخرین نفس از این حرم دفاع کردن، اما وقتی همه شهید شدن، #امام_علی (علیهالسلام) خودش از حرم دخترش دفاع کرد!»
و دیگر فرصت پاسخ به مصطفی نداد که دستش را کشید و ما را دنبال خودش داخل خرابه حرم برد تا دست حیدری #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به چشم خود ببینیم.
💠 بر اثر اصابت خمپارهای، گنبد از کمر شکسته و با همه میلههای مفتولی و لایههای بتنی روی ضریح سقوط کرده بود، طوری که #تکفیریها دیگر حریف شکستن این خیمه فولادی نشده و هرگز دستشان به قبر مطهر حضرت سکینه (علیهاالسلام) نرسیده بود.
مصطفی شبهای زیادی از این حرم دفاع کرده و عشقش را هم مدیون #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) میدانست که همان پای گنبد نشست و با بغضی که گلوگیرش شده بود، رو به من زمزمه کرد :«میای تا بازسازی کامل این حرم #داریا بمونیم بعد برگردیم #زینبیه؟»
💠 دست هر دو دخترم در دستم بود، دلم از عشق #حضرت_زینب (علیهاالسلام) و #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) میتپید و همین عطر خاک و خاکستر حرم مستم کرده بود که عاشقانه شهادت دادم :«اینجا میمونیم و به کوری چشم #داعش و بقیه تکفیریها این حرم رو دوباره میسازیم انشاءالله!»...
#پایان
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
❂○° #مدافع_عشق °○❂
🔻 قسمت #آخر
بس بود یک سال نمازشب های پشت میز با پای بسته ات...
بس بود گریه های دردناکت...
سرت را پایین میندازی.محمدرضا سمتت خم میشود و سعی میکند دستش را به صورتت برساند...
همیشه ناراحتی ات را با وجودش لمس میکرد! اب دهانم راقورت میدهم و نزدیک ترمی آیم...
_ علی!..
تو از اولش قرار نبوده مدافع حرم باشی...
خدا برات خواسته...
برات خواسته که جور دیگه خدمت کنی!....
حتما صلاح بوده!
اصلا...اصلا...
به چشمانت خیره میشوم.در عمق تاریکی و محبتش...
_ اصلا... تو قرار بوده از اول مدافع عشقمون باشی...
مدافع زندگیمون!...
مدافعِ ...
اهسته میگویم:
_ من!
خم میشوی و تا پیشانی ام را ببوسی که محمد رضا خودش را ولو میکند در اغوشت!!
میخندی
_ ای حسود!!!....
معنادار نگاهت میکنم
_ مثل باباشه!!
_ که دیوونه مامانشه؟
خجالت میکشم و سرم را پایین میندازم...
یکدفعه بلندمیگویم
_ وااای علی کلاست!!
میخندی..
میخندی و قلبم را میدزدی..
مثل همیشه!!
_ عجب استادی ام من!خدا حفظم کنه...
خداحافظی که میکنی به حیاط میروی و نگاهم پشتت میماند...
چقدر در لباس جدید بی نظیر شده ای..
سید خواستنی_من!
سوار ماشین که میشوی.سرت را از پنجره بیرون می اوری و با لبخندت دوباره خداحافظی میکنی.
برو عزیز دل!
یاد یک چیز می افتم...
بلند میگویم
_ ناهار چی درست کنم؟؟؟...
از داخل ماشین صدایت بم بگوش میرسد
_ عشق!!!!...
بوق میزنی و میروی...
به خانه برمیگردم ودر را پشت سرم میبندم.
همانطور که محمدرضا را در اغوشم فشار میدهم سمت اشپزخانه میروم
در دلم میگذرد
حتما دفاع از زندگی..🤔
و بیشتر خودم را تحویل میگیرم😉
نه نه!
دفاع از من...
سخته دیگه!!...
محمدرضا را روی صندل مخصوص پشت میزش میشونم.
بینی کوچیکش را بین دو انگشتم ارام فشار میدهم
_ مگه نه جوجه؟...
استین هایم را بالا میدهم...
بسم الله میگویم
خیلی زود ظهر میشود
میخواهم برای ناهار #عشق بزارم ..
↩️ #پایان
#📡 #کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🆘 راز #کدي که حسن روحانی داد :
🔙حسن روحاني:
➖اگر مردم در انتخابات بی تفاوت شوند #پایان انقلاب است.
👈متوجه منظورش شدين...!؟
🔝رمزگشايي از #کد حسن روحاني:
➖حسن روحاني خوب می داند که اونقدر #افتضاح بارآورده که خودش و هم حزبی هایش در انتخابات پیش رو با اين روالي که هست از سپهر سیاسی ایران قطعا اخراج خواهند شد
➖برا همين هم صدا با منافقان و ضد انقلاب ها،با دادن #کُد به ملت غير مستقيم از ملت ميخواد که در انتخابات #شرکت نکنید
➖چون او ميداند شرکت حداکثري ملت در انتخابات پيش رو تولد ديگري براي جمهوري اسلامي و پايان تلخي براي خود و هم حزبي هايش رقم خواهد خورد!
➖خلاصه که این بشر تا مثل #قذافی ازسوراخ سنبه های ته کوره پزخانه های #سرخه بیرون کشیده نشه و با چوب و چماق چلاغ نشه
➖قدر اين ملت،کشور،امنیت،رهبري و انقلاب را نخواهد دانست...
#📡 کانال_ رسمی شهید مدافع حرم آل الله_ روح الله_طالبی اقدم
@shahidtalebi 🕊🌺
8⃣ چـرا اطلاعرسانیِ حادثـه با تأخیـر انجام شـد؟
یکی از پرسشهایی که درباره ماجرای هواپیمای اوکراینی مطرح است، اطلاعرسانی با سه روز تأخیر است. حادثه در ساعت 6:14 روز چهارشنبه ۱۸دی ۱۳۹۸ رخ داده، اما اطلاعیه ستاد کل نیروهای مسلح ساعت ۷صبح روز شنبه ۲۱دی ۱۳۹۸ منتشر میشود؛ یعنی سه روز یا ۷۲ساعت تأخیر
گرچه بنابر گفتههای مسئولان امر، رسیدن به قطعیت لازم درباره ساقط شدن هواپیمای اوکراینی با آتش سامانه پدافندی تا صبح روز جمعه یعنی پس از ۴۸ ساعت محقق شد که شاهد این مدعا نیز اعلام وزارت ارشاد به برخی روزنامهها برای تأخیر در ارسال صفحات خود به چاپخانههاست که بهدلیل زمانبر بودن فرایند تنظیم بیانیه و نحوه اعلام به صبح روز بعد موکول شد.
با این تفاسیر پاسخ به این سؤال، چندوجهی است؛ همانگونه که گفته شد بدلیل نادر بودنِ چنین رخدادی ابتدای امر باورپذیری آن برای مسئولان مربوطه سخت بوده است؛ با اینحال پس از پافشاری مسئولان مربوطه در نیروهای مسلح تیم بررسی سانحه تشکیل میشود، اما این تیم موظف است با نگاهی همهجانبه تمام احتمالات را که میتوانسته منجر به ساقط شدن پرواز PS752 شود، بررسی کند.
🔻چنــد احتمــال مهــم؛
کلید ماجرای تأخیر در اعلام علت سانحه، موضوع بررسی همه احتمالات است؛ چرا که تیم بررسی باید برای اعلامنظر قطعی تمام احتمالات را بررسی میکرد که در ادامه تمام احتمالات متصور در این حوزه را بیان خواهیم کرد.
نخستین احتمال فرماندهان در ساعات اولیه همان شلیک پدافند و اصابت موشک به هواپیماست که خود میتواند شامل بررسی ۳ عامل خطای انسانی، خرابکاری و جنگ الکترونیک باشد.
بررسی احتمال خطای انسانی شامل بازبینی گرافهای راداری، مکالمات درونشبکهای و بررسی تکتک اقدامات صورت گرفته توسط اپراتور است که وارسی و بازبینی آنها نیازمند دقت زیاد است.
از سوی دیگر بررسی احتمال خرابکاری شامل خرابکاری فنی یا خرابکاری توسط عامل انسانی نیز خود نیازمند بررسی دقیق و مصاحبه با عوامل دخیل در ماجرا ازجمله اپراتورهای سامانه و عوامل نگهداری سامانه است.
احتمال دیگر این سناریور را میتوان بررسی اقدامات "جنگ الکترونیک" و "ایجاد اختـلال" در رادارهای شبکه یکپارچه برشمرد. در این خصوص گزاره دیگری که این احتمال را قوی میکند، موفق نبودن تلاش اپراتور سامانه پدافندی برای برقراری ارتباط با شبکه یکپارچه است که سردار حاجیزاده نیز یکی از علل احتمالی این موضوع را جمینگ (جنگ الکترونیک) نام برده است.
دیگر موضوعی که میتواند این احتمال را قویتر جلوه دهد، امکان اخلال در رادارهای پیش اخطار و ایجاد اهداف کاذب در فضای کشور (موشکهای کروز) برای آنها با استفاده از ابزارهای جنگ الکترونیک دور ایستا توسط ارتشِ تروریستی آمریکاست تا شبکه پدافندی کشور را دچار خطا کند؛ چراکه بهگفته سردار حاجیزاده و سردار سلامی پس از حمله موشکی به پایگاه عینالاسد آمریکا در خاک عراق، هواپیماهای آمریکایی بسیار زیادی در اطراف کشور در حال پرواز بودند.
موضوع دیگر را میتوان اصابت همزمان کروز و موشک پدافندی به هواپیما در یک نقطه تلاقی برشمرد به این صورت که موشک کروز در یک نقطه تلاقی با هواپیما، مورد اصابت موشک پدافندی قرار گرفته باشد.
از آنجایی که این احتمال نیازمند بررسی کارشناسی گرافهای راداری و دادههای شبکه یکپارچه پدافندی است، یکی از علل تأخیر را میتوان بررسی این دادهها برشمرد.
دلیل احتمالی برای تأخیر در اعلام علت سانحه را میتوان بررسی احتمال تروریستی بودن سقوط هواپیما با منشأ داخلی و خارجی برشمرد. بررسی این احتمال شامل انفجار در آسمان با بمبگذاری قبلی در هواپیما یا حتی اقدام تروریستی روی زمین با شلیک موشک دوش پرتاب بهسمت آن برشمرد.
احتمال را میتوان یقین سامانه پدافندی به هدف قرار دادن یک موشک کروز برشمرد؛ همانگونه که از سوی فرمانده کل سپاه و فرمانده نیروی هوافضای سپاه اعلام شد، در هنگام وقوع حادثه از سوی شبکه پدافند هوایی به سایتهای پدافندی اعلام شده که تعدادی موشک کروز بهسمت کشور شلیک شده و در حال پرواز در فضای کشور برای اصابت به اهداف خود هستند و اپراتور سامانه پدافندی نیز با این تصور که هدف نشان داده روی صفحه رادار یکی از موشکهای کروز آمریکایی است بسوی آن شلیک میکند.
نخستین احتمال در علت تأخیر را میتوان مفروض بودن نقص فنی هواپیما و سرنگونی موشک کروز توسط پدافند هوایی برشمرد که پس از آن نیروهای نظامی بهدنبال بقایای موشک کروز بودهاند.
( #پایان )
کانال شهید تاسوعایی مدافع حرم آل الله
(ابا حنانه) روح الله_طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺
❂○° #مدافع_عشق °○❂
🔻 قسمت #آخر
بس بود یک سال نمازشب های پشت میز با پای بسته ات...
بس بود گریه های دردناکت...
سرت را پایین میندازی.محمدرضا سمتت خم میشود و سعی میکند دستش را به صورتت برساند...
همیشه ناراحتی ات را با وجودش لمس میکرد! اب دهانم راقورت میدهم و نزدیک ترمی آیم...
_ علی!..
تو از اولش قرار نبوده مدافع حرم باشی...
خدا برات خواسته...
برات خواسته که جور دیگه خدمت کنی!....
حتما صلاح بوده!
اصلا...اصلا...
به چشمانت خیره میشوم.در عمق تاریکی و محبتش...
_ اصلا... تو قرار بوده از اول مدافع عشقمون باشی...
مدافع زندگیمون!...
مدافعِ ...
اهسته میگویم:
_ من!
خم میشوی و تا پیشانی ام را ببوسی که محمد رضا خودش را ولو میکند در اغوشت!!
میخندی
_ ای حسود!!!....
معنادار نگاهت میکنم
_ مثل باباشه!!
_ که دیوونه مامانشه؟
خجالت میکشم و سرم را پایین میندازم...
یکدفعه بلندمیگویم
_ وااای علی کلاست!!
میخندی..
میخندی و قلبم را میدزدی..
مثل همیشه!!
_ عجب استادی ام من!خدا حفظم کنه...
خداحافظی که میکنی به حیاط میروی و نگاهم پشتت میماند...
چقدر در لباس جدید بی نظیر شده ای..
سید خواستنی_من!
سوار ماشین که میشوی.سرت را از پنجره بیرون می اوری و با لبخندت دوباره خداحافظی میکنی.
برو عزیز دل!
یاد یک چیز می افتم...
بلند میگویم
_ ناهار چی درست کنم؟؟؟...
از داخل ماشین صدایت بم بگوش میرسد
_ عشق!!!!...
بوق میزنی و میروی...
به خانه برمیگردم ودر را پشت سرم میبندم.
همانطور که محمدرضا را در اغوشم فشار میدهم سمت اشپزخانه میروم
در دلم میگذرد
حتما دفاع از زندگی..🤔
و بیشتر خودم ر اتحویل میگیرم😉
نه نه!
دفاع از من...
سخته دیگه!!...
محمدرضا را روی صندل مخصوص پشت میزش میشونم.
بینی کوچیکش را بین دو انگشتم ارام فشار میدهم
_ مگه نه جوجه؟...
استین هایم را بالا میدهم...
بسم الله میگویم
خیلی زود ظهر میشود
میخواهم برای ناهار #عشق بزارم ..
↩️ #پایان
کانال شهید تاسوعایی مدافع حرم آل الله
(ابا حنانه) روح الله_طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺