هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
در میان کوچههای شهر نور
مادری دلخسته در حال عبور
در میان کوچه با اشکی روان
میرود سوی بقیع دامن کشان
در بساطش ناله بود و آه بود
در کنارش کودکی چون ماه بود
راه میافتاد بین کوچهها
در ترنّم بود با ذکر خدا
هر کجا میرفت حال زار داشت
در مدینه روضۀ سیار داشت
مثل طوفان بود اما با وقار
تا بقیع میرفت روزی چندبار
اول باب البقیع با احترام
زیر لب میگفت: یا زهرا سلام
بعد از آن در حال ذکر و زمزمه
میگرفت اذن دخول از فاطمه
تا که در خاک بقیع میزد قدم
اشک او میریخت آنجا را به هم
روی خاک و زیر برق آفتاب
تشنه بود اما نمیزد لب به آب
گریهها میکرد در حال عطش
گاه بین نالهها میکرد غش
ای مدینه! قرص ماهی داشتم
بعد حیدر تکیه گاهی داشتم
ای مدینه بود فرزندی مرا
با مرام و با حیا و با وفا
بود فرزندم علمدار حسین
روز بی یاری هوادار حسین
یک سپاه و یک علمدار جوان
یک اباالفضل و تمام دشمنان
من همین دیشب شنیدم روضه را
از لب زینب شنیدم روضه را
مستمع من بودم و او روضه خوان
روضهی طفلان و سقای جوان
گفت: ساقی رفت تا آب آورد
آب بهر طفل بی تاب آورد
از غم طفلان، پریشان حال او
آب میآمد به استقبال او
آب در مشک و لبی خشکیده داشت
مشک را چون طفل بر سینه گذاشت
ماه بود و جلوهی خورشید داشت
مشک نه! با خود هزار امید داشت
چید دشمن شاخههای یاس را
دید عالم غیرت عباس را...
خویش را از بهر طفلان حفظ کرد
مشک را فوری به دندان حفظ کرد
حیف شد تیر بلا از ره رسید
رشتهی امید سقا را برید
مثل خونی که زِ رگ آید برون
آبِ مشکش ریخت بین خاک و خون
ناامیدانه کشید آه از جگر
کرد از این زندگی صرف نظر
ای مدینه! قدر او نشناختند
با عمود او را زمین انداختند
لب به طعنه دشمن اینگونه گشود
ای عمود خیمهها! خوردی عمود
حال بهر من خبر آوردهاند
جای سوغاتی سپر آوردهاند
✍️ #مجتبی_شکریان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e