eitaa logo
291 دنبال‌کننده
74 عکس
49 ویدیو
3 فایل
کانالی برای بیان تأملات عباس حیدری‌پور در موضوعات فرهنگی و اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
💡ساعت صفرِ غزه چه زمانی فرا می رسد؟ 🖊مهدی افراز 🔹"بستن سفارت آمریکا عراق را نابود می‌کند، به منافع عراق آسیب می‌زند که پیامدهای بزرگی دارد و هیچ سفارتخانه غربی در عراق باقی نخواهد ماند و همه از عراق خواهند رفت." این جملات را دو روز پیش باسم العوادی، سخنگوی دولت عراق در اولین واکنش رسمی به درخواست مقتدی صدر برای تعطیلی سفارت آمریکا بیان کرد. جملاتی واضح و صریح ... 🔹عشایر عراقی که امروز در پشت مرزها تحصن کرده اند کجا را می خواهند فتح کنند؟ فعالان ترک که امروز از در و دیوار نمایندگی های اسرائیل بالا می روند کجا را می خواهند بگیرند؟ جوانان مصری که شعار می دهند اضرب اضرب نصرالله کجا را می خواهند بزنند؟ کاربران اردنی که کالاهای اسرائیلی را نشان کرده اند به داد چه کسی می خواهند برسند؟ تماشاگران قطری که فریاد می زنند يجب تحرير غزة، کجا را می خواهند آزاد کنند؟ فلسطین را؟ قدس را؟ غزه را؟ ... فلسطین امروز آزادترین کشور عربی است، ملت غزه امروز آبروی آزادگان است، فلسطین هیچگاه اسیر نشده است که بخواهد آزاد شود، غزه هیچگاه وابسته نبوده که بخواهد رها شود... این جوانان، فعالان، کاربران و تماشاگران اگر واقعا عزم آزادی قدس دارند، بهترست کلاهشان را بالاتر بگذارند و به فکر آزادی خود و بلادشان باشند، فلسطینیان دیروقتی است که حریت یافته و رستگار شده اند. 🔹اسارت قدس ظاهر و باطنش اسارت کشورهای عربی و اسلامی است، اسرائیل موجودیتش به بی هویتی ملت های منطقه است، صهیونیسم مجرای وابستگی دولت های خاورمیانه به غرب و امریکاست. اسارت قدس نماد آویزان بودن سرنوشت مسلمین بدست آن قدرت غربی و این قدرت شرقی است، نماد اراده نداشتن ملت ها برای خروج از زیست ذلیلانه است، نماد آن است که دولت های منطقه خودشان اسرائیلک های نامرئی هستند. 🔹فلسطین که آزاد است، هربار بخواهد می رزمد و می جنگد، هربار صلاح بداند صلح می جوید، هربار نشود محاصره می شود و هربار بشود حصار می شکند. هربار رغبت کند صبر پیشه می کند و هر بار اراده کند به میدان می آید، هربار عزم کند سنگ پرتاب می کند و هر بار جرئت کند راکت می اندازد. دیگران حال شان چطور است؟! آیا آن ها هم این قدر آزادی و عزت و اسقلال نظر برای خود دارند؟ اظهر من الشمس است که همین مواضع انقلابی سران عربی و اسلامی هم خودش در منطقه الفراغ سفارت خانه های آمریکاست! کمی پا را فراتر بگذارند ببنیم می توانند هزینه بپردازند؟! آن امیر و وکیل عربی اگر کشورش خیلی انقلابی شده به جای رجز خواندن و نطق کردن بیاید جلوی تسلیحات و بمب هایی که از پایگاه های آمریکا در کشورش برای اسرائیل بارگیری می شود را بگیرد، ولی نمی تواند چرا؟! چرایش را سخنگوی دولت عراق پشت تریبون رسمی اعلان عمومی کرد... 🔹آزادی قدس یعنی آزادی ملت های اسلامی از استعمار و هیچ معنای دیگری هم ندارد، تا وابستگی هست استعمار هست و تا استعمار هست اسرائیل باید باشد... کشوری که اموراتش را خود تدبیر نمی کند تمنای صهیونیسم دارد. ملتی که منقاد سفراست، ضامن بقای اسرائیل است. اگر ملتی هوس نماز خواندن در مسجد الاقصی دارد، باید شریان های فکری، مالی، بازرگانی و کشورداری خود را از یوغ سفارت خانه ها خارج کند، زنان و کودکان غزه امروز خون بهای غرب زدگی کشورهای عربی و اسلامی را می پردازند. 🔹شور و حال گرفتن و بی تاب شدن برخی جوامع برای دفاع از مردم غزه برخی جوان ها را به این گمان رسانده که؛ ظاهرا جامعه ایران نسبت به تحولات فلسطین و مساله قدس بی تفاوت تر از بقیه ملت هاست؟! خیابان های استانبول عصبانی تر از ما شده! ورزشگاه های مراکش حماسی تر شده؟! تجمعات بغداد کفن پوش تر شده! اصلاً ایران کجاست؟ ایران کجاست؟! ایران ۴۵ سال است در حال تحصن و تجمع است، ۴۵ سال است کفن پوش است، ۴۵ سال است خودش زیر بمباران تحریم و ترور است، ۴۵ سال است محاصره است، چرا؟ چون تصمیم گرفته است آقای خودش باشد، بهای میان تهی کردن موجودیت صهیونیسم را می پردازد آقای جمهوری اسلامی. 🔹امروز نشستن جوان ایرانی برای اسرائیل خطرناک تر از قیام های جوانان ترک و عرب است. ملتی که مستقل است همه ساحات زندگی اش حتی تفریحش هم مبارزه است چه رسد به مقاتله اش. اگر فلسفه وجودی صهیونیسم را بدانیم برای مان مسلم است که؛ ملت ایران ۴۵ سال است مبارزه با اسرائیل را زندگی می کند. جامعه ایران با استقلالش فلسفه اسرائیل را در منطقه بی معنا کرده است. امروز رژیم صهیونیستی در محاصره استقلال ایرانیان است که البته کمترین نمودش شده حمایت تسلیحاتی و دیپلماسی... ساعت صفری که امیرعبداللهیان گفت مصرف این زمانی دارد و الا کیست که نداند ۴۵ سال است ساعت برای ایرانیان صفر شده است...
هدایت شده از حبیب‌اله بابائی
💠 غرب و غزه استاد بزرگواری فرموده‌اند غرب میراث تمدنی خویش را به پای اسرائیل ذبح کرد. در این تحلیل، مواجهه این روزهای غرب با نسل کشی صهیونیستی خطای نابخشودنی غرب است در حالی که این نه خطای او که خود غرب است. غربِ اندیشه با غربِ سیاست پیوندهای عمیقی دارد. وقتی انسان در اندیشه غربی سوژه‌ی بدون قید نیست و همواره انسان رنگین‌پوست، انسان مسلمان یا انسان خاورمیانه خارج از این سوژه بوده است، طبیعی است که استانداردهای دوگانه شکل بگیرد؛ شاخص‌های نوشته‌ای برای اولی و نانوشته‌هایی برای دیگری. ازین روست که حقوق بشر، حقوق بشر دوستانه و سایر قوانین بین‌المللی برای انسان غربی حمایت کننده و برای انسان خارج از این تعریف حکم چماق را دارد. این راز گرچه سالیانی است عیان شده، ولی مصائب غزه و نفوس پاک آن حجت را برای همه حتی خوش‌بینان و ساده‌اندیشان تمام کرد. @majiddehghan https://eitaa.com/Habibollah_Babai
🛎📌آنچه در پی طی سه بخش خواهد آمد نوشته برادر عزیزز و محقق فاضل جناب آقای محمد طلایی است. نوشته، راهبرد مهمی را در پیگیری منویات انقلاب اسلامی پیشنهاد می‌دهد و با برخی راهبردهای دیگر در این‌باره درگیر می‌شود. دیدن دقیق متن را به خوانندگان عزیز توصیه می‌کنم، درعین‌حال نقدهایی بر این نوشته فاخر به نظرم می‌رسد که به‌زودی تقدیم خواهم کرد. @abbas_heidaripour
✍️ بس فتنه‌ها بزاید/ نوشته: محمد طلایی تأملی در باب بسط گفتمان انقلاب اسلامی ۱ از ۳ 🔺همواره یکی از چالش‌های جریان انقلاب اسلامی، مواجهه با طیف به اصطلاح خاکستری (اگر کاربست این واژه صحیح باشد) بوده است. فرض چالش خیز اینجاست: این طیف علقه شدید و جدی با حاق گفتمان ایمانی انقلاب اسلامی ندارند. توصیه هم این است: پس برای همراه کردن آنان با انقلاب و یا حداقل کاستن از اصطکاکشان با سیاست‌های نظام، بهتر است از گفتمان‌های رقیق‌تری استفاده شود؛ گفتمان‌هایی که لبه‌های تیز اسلام ناب و درگیری شرک و توحید را ندارند، کمتر هزینه‌زا هستند و می‌توانند دایره بیشتری از آحاد جامعه را شامل شوند. 🔺در میان بدیل‌های گفتمانی همواره مطرح برای این هدف، می‌توان به ملی‌گرایی، رفاه و پیشرفت، سرگرمی، به‌روز بودن و غیره اشاره کرد که با وزن و اولویت‌های مختلف، مورد تاکید طیف‌های گوناگون نخبگان در لایه‌های اجتماعی متفاوتی قرار می‌گیرند تا بتوانند مردم را با نظام همراه کنند. طبعا بحث در اینجا پیرامون طرح این بدیل‌ها در عرض گفتمان اسلام ناب است و نه در ذیل آن؛ چون اساسا جایگزین‌ها برای این طرح می‌شوند تا لوازم هزینه‌زای گفتمان بالادستی را بر جامعه تحمیل نکنند و بتوان با حاشیه بیشتری مردم را راضی و همراه کرد. 🔺آیا این روش مصیب بوده و خواهد بود؟ به نظر می‌رسد برای فتح باب گفتگو پیرامون این چالش، باید مقداری بر 1) شرایط و 2) سازوکار تأثیر و تأثر گفتمان در جامعه تأمل نمود. 🔺تکاپوی گفتمان انقلاب اسلامی در جامعه ایران، هرچند به صورت رسمی از پاییز 41 آغاز شد، اما در خلاء متولد نشده بود. چه از سویی بر انباشتی از تراث شیعی با محوریت نهاد مرجعیت و تطورات شورانگیز آن از صفویه تا پهلوی دوم اتکاء داشت که خود جلودار عمده قیام‌های معاصر ایران بود، از سوی دیگر به صورت طبیعی خود را در برابر معارضی می‌یافت که با نام تجدد وارد شده بود و در لایه‌های مختلف اجتماعی سیاست، نهادها و ساختارها، سبک زندگی، بینش‌ها و در نهایت گرایش‌ها دعوی راهبری اجتماعی داشت. تجدد یک پدیده حقیقتا تمدنی بود و تمامی لوازم ایده مدرنیته را می توانست با خود حمل کند. 🔺امام راحل و سایر علما در دهه 40، به خوبی، هرچند احتمالا اجمالی و با شدت و ضعف، این هجمه را درک می‌کردند. سیاست توانسته بود ریخت نهادی جامعه مسلمین را تغییر دهد، فرهنگ و سبک زندگی نیز به صورت واضحی با جریان سیاست تعاملی روشن داشتند. هجمه تمدنی نمی‌خواست و نمی‌توانست فقط برخی ساحت‌های جوامع هدف را تغییر دهد؛ هرچند به اقتضا و بسته به شرایط، در مثل ایران و ترکیه و مصر فرهنگ بیشتر تغییر می‌کرد و در مثل عراق و افغانستان سیاست. 🔺در این شرایط، امام راحل باید گفتمان خود را انتخاب می‌کرد. می‌توانست مانند مشروطه به نوعی تجدد بومی را برگزیند، و یا مانند نهضت نفت بر لوازم توسعه کشور انگشت بگذارد، اما انتخاب او چیز دیگری بود، قیام لله و محوریت توحید در همه ساحت‌های بشری؛ درگیری با حاق ایده تمدن جدید. 🔺هرچند این محوریت در بیان و اندیشه امام، در لوازم و امتدادهایش تفصیل یافت و صرفا تکرار کلمه الله نبود. ملی‌گرایی و استقلال در ماجرای کاپیتولاسیون، پیشرفت در انتقادهای پسینی از اصلاحات ارضی، فرهنگ در لایحه انجمن‌ها و ... همه بسط آن اندیشه محوری بودند. کسی که با حرکت امام همراه بود، از طرح این لوازم چیزی غیر از همان اسلام در خطر است اولیه را نمی فهمید، همه در خدمت اسلام بودند. 🔺چرا این انتخاب امام بود؟ چون او با فطانت فهمیده بود فضای گفتمانی جامعه ایرانی در تمام لایه‌ها به صورت نسبتا یکدستی پر بود و یا در حال پر شدن بود! گفتمان تجدد به مانند همه جوامع اسلامی، با سرعتی خیره کننده توانسته بود در اقشار و لایه‌های مختلف جامعه ایرانی نفوذ کند. زندگی‌ها، به شدت و ضعف، با آن تنظیم شده بود و نظام ارزشی خود را تدریجا شکل می‌داد. یک ایده تمامیت‌خواه بود که باید در برابرش و به همان وزان، ایده‌ای تمامیت‌خواه قرار می‌گرفت. اگر ایده نهضت جزئی‌نگر می‌بود، به نفع تمامیت‌خواهی ایده تجدد مصادره می‌شد، چون تجدد بود که می‌توانست فضا را پر کند و جزءنگری معارضش را در خود هضم کند؛ همان‌گونه که در مشروطه، استبدادستیزی را در خود بلعید و سکولاریسم مدرن استبدادی پهلوی را بیرون داد و در نفت هم جبهه نیروهای سیاسی نهضت را از هم پاشاند و صحنه سیاسی کشور با قطب‌نمای جهانی، به سمت ابرقدرت جدید جهان، امریکا، چرخاند. 🔺در واقع ما در دهه 40، در موازنه گفتمانی نبودیم. جامعه ای که به محاق تمدنی رفته بود، اگر ایده‌ای حامل تمدن الهی برنمی‌گزید، قطعا شکستی بر سیاهه شکست‌های معاصرش می‌افزود.
هدایت شده از نفی و اثبات
✍ بس فتنه‌ها بزاید تأملی در باب بسط گفتمان انقلاب اسلامی ۲ از ۳ 🔺امام این را به صورت عجیبی در سال های دهه 20 فهمیده بود. فهمیده بود که تا زمانی که موازنه گفتمانی بین ایده‌های شرک و توحید برقرار نشود، نمی‌توان به شاخه‌های فرعی گفتمان تمسک نمود. 🔺تمدن جدید خود فتنه بود، به دلیل غلبه باطل، می‌توانست حق و باطل‌های پایین دست را مخلوط کند و در خدمت باطل بالادستی درآورد. برای عبور از فتنه نمی‌شد به پاره‌ای از حق در دستان باطل تبدیل شد تا در نهایت با آن گفتمان مادی را تثبیت کند. 🔺اما نکته مهم، اگر نگوییم مهمتر، این بود که شرایط به گونه‌ای پیش رفت که برای این ایدهٔ بدیل الهی، محمل عینی اجتماعی پدید آمد. واقعا جامعه ایرانی، فی‌الجمله پای کار ایده قیام للّه آمد و لوازم آن را پذیرفت؛ حکومت اسلامی را، استقلال را، شریعت را، مردم‌سالاری دینی را و نقش‌آفرینی عمومی برای ایده محوری انقلاب اسلامی را. دست الهی به گونه‌ای دقیق توانست به نهضت فیضیه برکت دهد و مردم ایران را تا پیروزی انقلاب اسلامی حول ایده توحیدی به خروش وادارد. 🔺اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، روح مادی عصر جدید، کماکان دست برتر تمدنی را در اختیار داشت. جامعه ایرانی هرچند گامی جهشی در حرکت به سمت تمدنی اسلامی برداشته بود، اما در ابتدای مسیر بود. «انقلاب اسلامی که آمد، مثل مشتی به سینه مهاجم خورد ... در دورانِ اوّلِ انقلاب، شما ناگهان دیدید که مردم ما در ظرف مدّت کوتاهی، تغییرات اساسی در خُلقیّات خودشان احساس کردند: گذشت در بینِ مردم زیاد شد؛ آز و طمع کم شد؛ همکاری زیاد شد؛ گرایش به دین زیاد شد؛ اسراف کم شد؛ قناعت زیاد شد ... جوان به فکر فعّالیت و کار افتاد، دنبال تلاش رفت؛ ... شبه کارهایی که به صورت گیاه هرزی در زندگی اقتصادی مردم رشد پیدا کرده بود کم شد. این، مربوط به یکی دو سال اوّلِ انقلاب بود. این، مربوط به همان زمانی است که تلاشِ روزبه‏‌روز دشمن برای پاشیدن بذر اخلاقیّاتِ منفی متوقّف شده بود و یک گرایش و یک توجّه به اسلام پیش آمده بود. مجدّداً آن فرهنگ و اخلاق و آداب و خُلقیّات اسلامی که در خمیره مردم ما بود، در آنان زنده شد. البته عمیق نبود. عمق، آن زمانی پیدا می‏کند که روی موضوع، چند سالی کار شود. این فرصت پیش نیامد و آن تهاجم، بتدریج و به مرور، از سرگرفته شد. تهاجم، در اواسط دوران جنگ به وسیله ابزارهای تبلیغی و گفتارهای غلط و کج‏‌اندیشانه شروع شد و آن ته‌‏نشین‌‏ها و رسوب‌های ذهنی و روحی خود ما مردم هم در تأثیرگذاری‏‌اش مؤثّر بود. امّا باز حرارت جنگ، مانع بود، تا جنگ تمام شد. بعد از جنگ، این جبههٔ جدید، به شکل جدّی مشغول کار شد.» 🔺این توصیف رهبر انقلاب، اشاره به همان روح مادی عصر جدید است، که به سرعت با ابزارهای مختلف، جای خود را در محیط جدید باز می‌کند. اما محمل نفوذش، نقصان امر اجتماعی در فضای گفتمان انقلاب اسلامی است. به محض اتمام اجتماعی‌ترین امر پس از انقلاب، یعنی دفاع مقدس، محمل نفوذ فرهنگ مهاجم با شتابی فزاینده فراهم شد. 🔺در همین فضا، بحث بدیل‌های گفتمانی نیز با شدت بیشتری مطرح می‌شد. در جامعه‌ای که هم در لایه نخبگان و هم توده‌هایش، تدریجا دچار فتنه می‌شد، درخواست گفتمان‌های بدیل پررنگ‌تر می‌شد. گفتمان‌هایی که بدیل بودند و هرچند هر یک به نحوی در ذیل کلان‌گفتمان انقلاب اسلامی قرار داشتند، اما طعم عوض کرده بودند و جبهه جدیدی برای خود یافته بودند. پیشرفتی که جزو گفتمان انقلاب بود، در حال بازتولید ضد انقلاب بود، آزادی که بخشی از شعار انقلاب بود، در حال بازتولید ضد انقلاب بود، حتی تدریجا عدالت‌خواهی که اساس انقلاب بود، به بستری نه برای اصلاح، بلکه دور کردن برخی از انقلاب بدل شد. 🔺چرا؟ چون انقلاب اسلامی محمل اجتماعی خود را واگذار کرده و هنوز بسط تمدنی بر مبنای ایده مرکزی خود نیافته بود. روی زمین و در عینیت جامعه، محملی برای جریان گفتمان، توسط آحاد مردم قابلیت لمس نداشت. مردمی که زمانی به نهیب امام به خیابان ریخته بودند و زمانی در پشت یا خطوط جبهه به نحوی مشغول بودند، اکنون مجالی برای نفوذ دادن گفتمان انقلاب در زندگی خود نمی‌یافتند. پس رقیب، جایگزین می شد؛ چون صورت بندی تمدنی خود را کامل کرده بود.
هدایت شده از نفی و اثبات
✍ بس فتنه‌ها بزاید تأملی در باب بسط گفتمان انقلاب اسلامی ۳ از ۳ 🔺در چنین خلائی، هر ایده‌ای که به نحوی یکی از لوازم تمدنی محسوب می‌شود، اگر اتصالش به ایده محوری قیام للّه به صورت گفتمانی و اثباتی در عینیت جامعه مشخص نباشد، به سرعت مصادره می‌شود. ایده‌هایی که به صورت معمول بخشی از گفتمان شما بوده‌اند، علیه شما قیام می‌کنند. 🔺مخاطبی که در اختیار تمدن جدید قرار گرفته است، به واسطه شاکله گفتمانی ذیل این تمدن، ایده‌های جزئی شما را به دلخواه خود فهم، تفسیر و تبدیل می‌کند. در این شرایط، با مخاطب عادی با ذهنی خالی که اجمالا هوای نفسی هم دارد مواجه نیستیم. مخاطب البته در اینجا اعم از مسئولین و توده‌های مردم است. 🔺دوباره گویا در شرایط دهه 40، باید ایده اصلی را تبدیل به ایده جمعی کنیم. در شرایطی که با تأکیدات درست رهبر انقلاب بر تبدیل ایران به الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، در آستانه بسط چندبعدی انقلاب قرار گرفته‌ایم، باید رجوعی به محور وحدت گفتمان داشته باشیم. 🔺برای محوریت پیدا کردن اجتماعی ایده انقلاب اسلامی، باید جامعه در مجموع، محمل کنش‌گری فعالِ حول این ایده را بیابد. بسیاری از ایده‌های بدیلی که برای همراه کردن مردم با نظام مطرح می‌شود، در همین مرحله با سویه تمدنی انقلاب دچار تناقض می‌شوند؛ چون اساسا قرار است صرفا نقش مخدر و یا ضربه‌گیر را ایفا کنند. اساسا قرار است مردم را از نقش‌آفرینی در نسبت با انقلاب دور کنند. آزموده شدن آحاد جامعه در سنجه ایمان، شرط اول و سنگ بنای شکل گیری تمدن توحیدی است. 🔺اینکه اگر مردم با ایدهٔ تهاجمی انقلاب اسلامی در قبال اسرائیل همراه نیستند، پس ملی‌گرایی آنان در برابر جنایات یهود نسبت به ایرانیان را مطرح کنیم، یا اگر ایران پیشرفت نکرده است، در عوض اروپا و آمریکا هم خیلی جای علیه السلامی برای زندگی معمول بشر نیستند و آنان هم در مشکلات معمول اداره کشور دست و پا می‌زنند، در واقعا عمق بخشیدن به اصل تمنای مادی جامعه‌ای است که دچار فتنه شده است. 🔺دچار فتنه شده، چون عقل فعال انقلاب اسلامی، بدنه میانی که مسئول بسط و عینیت بخشی به خطوط راهبردی است، نمی‌تواند محوریت عینی اجتماعی برای جهاد فی سبیل الله در برابر اسرائیل خلق کند و یا معنای زندگی انقلابی و خلق زیست شکوهمند دنیوی که در خدمت آخرت باشد را عینیت بخشد. این ناتوانی، وقتی به سراغ گفتمان جایگزین می‌رود شبهه را اوقع فی النفس می کند! 🔺درست است که ایده قیام لله، در سویه تمدنی خویش، تک‌خطی نیست و متفرع به فروعات مختلفی می‌شود، اما در شرایط فتنه گفتمانی، ما ناچاریم مجددا از محوریت مفهومی قیام لله آغاز کنیم و امر اجتماعی را با اتصالات روشن به این محوریت شکل دهیم. 🔹شاید بتوان گفت دعوت حضرات معصومین (ع) به ولایت در شرایط فتنه‌گون عصر حضور، به این دلیل باشد: و من خطبة له (ع) (154) يذكر فيها فضائل أهل البيت عليهم السلام‌ وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِيبِ بِهِ يُبْصِرُ أَمَدَهُ، وَ يَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ. دَاعٍ دَعَا، وَ رَاعٍ رَعَى‌، فَاسْتَجِيبُوا لِلدَّاعِي، وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِيَ. قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ، وَأَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ. وَأَرَزَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ. نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ، وَ الْخَزَنَةُ وَ الْأَبْوَابُ؛ وَ لَاتُؤْتَى‌ الْبُيُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا؛ فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقاً. عاقل با چشم قلبش پايان كار را مى‌نگرد و پستى و بلندي‌هاى آن را تشخيص مى‌دهد. دعوت كننده حق (پيامبر صلى الله عليه و آله) دعوت خويش را به پايان رسانيد، و سرپرست و رهبر امّت (امام عليه السلام) به سرپرستى قيام نمود. دعوت‌كننده حق را اجابت كنيد و از امام و رهبرتان تبعيّت نماييد. (گروهى) در درياهاى فتنه فرو رفته، بدعت‌ها را گرفته، و سنّت‌ها را واگذاردند، مؤمنان كناره گرفتند (و سكوت اختيار كردند) و گمراهان و تكذيب‌كنندگان به سخن آمدند. ما محرم اسرار حق و ياران راستين و گنجينه‌ها و درهاى علوم پيامبريم و هيچ كس به خانه‌ها جز از در وارد نمى‌شود و كسى كه از غير در وارد گردد، سارق خوانده مى‌شود.
40.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت مادر لبنانی از شهادت فرزندانش یا غبار قدم‌های سید حسین نصرالله
ملاحظاتی بر یادداشت «بس فتنه‌ها بزاید» آقای محمد طلایی 🖋 نوشته: عباس حیدری پور 1️⃣ از 3️⃣ درباره یادداشت آقای محمد طلایی به نام «بس فتنه‌ها بزاید؛ تأملی در باب بسط گفتمان انقلاب اسلامی» که موضوع آن مناقشه در درستی به میان آمدن گفتمان‌هایی رقیق‌تر از گفتمان حاد و توحیدی انقلاب اسلامی به غرض جذب طیف خاکستری جامعه است، ملاحظاتی تقدیم می‌شود. اما باید به خاطر داشت این یادداشت علاوه بر اشراف بر جایگشت‌های گفتمانی در جامعه ایران، حاوی مزایای چندی است: ✅ متفطن به این نکته است که گفتمان‌ها هم اثباتاً و هم ثبوتاً با لحاظ شرائط خاص اجتماعی و حتی پس‌زمینه گسترده‌تر و پنهان‌تر شکل گیرند والّا تأثیر و کارآمدی خویش را از دست خواهند داد؛ آنچه در متن با عنوان دقیق نیازمندی به محمل خاص اجتماعی آمده است محاکات دیگری از همین مطلب است. ✅ در زمانه ما، تمدن غرب، تمدنی تمامیت‌خواه با صورت‌بندی کامل و برخوردار از روحی مادی است و به همین خاطر حریف قدر می‌طلبد و ازاین‌رو در تقابل هم باید نقطه توحد داشت و هم این نقطۀ توحدی قدرت کافی برای مواجهه گفتمانی با تمدن غرب را داشته باشد. ⚠️ملاحظات نیز در مقام نفی کلی و انکار اصلی نیست ولی معتقدم چون چنین ملاحظاتی را مطرح نکرده است، ممکن است دلالت‌ها و لوازم رادیکالی را بیابد که با روح کلی اندیشه و سیره حرکت شیعی هماهنگ نباشد. ملاحظاتی که حتی ممکن است علی‌رغم پذیرش اصل سخن صاحب یادداشت، ما را مجبور سازد این سخن را بازسازی و بازآرایی کنیم. اما ملاحظات: ⏬ 1️⃣ اکنون و در زمانه ما تصویر شخصیت انسان ایرانی، از نگاه جهان اسلام، یک شیعی و بلکه شیعی سررشته‌دار تحولات جهانی شیعیان و گروه‌های هم‌سوی با ایشان است. اما با اندک مراجعه‌ای به تاریخ مشاهده می‌شود که مسلمان ایرانی یک عنصر سنی به تمام معنا بوده است که حتی پیش‌تاز جریان علم در اهل سنت بوده است و بر فرهنگ عمومی اسلامیِ اکنون عالَم اهل سنت به همین مناسبت تاریخی اثرات جدی داشته است. اما چه شده است که سنی سررشته‌دار فرهنگ جهان اسلام به یک عنصر شیعی بدل شده است؟ این چرخش مذهبی که آثار فرهنگی-تمدنی خاص خود را داشته است، نه یک چرخش یک‌باره و بلکه برخوردار از مسیرها و توقف‌گاه‌های میانی و به‌واقع کاتالیزورهایی بوده است و عمده آن‌ها هویت میانی صوفی سنی محب اهل بیت ع بوده است. با الهام از این نکته تاریخی یا مثال‌های دیگری که می‌توان در حوزه سایر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها پیدا نمود، باید متفطن شد که چرخش‌ها و ایستادن در نقطه حاد هویتی یک‌باره روی نمی‌دهد و فرایندی تدریجی است. در مثال مرتبط با ایران نکته مهم مدخلیت جدی اهل بیت ع در مدیریت نسبی این امر است. گفت‌وگوهای علمی و فعال اهل بیت ع با عالمان اهل سنت با همین غرض انجام شده است و ای‌بسا در این گفت‌وگوها نقطه حاد هویتی شیعی یعنی امامت و ولایت در مرکز گفت‌وگو قرار نداشته است گرچه انذارها همواره وجود داشته‌اند. معنای این سخن آن خواهد بود که برای پیش‌برد امری ضرورتاً نیاز به طرح حادترین گفتمان نیست و سیره اهل بیت ع و بلکه روش و منش دینی هم چنین دلالتی ندارد. در اثبات این مدعا کافی است به منهاج قرآنی توجه کنیم: 2️⃣ از آنجا که توحید حادترین نقطه تمرکز اسلام است، علی‌القاعده باید به توحید ناب در عمیق‌ترین وجوه آن در متن قرآن کریم اشاره شده باشد و هیچ تنازلی رخ نداده باشد. به‌ویژه با عطف توجه به روایت منقول از حضرت امیر ع در نهج البلاغه(حکمت 237) که به طرق دیگر نیز از سایر اهل بیت ع هم نقل شده است که در آن سه گونه عبادت معرفی می‌شود و گونه برتر عبادت آزادگان در قبال دو گونه نازل‌تر عبادت بندگان و عبادت تجار برجسته می‌شود. در نگاه نخست و به حسب استنتاج اولیه نباید در قرآن دوگونه دیگر عبادت مورد تمرکز و تشویق و بهره‌برداری برای هدایت قرار گرفته باشد. با این همه نگاهی به آیات کریمه قرآن خلاف این انتظار را نمایش خواهد داد. در بسیاری از آیات هم خوف و هم طمع انسانی برای هدایت به کمک گرفته شده است یعنی هم تخویف از عذاب جهنم در کار است و هم تبشیر به پاداش الهی. به عبارت دیگر اصلاً چنین نیست که یک‌سره، آیات همگی حول عبادت آزادگان و متناسب با این مرتبه حاد و بسیار پیش‌رو سامان گرفته باشد. سرّ مطلب شاید در ماهیت انسان و فرایند تدریجی مورد نیاز برای هدایت و رشد او باشد و خصوصاً اینکه دار دنیا و تطورات آن نیز فرایندی تدریجی را می‌طلبد. ادامه...🔰 @abbas_heidaripour
ملاحظاتی بر یادداشت «بس فتنه‌ها بزاید» آقای محمد طلایی 🖋 نوشته: عباس حیدری پور 2️⃣ از 3️⃣ 3️⃣ علاوه بر منطق «تدریج» و دعوت مرحله‌ای باید متوجه تنوعات فرهنگ عمومی جامعه و لایه‌های آن بود؛ امری که مواجهه چندلایه و ترکیبی را می‌طلبد. به عبارت دیگر با اینکه باید گفتمان حاد و حاق مدعای انقلابی و توحیدی توسط علمدار و هادی جامعه و رهبر آن همواره زنده نگه داشته شود اما این بدان معنا نیست که تنها با این لایه و این سطح به شکل بسیط و غیرمرکب جامعه مورد خطاب قرار بگیرد. چگونگی مواجهه اهل بیت ع با سؤال واحد و نیز آنچه درباره قرآن یادآوری شد توجه به همین امر را نشان می‌دهد؛ البته به زعم نویسنده یک نارسایی درباره ماهیت پدیده گفتمانی و چگونگی شکل‌گرفتن گفتمان می‌تواند باعث این تلقی شود که طرح گفتمان حاد به معنای طرد هرگونه منطق و گفتگوی رقیق‌تر است. نکته کلیدی برای حل مسئله توجه به امکان ذوبطون بودن «جملات و دعوات» است. اینکه در معارف دینی می‌توان از جمله واحد مراتب مختلف توحیدی و بطون معنایی را به حسب مقام و موقف شنونده اخذ کرد باید نکته‌ای بس درس‌آموز داشته باشد. اگر طرح گفتمان واحد به معنای از کار انداختن هویت چندلایه و ذوبطون مفاد گفتمان باشد باید به صراحت گفت گفتمان ابزاری مناسب برای بسط منویات دینی نیست! گفتمان اگر هویت تأویلی را نداشته باشد اساساً لیاقت حمل معانی و معارف دینی و انقلابی را ندارد. بدین‌ترتیب دعوای بر سر گفتمان مختار نه فقط دعوایی راهبردی بر سر انتخاب "این یا آن" مفاد گفتمانی بلکه دعوایی بر سر کیفیت طراحی گفتمان به معنای امکان لایه‌مندی مفاد گفتمانی است؛ در تاریخ اسلام گاه توحید چنان طرح شده است که به تکفیر انجامیده است و گاه دیگر چنان طرح شده که به هم آغوشی با شرک و کفر تن داده است. و حال آنکه راهبرد درست، میانه تشبیه مطلق و تنزیه مطلق است. 4️⃣ نکته جالب توجه در یادداشت پذیرش ضرورت وجود محمل اجتماعی برای سوار شدن گفتمان است. در این یادداشت ظاهراً گزینه و پیشنهادی به عنوان محمل اجتماعی امروزین ما برای سوارکردن حاق گفتمان انقلاب اسلامی وجود ندارد. و حال آنکه به نظر می‌رسد محمل اجتماعی خود نظام جمهوری اسلامی است و ساختن این چهره مستقر انقلاب؛ همان پدیده‌ای که با عنوان ساختن ایران از آن یاد می‌کنیم. اگر پیشرفت ایران کالبد تحقق مادی داشته باشد چنین مواجهاتی با گفتمان‌هایی پایین‌تر از گفتمان حاد نهضتی ضرورت چنین وضعی خواهد بود. به عبارت دیگر مسئله این است که آیا انقلاب اسلامی باید همچنان در چهرۀ نهضتی خود به پیش برود یا باید استقرار در چارچوب نظام هم بیابد؛ یعنی نوعی نظام‌سازی، ساختارسازی و حتی بروکراسی که مساس جدی با امر دنیوی پیدا خواهد کرد، هم در میان است. اگر این را بپذیریم باید گفتمان میانی هم وجود داشته باشد. خود ادبیات رهبر انقلاب در جایی که توصیه به سندنویسی و تحفظ بر سند می‌کند، جایی که رعایت انضباط‌های بروکراتیک را خواستار می‌شود، همگی دال بر پذیرش این حالت میانی و گفتمان‌های متناسب با این لایه است. مسئله این است که آیا اداره جمهوری اسلامی به مثابه یک شر گریزناپذیر در حال مهار گفتمان خود انقلاب اسلامی و ماهیت نهضتی آن است؟ یا نه این خود یک ظرفیت و فرصت است؟ اگر ظرفیت و فرصت است یعنی وارد مقام تفصیل شده‌ایم یعنی علاوه بر مقام سلب و نفی باید به مقام ایجاب ورود داشته باشیم و مقام ایجاب تفصیل می‌طلبد و این نقطه از گفتمان‌های حاد قدری فاصله می‌گیرد نه بدین خاطر که ما از این گفتمان فاصله می‌گیریم و به آن پشت می‌کنیم بلکه ماهیت دنیا، انسان، روابط دنیوی و تدریج در آن و گونه‌گونی مخاطب چنین چیزی را اقتضاء می‌کند. پس تدریج و تفصیل و مقام اثبات لایه‌های میانی گفتمانی را می‌طلبد. ادامه...🔰 @abbas_heidaripour
ملاحظاتی بر یادداشت «بس فتنه‌ها بزاید» آقای محمد طلایی 🖋 نوشته: عباس حیدری پور 3️⃣ از 3️⃣ 5️⃣ یکی از دغدغه‌ها و بلکه استدلالات مرکزی نویسنده یادداشت این نگرانی است که اگر گفتمان رقیق‌تری در کار باشد این امر به خاطر هاضمه قدرت‌مند تمدن غربی و انصراف ذهنی مخاطبان گفتمانی ما باعث درغلطیدن ایشان به سویه کاملاً مادی می‌گردد و اثری از هویت انقلابی را نمی‌توانند با این گفتمان در خود بازتعریف کنند. ازجمله نوشته‌اند: «اگر ایده نهضت جزئی‌نگر می‌بود، به نفع تمامیت‌خواهی ایده تجدد مصادره می‌شد، چون تجدد بود که می‌توانست فضا را پر کند و جزءنگری معارضش را در خود هضم کند؛ همان‌گونه که در مشروطه، استبدادستیزی را در خود بلعید و سکولاریسم مدرن استبدادی پهلوی را بیرون داد.»؛ در مقام پاسخ به این دغدغه باید به دو نکته بسیار مهم توجه کرد: 📍اولاً- همان‌گونه که به درستی نویسنده متوجه است، قوت تمدنی غرب فقط از گفتمان مادی او برنمی‌خیزد بلکه به بسط تمدنی‌اش در ساحات مختلف زندگی بازمی‌گردد. از‌این‌رو باید گفت اگر ما وارد تفصیل نشویم و واقعاً سودای ساخت نظامی متفاوت را نداشته باشیم، صرف گفتمان حتی در فرض عدم برخورداری تمدن غرب از گفتمان و عدم معارضه در لایه گفتمانی با ما باعث نمی‌گردد امکان حرکت بلندمدت و راهوار را داشته باشیم. اینکه رهبر انقلاب بر ضرورت ساخت ایران به عنوان «الگو» توجه داده‌اند به همین معناست. همین نقطه تمرکز ایشان باعث شده است که برخی استلزامات دغدغه‌مندان متمرکز بر صرف هویت نهضتی انقلاب در بزنگاه‌های تاریخی و حوادث جاری جهانی با فرمان ایشان همراه نگردد. صریح‌تر آنکه با اینکه گفتمان نیاز هرگونه عزیمت است اما از آنجا که حرکت و عزیمت مشکک است، پس از عزیمت و قیام اولیه، و در مقام تثبیت سنگر اول باید وارد ساخت شد و این خود نیازمند ایجاب و تفصیل است که لایه‌مندی گفتمانی را ضروری می‌سازد. 📍ثانیاً- هر گفتمان رقیق‌تری ضرورتاً تسلیم روح مادی تمدن غرب نمی‌گردد؛ زیرا هر امر میانی اگر به درستی طرح گردد، حاوی عناصر حق و روحی متعالی است که می‌تواند فرد مستقر در این لایه را دستگیر باشد؛ به عبارتی تسلیم‌شدن گفتمان میانی به روح تمدن غربی در شرائطی خواهد بود که فاقد هرگونه سویه متعالی و استعلایی باشد و حال آنکه اگر چنین باشد اصلا این گفتمان نه یک گفتمان میانی بلکه یک گفتمان منحط است. مثلاً گفتمان «رفاه و پیشرفت» یا «تفریح و سرگرمی» در بسیاری از تقریرهای تاریخ معاصر خویش حاوی سویه استعلایی نبوده است اما در مقابل رهبر انقلاب گفتمان«پیشرفت و عدالت» را مطرح کرده‌اند و این با اینکه یک گفتمان میانی است ولی حاوی عناصر استعلایی است و درعین‌حال در مقام تقریر تفصیلی حتی عنصر«پیشرفت» را با نگاهی خاص و مشتمل بر پیشرفت معنوی معرفی کرده‌اند. به‌عبارت دیگر درصورت انتخاب گفتمان میانی درست این گفتمان نسبت به امر استعلایی لابشرط و تسلیم محض نیست بلکه با آن همسو و هم‌آهنگ است و بدل‌زدن بدان چندان آسان نیست، زیرا طراحان این گفتمان در جامعه حاضرند و کنشگری دارند. نکته برتر اینکه حتی رهبر انقلاب نسبت به مصادره برخی گفتمان‌های میانی بسیار دورتر از حاق گفتمان انقلابی را در دوران رهبری خویش را به نمایش گذارده‌اند؛ مردم‌سالاری دینی درواقع انقلاب ماهیت شعارهای دموکراسی‌خواهانه دوران اصلاحات بود؛ نه به این معنا که ایشان این اندیشه را نداشته باشند بلکه وقتی شعار دموکراسی در دوران مذکور مطرح شد، ایشان هم به‌عنوان عالی‌ترین کنشگر جامعه ایرانی وارد شدند و در مقام تبیین و تفصیل و بعد صورت‌بخشی و بازسازی مجدد گفتمانی، مردم‌سالاری را برکشیدند. بدین‌ترتیب باید توجه کرد که وقتی صحبت از گفتمان می‌شود، گفتمان تنها پدیده حاضر در میدان نبرد نیست بلکه هم کنشگران انقلابی در میدان‌اند و هم اگر گفتمان میانی برخوردار از روح استعلایی باشد، این روح استعلایی آن را اقتضاءمند خواهد کرد و تسلیمش به روح تمدن غربی را آسان نخواهد ساخت. مسئله این است که اگر کنشگران جبهه انقلاب همه‌چیز را به گفتمان بسپارند، از عهده نبرد تمدنی با غرب برنخواهند آمد. گفتمان ابزاری برّا و پیش‌رو و پیش‌ران است اما هیچ‌گاه ابزار هرچقدر هم متعالی، همه معادلات را رقم نخواهد زد؛ دست‌کم زنده نگه‌داشتن گفتمان البته همراه با روح آن یک ضلع جدی کنشگری است؛ با اینکه إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ است ولی خواسته‌اند که حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَىٰ. سخنان دیگری البته باقی است؛ باشد تا بهانه‌ای دیگر.🔹 @abbas_heidaripour
❇️ علامه طباطبایی و رویکرد تهاجمی در برابر تمدن غرب(۱) 🖋 حمزه شیخ‌تبار 🔸 آبان هر سال، بهانه‌ای است تا اندیشوران، مروری بر زندگی سراسر درخشان علامه طباطبایی رضوان الله علیه داشته باشند. تا کنون، ابعاد گوناگونی از شخصیت این مرد بزرگ، توجه متفکران را به خود جلب کرده است؛ دغدغه فلسفی و فکری، توجه علاقمندان علوم معقول را به چهره فلسفی کم‌نظیر این فیلسوف بزرگ جلب نموده است؛ آنان که دل در گروی اسرار سلوکی و سفر معنوی دارند نیز، همواره شیفته زندگی عرفانی این عارف شهیر بوده‌اند؛ غواصان دریای ژرف معارف قرآنی نیز همیشه المیزان را در رده نخستین منابع بالینی خود، حفظ نموده و با آن مأنوس بوده و هستند؛ حتی گهگاه، عده‌ای، هرچند به ندرت، به منزلت فقهی و اصولی این فقیه سترگ نیز پرداخته‌اند. ❗️با این همه، بنظر می‌رسد جلوه‌ای از شخصیت علامه طباطبایی همچنان در محاق است و آن، نگاه نافذ و تیزبین و انتقادی علامه طباطبائی نسبت به و رهاورد آن برای بشریت است. ✅ گزاف نیست بگوییم علامه، آگاهانه، بارها و بارها، از سیئات فرهنگ و تمدن غرب پرده برداشته و پرونده قصور و تقصیرهای این تمدن را افشا کرده و مواجهه‌ی فعال و تهاجمی بر آن داشته‌اند. این هجمه فعال، در چند جبهه سامان پذیرفته است که به مرور به خلاصه‌ای از آن اشاره می‌شود: 1⃣ معرفت‌شناسی در تمدن غرب؛ علامه، بارها هشدار داده‌اند که یکی از نقص‌های تمدن غرب، حصر روش معرفتی، بر معرفت حسی و تجربی است[1و2] حتی ایشان اعتقاد دارد که این کاستی معرفتی که غرب، دچار خرافه آن شده است، بسی مهم‌تر از خرافاتی است که جوامع شرقی را بدان متهم می‌کنند. چرا که غرب، تجربه را آن چنان کارگشا شمرده است که بیش از اختیارات و توانایی‌های آن، از آن انتظار دارد و تلاش می‌کند تمام داده‌ها-هرچند داده‌های غیر تجربی را-با این ابزار، ارزیابی کند غافل از آن که ابزار تجربه، توان اثبات یا نفی چیزی را ندارد.[3] 2⃣ تقلید کورکورانه، سکه رائج در غرب؛ نقص پیش گفته در معرفت شناسی تمدن غرب، موجب شده است که آنها دینداران را به تقلید متهم کنند و حال آن که خود، در شؤون مختلف فردی و اجتماعی خود دچار تقلیدهای کورکورانه و بی دلیل از دیگران هستند هرچند آن را تغییر نام نهند.[4] علامه معتقد است آن مقدار از فضائل اخلاقی و حتی پیشرفت‌های مدنی که در جوامع غربی به چشم می‌آید چیزی جز تبعیت از میراث ادیان الهی و تعالیم انبیاء نیست و بر این مطلب استدلال هم ذکر می‌کنند. البته ایشان تصریح می‌کند که غربی‌ها، با این تقلید هرچند ناقص تا حدودی به پیش رفتند ولی امت‌های اسلامی با بی‌اعتنایی به گنجینه ارزشمند خویش، دچار عقب‌ماندگی شدند.[5] ایشان تصریح دارد که تأثیرگذاری اسلام بر جهان غرب، مطلبی است که مورد اعتراف روشنفکران اروپایی نیز واقع شده است.[6] علامه، به مسأله حقوق زن اشاره کرده و تأکید می‌کند که اسلام، بسی پیش از غرب، آزادی زن را تضمین کرده است و غرب، بعد از مدت‌ها تلاش کرد از اسلام تقلید کند هرچند در این تقلید ناشیانه عمل کرد.[7] 3⃣ ناکارآمدی تمدن غرب در اداره انسان؛ از نظر ایشان، بر خلاف آن چه روشنفکران غرب‌زده می‌پندارند که تمدن غرب الگوی ایده‌آل بشریت در پیشرفت و سعادت است[8] غرب، در تأمین سعادت بشر، ناموفق عمل کرده است و صرف قدرت ظاهری و یا پیشرفت مادی، از نظر اسلام، سعادت به حساب نمی‌آید بلکه سعادت آن است که بعد جسمانی و روحانی بشر را تحت تأثیر قرار دهد.[9] تمدن غرب، در اجرای نیز ناکام بوده است و با نادیده گرفتن مفسده ربا و مصلحت انفاق، پایه‌های عدالت را لرزان ساخته است.[10] آنچه غرب، به ارمغان آورده است تنها یک تمدن با محوریت لذت مادی است.[11] همین امر سبب شده است که غرب، موفق به حفظ اخلاق نیز نشود.[12] 4⃣ شعارهای دروغین تمدن غرب؛ می‌توان گفت اوج غرب ستیزی علامه طباطبایی در جایی است که مظالم تمدن غرب را بر می شمرد؛ او تمدن غرب را، بخاطر شعارهای خوش خط و خال ولی دروغینی همچون آزادی، مالکیت، استقلال، حفظ منافع مشترک و ... مورد مذمت قرار می‌دهد.[13] و تصریح می‌کند که تمدن غرب، نه تنها به این شعارها عمل نکرد بلکه با استثمار ملت‌ها، شیوه‌ای از بردگی مدرن را بنیان نهاده است. ایشان، وحشی‌گری‌های غرب در جنگ جهانی دوم، اشغال ایران، مظالم فرانسه و انگلیس و آمریکا و اروپای شرقی را به عنوان نمونه‌های باقی‌ماندن رسم بردگی در بین غربی‌ها متذکر می‌شود.[14] و حتی تأکید می‌کند که آفریقا و آسیا قربانی طمع و غارت غربی‌ها گشته‌اند.[15] 📌 ادامه در فرسته‌ی بعد👇🏻 @Tanbiholomah
❇️ علامه طباطبایی و رویکرد تهاجمی در برابر تمدن غرب(۲) 🖋 حمزه شیخ‌تبار 5⃣ نقد غرب‌زدگی؛ از دیدگاه علامه طباطبایی، یکی از جرائم تمدن غرب آن است که انسان غربی را به عنوان انسان ایده آل به جهان معرفی کرد و به تمامی جوامع، این گونه القاء کرد که ایده‌آل‌ترین شرایط برای جوامع آن است که از هر جهت، به شکل اروپایی‌ها درآیند.[16] از قضا، ایشان اضافه می‌کند که جهان اسلام نیز در سده‌های اخیر، دچار این غرب‌زدگی شده است و هرگاه جهان اسلام دچار انحطاط شده است بخاطر همین تقلید کورکورانه از غرب بوده است. 📚 منابع: [1]المیزان، ج1،ص47 [2]المیزان، ج1، ص210 [3]المیزان، ج1،ص 422 [4]المیزان، ج1، ص423 [5]المیزان، ج2، ص151 [6]المیزان، ج4، ص100 [7]المیزان،ج2، ص276 [8]المیزان، ج4، ص98 [9] المیزان، ج4، ص 104 [10]المیزان، ج2، ص 384 [11]المیزان، ج13، ص87 [12]المیزان، ج4، ص111 [13]المیزان، ج4، ص107 [14]المیزان، ج6، ص 355 [15]بررسی های اسلامی، ج2، ص307 [16]بررسی های اسلامی، ج1، ص122 و 278 [17]شیعه، مصاحبات کربن با علامه، ص209 @Tanbiholomah
امروز روز شادی و عزت بود، روز پیروزی، پیروزی در سایه قرآن: این البته یک آغاز است... حجم احساس به‌گونه‌ای است که نمی‌توان آن را به‌راحتی در قاب قلم جا داد. این صحنه‌ها را بنگرید: 🌿در یکی برخورد انسانی و اکرام‌آمیز مجاهدان قدس با اسرای اسرائیلی در کنار عزت آن‌چنان به هم آمیخته است که متحیر می‌مانیم بر مواجهه انسانی افتخار کنیم یا حادثه بزرگ‌تری که در دل این صحنه محقق است. لحظه به لحظه این حادثه انسانیت را باید ستود(کلیپ اول): 🌿در دیگری بازگشت فرزندان به آغوش مادر و خانه کنایه‌ای بلیغ از وصال مام فلسطین و فلسطینیان زندانی‌شده و تبعید‌شده است(کلیپ دوم): 🌿سومی زن که خود مظهر حیات و تداوم زندگی است بر خاک که زادگاه و مولد انسان و جایگاه معراج اوست سجده می‌کند؛ وه که چه سجده‌ای که هربار سیر نمی‌شود و بار دیگر پیشانی بر خاک مولد و وطن می‌ساید(کلیپ سوم): ببینید🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه حس خاصی بود خواندن کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» شهید سید مرتضی آوینی در کافه‌ای در ... بخشی از متن کتاب که بیش از بیست سال پیش نوشته شده است: « اکنون اگر را قدرتی هم سنگ بزرگ‌ترین قدرت‌های جهان می‌شناسند، نه از آن است که ما صاحب تکنولوژی پیشرفته‌تری هستیم یا گام‌های بلندی در زمینه توسعه‌ی اقتصادی برداشته‌ایم... این قدرت الهی است که همه‌ی دنیا را دیر یا زود مسخر اعتقادات ما خواهد کرد و پرچم اسلام را بر فراز همه‌ی بلندی‌های عالم به اهتزاز در خواهد آورد. تسخیر قلوب مردم حق‌طلب جهان و صدور انقلاب، با پیشرفت‌های تکنولوژی میسر نیست، با تبعیت از این فرمان قرآنی میسر است که فاستَقِم کَما اُمرت و مَن تابَ مَعَک، و کسی اهل استقامت است که از خود گذشته باشد. خودپرستی ریشه‌ی همه‌ی ترس‌هاست. انسانی که از گرسنگی وحشت دارد، با اولین محاصره اقتصادی تسلیم می‌شود. آدمی که از جان خویش می‌ترسد، با اولین تهدید به زانو می‌افتد و از حقوق خویش در می‌گذرد...» و من به می‌اندیشم. به قیام جدیدش، صبر و استقامت مردمش، روشنگری‌های مردمی جهانی، پویش قرآن خوانی و موج اسلام‌خواهی عالم‌گیر شده‌اش و اراده‌ی الهی که ظلمات ساخته شده توسط سردمداران غربی را کنار می‌زند و نور را وارد قلب‌ها می‌کند. چرا؟ چون شرایط را باید برای فرستادن آخرین منجی، آماده کند... یُخرجونَهم مِن الظُلمات اِلی النور... 🇵🇸🇱🇧 ✍🏻 مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند @ninfrance
✂️↔️دوگانه نهضت و نظام 🖋به قلم: عباس حیدری پور 1️⃣ از 2️⃣ برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم. چرا چنین است؟ واضح است؛ بنی‌بشر آینده را به تفصیل در ذهن و عین نمی‌تواند مجسم کند ولی وقتی کارها و فکرها جلو رفت، تودرتوهای جدید و دوراهی‌های جدید را می‌شناسد که اقتضای مسیر طی‌شده است؛ ای‌بسا اگر از مسیری دیگر می‌رفت مطلبی دیگر و پرسشی دیگر و دوگانه‌ای دیگر روبه‌رویش گشوده می‌شد. 📆این روزها با مقاومت جانانه غزه و فلسطین و بیداری جهانی نسبت به حجم سبعیت و ددمنشی یک رژیم کودک‌کش مواجهیم و در بخشی از فضای نخبگانی ایران دعوای نهضت و نظام در گرفته است. برخی، عملکرد و حتی ماهیت جریان‌های نهضتی را با نظام جمهوری اسلامی مقایسه می‌کنند؛ این مقایسه و حتی ترجیح‌دادن تا چه اندازه درست است؟ اینجا باید دو بحث را از هم تفکیک کرد؛ یکی مسئله قضاوت ما درباره میزان مطلوبیت ورود جمهوری اسلامی در قصه غزه و فلسطین و مقایسه آن با حد مطلوب است و دیگری ادبیاتی که پیش از این مصداق، از شکل‌گیری این پرسش حمایت می‌کند و آن هم ادبیاتی است که دوگانه نهضت-نظام را برمی‌کشد و ازطریق برتری‌دادن به یکی درصدد ارائه پاسخ از منظر خود است. 🔑ما در این نوشتار عمدتاً به مسئله دوم می‌پردازیم و یادآوری می‌کنیم استفاده از قواعد برای حل مصادیق و مسائل جاری علاوه بر ضرورت تنقیح ادبیات و مفاهیم و قواعد پشتیبان، پیچیدگی‌هایی دارد که در صورت سهل‌گرفتن نمی‌توان وجه تفاوت پاسخ دو فرد یا جریان را به یک مسئله واحد با استفاده آن‌ها از قواعد یکسان دریافت. اما درعین‌حال عدم تنقیح قواعد و نظام مفهومی، مسیر حل مسائل را در هاله‌ای از ابهام فروخواهد برد زیرا عدم پاسخ به دوگانه‌ها آن هم در سطح قواعد و نظام مفهومی ناخواسته باعث خواهد شد که ما بدون بررسی تفصیلی و دقیق گاه به یک‌سو و گاه به سوی دیگر بغلطیم. با این مقدمه پرسش این خواهد بود که ما در دوگانه نهضت یا نظام باید کدام را برگزینیم و کدام‌یک به مطلوبیت و آرمان ما نزدیک است: قبل از اینکه به پرسش پاسخ دهیم باید بدانیم اساساً از نهضت و نظام چه چیز را مراد می‌کنیم و تا این معلوم نشود، انتخاب هم درست نخواهد بود. این احتمال بعید نیست که برخی مخالف‌خوانی‌ها هم در این مسئله ناشی از تفاوت در معنای مقصود از این کلمات باشد. 🌪به نظر می‌رسد نهضت هویتی سیال، فعال و گرم دارد، دعوتی است که با گرمای وعده‌ها و افق آرمانی خویش علیه وضع موجود، جمعیت‌هایی به سرعت را حول خویش سامان می‌دهد و بر وضع موجود هجوم می‌برد و درواقع قیامی را ساز می‌کند. نهضت می‌تواند سریع منتشر شود و تنوعات فراوان را گرد هم آورد زیرا در مقام اجمال قرار دارد و هنوز افق خویش را در مقام عینیت خارجی مجسد نساخته است. این ابهام و اجمال البته غیریت‌هایی چون وضع موجود را برنمی‌تابد و با آن دشمنی می‌کند اما با همین ابهام و اجمال انواعی از گروه‌ها و اصناف و عقاید و آراء را ولو با اشتراکات حداقلی گاه می‌تواند حول آرمانش به هم نزدیک سازد. ☀️اما هویت نظام یک هویت مستقر، آرام، انضباط‌یافته و روندمند است. ارزیابی آن در همان وضعیت استقراری و موجود انجام می‌شود و لذا در نگاه آرمان‌گرایانه بسیار مستعد پرخاش و اعتراض است زیرا بسیاری از واقعیات فاصله‌ای جدی از آرمان‌ها دارند. گاه بدبینانه‌تر شرّ گریزناپذیری دیده می‌شود که منتقدانش دوست دارند آن را از جا برکنند و به جایش نظمی نو درافکنند؛ با این سودا که نظم جای‌گزین توان حمل و حمایت از آرمان‌ها را داشته باشد. نظام به‌خلاف نهضت چندان سیال و پویا نیست و اینرسی سکون بالایی دارد و همه‌گرایی و هم‌گرایی اندک‌تری در باب آن شکل می‌گیرد ولی درعین‌حال تاب‌آوری بیشتری درقبال تمایل به حرکت و دگرگونی و حتی تکانه‌های بیرونی از خود نشان می‌دهد. قرار و بی‌قراری، حرکت و ثبات، گرمی و سردی دوگانه‌هایی است که می‌توانند دوگانه نهضت و نظام را توضیح دهند. گرچه این سؤال صورت‌بندی‌های دیگر و ادبیات دیگری نیز یافته است مانند اینکه همین دوگانه جدی است که اسوالد اشپلنگر را وادار کرد که روح سیال و فعال فرهنگ را بر جمود و خشکی تمدن دروضعیتی که تصور او از آن ازکارافتادگی فرهنگ بود، ترجیح دهد. با این توضیحات وقت انتخاب و پاسخ است که در دوگانه نهضت و نظام ما کدام را اصیل و کدام را بدیل می‌دانیم؛ اما پس از تأمل باید اعتراف کرد این دوگانه هیچ پیروزی ندارد زیرا: ادامه در پست بعدی⏬ @abbas_heidaripour
ادامه دوگانه نهضت و نظام به قلم: عباس حیدری پور 2️⃣ از 2️⃣ ⏺حیات انسان در وجه فردی و جمعی، همان میزان که نیازمند تحرک و پویایی و جولان و گرما و حرارت است به همان میزان نیازمند نظم و ثبات و استقرار است. انسان موجودی در میانه قرار و بی‌قراری است و شاید راز پایان نماز در حالت تشهد و سلام همین وضع میانه آدمی باشد. اینکه انسان هم جان دارد و هم کالبد همین را اقتضاء می‌کند. روح آدمی در عالم نمی‌تواند سرگردان باشد و بلکه اقتضای زیست دنیایی آرام‌گرفتنش در تعلق به یک کالبد و بدن است؛ بدنی که تاب تحمل قرار دنیایی را به این روح می‌دهد و امکان ساخت و تکاپو را برایش فراهم می‌کند اما راست می‌گویند که اگر آدمی وجه فرامادی خویش را هرگاه فراموش کند، همان زمان را باید زمان مرگش دانست. 🌿تقابل نهضت و نظام هم همین است و به همین بنیادها باز می‌گردد. نظام وضعیت باثبات جمعی یک گونه زیست است که مطلوبیتش در محاکات و بازتاب و تجسد آرمان‌ها و ارزش‌های یک نهضت است و یک نهضت غایتی جز تحقق و استقرار و تجسد در قابل یک نظم فراگیر و باثبات نمی‌تواند داشته باشد. اساساً اگر نهضتی نتواند مطلوب خویش را بر چهره دنیا تثبیت کند و به نمایش درآورد چرا باید در دنیایی که چنین است این همه دست‌وپا زد. نهضت حالت گذاری از یک نظم نامطلوب به یک نظم مطلوب است و ازقضا هنر آدمی باید آن باشد که بتواند آرمان را در چهره نسبتاً با ثباتش هم نمایش دهد نه آنکه در وضع نهضتی فقط افسانه‌اش را بسراید؛ نظام تعبیر خوابی است که نهضت می‌بیند و اگر نهضت به نظام نرسد خوابی بی‌تعبیر و رؤیایی دروغین است. در نقطه مقابل اگر نظام گرمای آرمان نهضت را از دست بدهد، کالبدی است بی‌روح و جسدی است که درنهایت بوی تعفنش همگان را خواهد آزرد. ⚠️جمع میان نهضت و نظام آسان نیست و به همین خاطر پاسخ ساده را در انتخابی واحد و با دوگانه‌ای ساختگی به نام نهضت یا نظام جست‌وجو می‌کنیم. این دوگانه در ذات خویش مجعول و نامعتبر نیست بلکه اگر به پاسخی یک‌سویه برسد، پاسخی مجعول گرفته است زیرا حقیقت وجود آدمی را که در میانه وجه آرمانی و استعلایی و وجه ماندگار و خاکی قرار دارد، تحریف کرده‌ایم. انتخاب یکی از دو وجه تحریف خود و انسانیت است. این را هم باید افزود که صیرورت جماعت انسانی گاه اقتضای تکیه بر دارایی‌ها و توانایی‌های نهضت را دارد و گاه اقتضای تکیه بر چهره نظام‌مند را دارد. اگر نظامی مبتنی بر آرمان‌ها حاصل شد باید آن را پاس داشت و دانست که بهترین پشتیبان برای نهضت است و بدون این پشتیبان نهضت همچنان روح ناآرام و مضطربی خواهد بود که ممکن است هر لحظه اصحاب قدرت و ثروت او را به گوشه‌ای برانند و نفسش را تنگ کنند. باید نظام را پشتیبان نهضت کرد و نهضت را به قراری عمیق فراخواند تا دارایی خویش را نه فقط شعار دهد که نمودار هم سازد. 🌿نظام نهضتی یا نظام انقلابی همان چیزی است که هر میزان بدان تقرب جوییم بیشتر اهل نهضت و بیشتر اهل نظام خواهیم شد و هرمیزان بین این دو تفکیک قائل شویم همزمان هر دو را از دست خواهیم داد. 🔰 حال با فراغت از بحث درباره نسبت نظام و نهضت اگر بخواهیم نیم‌نگاهی به مناسبت این روزها یعنی مسئله غزه بیاندازیم چه باید بگوییم؟ آیا جمهوری اسلامی در مسئله فلسطین ورود موفقی داشته است یا خیر؟ طبیعی است که آنچه اکنون در فلسطین می‌گذرد بی‌نسبت با درخشان‌ترین چهره شهید عرصه مقاومت نیست. اکنون که در ایام شهادت حاج قاسم به دست استکبار جهانی قرار گرفته‌ایم باید به یاد آوریم او هم یک وجه تعلقی جدی به نظام جمهوری اسلامی داشت زیرا نیروی رسمی نظامی ما بود و هم درعین‌حال امتی‌ترین چهره کشورمان در اتصال فعال با آزادی‌خواهان کشورهای مختلف جهان و به‌ویژه منطقه غرب آسیا بود. وجود همین یک چهره حجتی جدی است بر اینکه استقرار نظام‌مند می‌تواند چهره‌ای جدی و البته باورپذیر از هم‌گرایی امتی را به خود امت اسلام نشان دهد. اکنون نیز اصل انکار طراحی عملیات طوفان الاقصی از سوی ایران که هم در سطح رهبری و هم در سطح بسیاری از مقامات کشورمان رخ داد، نشان می‌دهد نظام ایران نمی‌خواهد مواجهه خویش را با امت اسلامی ضرورتاً رابطه‌ای از دریچه معادلات نظام تعریف کند، حتی در آن‌جایی که تجهیز جدی نظامی و رابطه پشتیبانی وجود داشته است. بدین‌ترتیب باید این بلوغ و فهم را ستود که نه کشور از الگوهای عملی برای تعامل چندوجهی و پیچیده و مرکب خالی بوده است و نه اینک عقب‌گردی از این سرمایه رخ داده است. گرچه آشکار است که هم می‌توان در جزییات کنش‌ها و حتی طراحی‌ها انتقاداتی را داشت و هم برای بهبود و ارتقاء اهتمام نمود و طرح بدیل به میدان آورد. @abbas_heidaripour
هدایت شده از ساختار
• برنامه ریزی با علم اجمالی یعنی کلی گویی و اسراف! سال قبل دوستی از خیریه وابسته به آیت الله که 100 هزار یتیم را حمایت می کند جهت مشورت هایی به آمده بود. او را در چند جلسه همراهی کردم. در فردوسی سراغ اساتید تربیتی که رفتیم گفتند طبق تحقیقات، یتیم خانه ها یا همان پرورشگاه ها در ایران موفق نبوده و علت هم نبود خانواده بوده است. دوست عراقی گفت خب این مشکل را نداریم. اساتید با تعجب پرسیدند پس این همه بچه کجا نگهداری می شوند؟ پاسخ شنیدند در خانه مادر بزرگ یا عمه و خاله و... چرا که عراق فرهنگ محور دارد و بچه بی صاحب نمی ماند. ⚠️ حالا فرض کنید برنامه ریزان پرتعداد فرهنگی ما می خواستند روی مخاطب یتیمان جنگهای عراق کار کنند و با همان هم طراحی می کردند!! 🔷 یک مثال دیگر! دوستی در منطقه قصد داشت مردم را آموزش بدهد و تعاونی های روستایی راه بیاندازد. بعد از مدتی ناکام ماند و تغییر موقعیت داد! چرا؟ چون نمی دانست در آنجا ساختار محور و نوعی نظام هست که حاضر است سود نکند ولی همسفره طبقه مادون خود نشود و شرط همراهی همه روستا را رد کرده بودند! ⚠️ حال فرض کنید یک گروه جهادی تهرانی بخواهد تجربه خودش را تعمیم بدهد و با وارد منطقه دیگری بشود! موفق خواهد شد؟ http://eitaa.com/saakhtar
💢پیرامون دوگانه نهضت و نظام ✍🏻محمدمهدی حسین‌زاده ▪️"دوگانه نهضت و نظام" موضوع داغ این روزها است که برگرد آن تحلیل‌های زیادی در گردش است. چندی پیش حجت‌الاسلام و المسلمين حیدری‌پور پیرامون این موضوع یاداشت قابل استفاده‌ای نگاشته بود که مرا به تأمل واداشت. این یادداشت در پاسخ به افرادی به تحریر درآمده بود که کنش گروه‌های «مقاومت» را نسبت به حملات وحشیانه اسرائیل، گرم و فعال و مواجهه «نظام اسلامی» را سرد و منفعل می‌دانستند. گمان بعضی بر این است که عملکرد پرشور این جریان‌ها بر رفتار کنترل‌شده و بسی محافظه‌کارانه نظام اسلامی ترجیح دارد. ▫️جواب ایشان نسبت به ترجیح هویت فعّال و پویای «نهضت» بر ماهیت ثابت و منضبط «نظام» با الهام از «ابعاد وجودی انسان» تقریر شد. به نظرم جای تفلسف اجتماعی بسیار خالی است. متاسفانه نور اندیشه معارفی آنطور که باید مسیر عینیت را روشن نمی‌نماید و گره‌های میدان را باز نمی‌گشاید و برای عبور از بن‌بست‌ها و انسدادها ایده خلق نمی‌کند. این ضعف معارف اسلامی نیست؛ بلکه ضعف متفکران ماست که نمی‌توانند از دریای شیرین اندیشه اسلامی دَلوی را آب کنند و به کام تشنه‌لبان برسانند و آنان را سیراب نمایند. ▪️یادداشت «دوگانه نهضت و نظام» از این جهت برای من ممتاز است که تلاش دارد با بهره از الهیات اسلامی به تقریر رابطه «نهضت و نظام» که یک بحث داغ اجتماعی است بپردازد. نگارنده با تبیین دو بعد انسان بیان می‌کند که انسان هم جان دارد و کالبد. روح پرشور آدمی با تعلّق به کالبد مادی قرار می‌گیرد و امکان حیات را در این عالم پیدا می‌کند. کالبد هم با وجود این تعلّق است که امکان تحرّک دارد و الا می‌ماند و می‌پوسد. ایشان با الهام از این رابطه، بین نهضت و نظام نیز همین ترابط را جاری می‌کند و معتقد است دوگانه نهضت و نظام همان دوگانه روح و کالبد است. ▫️به‌قطع بین نهضت و نظام ارتباطی وجودی برقرار است و به نظر می‌توان بین این دو به یک جمع سالمی دست‌یافت؛ اما برای صورت‌بندی این رابطه از چه مبنای فلسفی می‌توان بهره جست؟ آیا می‌شود از دوگانه روح و کالبد انسان الهام گرفت و مساله را از ابهام خارج ساخت یا این نوع صورت‌بندی ممکن است گِره را کورتر ‌کند؟ ادامه👇🏻 https://eitaa.com/menhaj_hoseinzade
▪️نسبت مفاهیم کلان فلسفی و معارفی با مصادیق عینی باید ذاتی باشد یعنی آن مقولات فلسفی در وجود خارجی حضور داشته باشند. به نظر دو ساحت روح و کالبد با دو مفهوم نهضت و نظام رابطه ذاتی برقرار نکند و ارتباط آنها تنها یک تشبیه بوده باشد. موارد نقیض زیاد است. چه بسیار نظام‌هایی که از وجود یک نهضت پشتیبان بهره‌مند نبوده و چه بی‌شمار نهضت‌های زنده و کنشگری که به یک نظام رسمی مبدل نشده‌اند. روح بدون بدن، حیات مادی ندارد اما نهضت‌ها از دیرباز تاکنون همیشه نقش‌آفرین بوده‌اند. کالبد بدون روح متعفّن و در حکم جامدات است درحالی که نظام بدون نهضت شاید مطلوب نباشد؛ اما کارآمدی خود را دارد. این تشبیه حتی کمکی هم به حل مسئله نمی‌کند؛ چون به صورت طبیعی بین منافع بدن و روح یا مادی و معنوی تزاحم پیش می‌آید و دین اگرچه منافع مادی را مهم می‌داند؛ اما در مورد تزاحم با سود اخروی را ترجیح می‌دهد و این یعنی عبور از ماده و زوال، به معنا و بقا؛ اما در مساله نهضت و نظام آنگاه که تزاحمی پیش آید می‌توان به‌حتم گفت منافع ‌نهضت مقدم خواهد بود؟ در مقام ارزش‌گذاری روح بر بدن ارزشمندتر است. آیا می‌توانیم بگوییم نهضت از نظام با ارزش‌تر است؟ بدن درخدمت روح است و اینجا میتوان از گفت نظام درخدمت نهضت است؟ این تشبیه نتیجه‌ای به عکس آنچه نتیجه گرفته شد خواهد داشت و در مقام راهبردنگاری در راستای اهداف«نهضت‌گرایان» درخواهد آمد. ▫️به نظر می‌رسد «نهضت» ماده و «نظام» صورت آن است. بنابر سیر رشد وجودی نهضت آن نیروی فعالی است که وقتی به مرحله‌ی هویت خارجی می‌رسد می‌رسد گاها صورت‌ «نظام» می‌پذیرد؛ بنابرین «نظام» مرحله فعلیت یافته نهضت است. البته اینطور نیست که فعلیت هر نهضتی میباست به «نظام» ختم شود. مثل آنکه گفته می‌شود درخت فعلیت دانه است اگرچه قرار نیست هر دانه‌ای درخت شود و ممکن است بوته صورت اخیر آن باشد. در مقام تصور این سیر رشد نباید گرفتار تصور سینوی شد و مسیر رشد را کون و فساد دید؛ بلکه بر اساس حرکت جوهری نهضتی که استعداد ساختارمندی دارد تبدیل به نظام خواهد شد و نظام هم بدون آن که جوهره اولیه خود را ببازد نسبت به نیازهای زمانه و اقتضائات روز صورت نوعیه جدیدی به خود می‌گیرد و به پیش می‌رود. با این نگاه نظام به معنای ایستایی نیست بلکه به معنای شکوفایی نهضتی است که استعداد حکمرانی دارد. بنابر دیدگاه حرکت جوهری در مرحله نظام هم توقت، ایستایی و ساختارگرایی خشک نداریم و همان شور و جهشی که در نهضت می‌بینیم در نظام هم امتداد دارد. 🔳دوگانه نهضت و نظام در مدل انقلاب اسلامی وجود ندارد. در این مدل نهضت رشد می‌کند و بنابر اقتضا به نظام می‌رسد و نظام نهضت‌هایی را خلق می‌کند. رابطه آن دو تباین وجودی نیست در مدل انقلاب رابطه بین نظام و نهضت های همسو وحدت وجود است. وجودی قوی و وجودی ضعیف اما همه از یک اصل اصیل بهره مندند. تقویت خیزش‌های مردمی بحرین یا تشکیل نهضت های نظامی مثل حزب الله یا تقویت نظامی نهضت‌های نسبتا همسو مثل جهاد اسلامی و یا پشتیبانی از نظام‌های دوست مثل سوریه اماره ای از حرکت روبه جلوی نظام است. بنابراین تقریر واژه هایی چون «نظام نهضتی» نه تنها ادبیاتی خلق نمی کند؛ بلکه با اندیشه کلان نیز ناسازگار است و باید از واژه «نظام انقلابی» بهره برد؛ با این صورت‌بندی نظری این متن از بیانیه گام دوم انقلاب را مطالعه بفرمایید:« انقلاب اسلامی پس از نظام‌سازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریّه‌ی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند. ۱۳۹۷/۱۱/۲۲» https://eitaa.com/menhaj_hoseinzade
🔰👆ضمن تشکر از امعان نظر نویسنده و ناقد محترم؛ ان‌شاءالله ناظر به متن برادر عزیزم ملاحظات و نکاتی را به زودی تقدیم خواهم کرد.
متن تبیینی برخی شاگردان مکتب امام ره.pdf
1.16M
🖋متن تبیینی جمعی از شاگردان (رحمه الله علیه) به مناسبت هفتمین روز شهادت زائران حاج قاسم سلیمانی .
تاثیر حضور در انتخابات در زندگی شخصی درباره ۱۰ 🖋به قلم حجت الاسلام علی مهدیان👇 🔺اینکه تصمیم میگیرم، از خانه بزنم بیرون تا مدرسه یا مسجد محله مان تا یک رای بیندازم در صندوق رای، آیا این در زندگی شخصی و خانوادگی ام اثر دارد؟ بله. صرف حضور در انتخابات فارغ از هر نتیجه ای، در زندگی شخصی و خانوادگی ما موثر است. چگونه؟ 🔺قبل از آنکه دلایل متعدد از آیات و روایات و استدلالهای عقلی را ذکر کنم، به تجربه شرکت کنندگان در راه پیمایی ها، انتخابات ها، برنامه های جمعی آرمانجویانه و معنوی مراجعه میکنم. از افراد بپرسیم اصل حضور و همراهیتان چه حالی بهتان میداد؟ میگویند احساس نشاط، احساس امید، احساس قوت و قدرت، حس خوش با هم بودن، با هم خواستن، احساس بهجت معنوی. اما چرا اینگونه است؟ آیا این دلیل خاصی دارد؟ 🔺آیه ای از قرآن بین اتصال افراد به یک قدرت برتر معنوی و جدایی آنها و ضرر شخصیشان چنین میفرماید: إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ ۚ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا همراهی با آن حرکت جمعی آرمانجویانه، احساس همراهی با یک قدرت برتر معنوی را به خود شخص میدهد، جدایی افراد هم باعث میشود خود شخص ضرر کند. فانما ینکث علی نفسه. دودش به چشم خودش میرود. ولی آنکه پای کار بماند، خودش اجر عظیم میبرد. هنوز اینجا بحث آثار اجتماعی نیست. سود و ضرر فردی در همان اصل حضور و همراهی محل بحث است. 🔺حضرت امام در کتاب سر الصلوه نکاتی میفرماید که استدلالهایی برای اتصال به هر حرکت جمعی الهی و آرمانجویانه است. او میگوید: «اگر انسان به وظایف و اسرار‏‎ ‎‏جماعت قیام کند، رغم انف شیطان را به طوری می کند که در هیچ عبادتی‏‎ ‎‏نمی کند؛ و در اجتماع مؤمنین و قلوب مجتمعۀ آنها، که دست غیبی الهی با‏‎ ‎‏آن است، فوایدی است روحی و معنوی که در کمتر عملی اتفاق آن افتد، با‏‎ ‎‏آنکه مصالح عمومی و اجتماعی در آن نیز ملحوظ است.» 🔺 حضور در انتخابات باعث میشود دشمنی و تبری از طاغوتها و ظالمان در وجود ما شدت پیدا کند. مبارزه با طاغوت باعث رشد روحی و معنوی افراد میشود. فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ پس هرکه در زندگی از طاغوت، دوری کند و خدا را باور داشته باشد، به چنان تکیه‌گاه مطمئنی پناه می‌بَرد که هیچ تزلزلی در آن راه ندارد. خدا شنوای داناست. لذا در روایات هست که جهاد و آرزوی جهاد شعبه ای از نفاق را در درون انسانها از بین میبرد. اینها اثر فعل اجتماعی در رشد معنوی و روحی آدمها است که خود را در زندگی شخصیشان نشان میدهد. 🔺امام علی در خطبه ۱۲۷ نهج البلاغه می فرماید: «الزموا السواد الأعظم فإن ید الله علی الجماعة وإیّاکم والفرقة فإنّ الشاذ من الناس للشیطان کما أنّ الشاذ من الغنم للذئب» جدایی از جمع و پیوستن به جداشدگان ، راه شیطان را هموار میکند. انسان را در کار شخصی اش ضعیف و ضربه پذیر میکند. روحیه شکست از شیطان در او شدید میشود. 🔺این نکته مهمی است که بین حضور اجتماعی در جامعه دینی و آرمانجو و تغییر حال و هوای فردی و زندگی شخصی ما رابطه بسیار وثیقی وجود دارد. اوج این نکته را در کار شهدا میبینیم که یک حضور اجتماعی و یک مدد عقلانی به جبهه حق میدهند اما خودشان رشد معنوی میکنند و تا ساحت نظر کردن به وجه الله پیش میروند. @ali_mahdiyan