19.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هفتم فصل دوم)
🔸یه لحظه علیرغم اینکه من نگاهم رو به تخت بود، بدون اینکه سرم رو برگردونم، پشت سرم رو دیدم، دیوار اتاق عمل رو دیدم و لحظهای بعد دیدم که دیوار کنار رفت، همه چیز در کنترلم بود.
🔸خیلی حس عجیبی بود، احساس میکردم وحدانیت خاصی بین همه چیز هست، نه اینکه استنباطم این باشه، اصلاً لمسش میکردم، میخواستم پشت دیوار رو ببینم دیوار میرفت کنار، برعکس اگر میخواستم درون دیوار رو هم ببینم تا مولکول مولکولش رو هم میتونستم ببینم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/dNOTX
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۲۷
#محمدحسین_نظری
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
19.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هفتم فصل دوم)
🔸وقتی اومدم بالای سر تختم، خودم رو برای اولین بار دیدم که روی تخت دراز کشیدم و دستم روی گیره مانندی بود و کاملاً بُرِش خورده بود.
🔸نسبت به خودم و نسبت به نگاهم و حواسی که ما به عنوان حواس پنجگانه میشناسیم کاملاً مسلط بودم و علاوه بر اون، یه سری تواناییهای جدید پیدا کرده بودم.
🔸دیدم همون آقایی که منو بیهوش کرده، به همراه یه کمک، خیلی در حال تکاپو کردن هستند، یادمه که یه سرنگی دستش بود داشت به رگم تزریق میکرد و به کمکش میگفت: سریعتر! سریعتر! زود باش!
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/31JN7
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۲۷
#محمدحسین_نظری
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
15.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هفتم فصل دوم)
🔸اون چیزی که خواست من بود، فشاری به خودم نمیآوردم که خواستهام رو تأمین کنم، به محض اینکه خواستهام به ذهنم میاومد، این جهان اطرافم انگار با من در تله پاتی بود، در ارتباط بود، در تعامل بود، بلافاصله به بهترین نحو این موانع میرفتن کنار تا پشت سریاش رو ببینم.
🔸در تمام این مدت، من سر جام ثابت بودم، مثلاً اگر میخواستم روبرو رو ببینم، من نمیرفتم اونجا، انگار که لنز چشمم تنظیم میشد و تصویر رو میآورد جلو.
نگاهم رو برداشتم، پایین پام یا یه متر جلوتر، در بالای سقف، یه حفرهای ایجاد شد!...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/qXFwO
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۲۷
#محمدحسین_نظری
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
14.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هفتم فصل دوم)
🔸نکتهای که هوش از سرم پراند، داخل این حفره، یه نوری بینهایت درخشنده بود، رنگش سفید نبود، ولی خیلی روشن بود، نه اینکه بگم رنگ تیره داشت، همچنین رنگی با چنین درخششی من تا حالا ندیدم تو دنیا، جنس اون نور فرق داشت!
🔸رفتم که ببینم ته این دالان کجاست، بینهایت طولانی بود، یعنی اگر بخوام یه تعبیر زمینی بیارم، شاید چندین کهکشان رو رد میکرد و هنوز ادامه داشت، تنها چیزی بود که هر چقدر من روش زوم کردم، نتونستم انتهاش رو ببینم، واقعاً بیکران بود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/K9J2e
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۲۷
#محمدحسین_نظری
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
16.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هفتم فصل دوم)
🔸 یه لحظه نمیدونم به چه دلیل نگاهم از این نور برداشته شد و دیدم که مرحوم پدرم پایین تخت سمت راست پام ظاهر شد، پدرم رو با لباسی در اونجا دیدم که آخرین بار در زمان حیاتشون پوشیده بودند، با همون آراستگی و مرتبی، پدرم رو که دیدم اینجا فهمیدم که من احتمالاً مُردم.
🔸تنها چیزی که اونجا از ذهنم گذشت این بود که حالا که من مردم، بچهام میخواد چکار کنه و کی میخواد بزرگش کنه و چه اتفاقی براش میفته، آنقدر ترسیده بودم که قادر به حرف زدن نبودم، فقط به بابام نگاه میکردم، بابام با یه لحن خیلی خیلی مهربون و قاطع بهم گفت: نترس پسرم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/1BNGo
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۲۷
#محمدحسین_نظری
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
18.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هفتم فصل دوم)
🔸اینکه پدرم گفت نترس پسرم، به فاصله خیلی کوتاهی، یکدفعه من احساس سنگینی بینهایت وحشتناکی کردم، انگار از چهار طرف روی من بتن ریختند و چشمهام سیاه شد و چیزی ندیدم.
🔸وقتی که دیگه منو از ریکاوری آوردن بیرون که ببرن تو بخش توی اتاقم، داداشم پشت در خیلی نگران شده بود، بی اندازه بی تاب شده بود، همینجور لابلای صحبتهایی که با داداشم میکردند، یکیشون اصطلاح سی پی آر (CPR) رو به کار برد، من اون موقع نمیدونستم یعنی چی، بعدا که پرسیدم گفتند یه جور عملیات احیا هست...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/NFSbY
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۲۷
#محمدحسین_نظری
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: دوم
قسمت: بیست و هفتم
عنوان: مهمان
مهمان: آقای محمدحسین نظری
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۲۷_بخش_۱
#فصل_۲_قسمت_۲۷_بخش_۲
#محمدحسین_نظری
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯🕯🕯🕯شمع🕯🕯🕯🕯
💠 با تب دستان تو افروختیم
شمع تبستان شده و سوختیم
این تن داغی که همه اشک بود
با نخ تسبیح به هم دوختیم
دست تهی، پای پتی، دوره گرد
نور تو را جز به تو نفروختیم
کنج شب تار نگجیده ایم
گنج شد این رنج که اندوختیم
چشمه و دریا و من از چشم تو
اشکی و جاری شدن آموختیم
🔸️ سرایش:
عباس موزون
دی ماه ۱۴۰۲
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#شمع
#موم
#نخ
#داغ
#اشک
#نور
#شب
#تب
#دریا
#چشمه
#جاری
#عباس_موزون
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
26.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(تأثیر دعای مادر در مشاهده احوالات تجربهگران)
🌸مادر:
امروز هستیام به امید دعای توست
فردا کلید باغ بهشتم رضای توست
🌸میلاد با سعادت سرور زنان عالمین حضرت فاطمه زهرا(س) و روز مادر مبارک🌸
🎬 از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/fIDG1
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
#مادر
#دعا
#نور
#امید
#شفاعت
#شهریار
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
14.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هشتم فصل دوم)
🔸کرمان بودیم در شهر بم، ترم اول دانشگاه، یکی از اون شبها که مهمان دوستان بودیم، خیلی شوخی داشتیم با همدیگه، یکدفعه همه چی کات شد، یه تونلی رؤیت شد که به شکل استوانهای بود و مارپیچ
🔸قطعه دومش یادم هست که توی اتاق تاریکی هستم و دیوارها همه سیاه بودن و نمیتونستم خارج از اون محیط برم، خودم رو به شکل یه جسم نمیدیدم، مثل یک مرکزی از یک نگاه بودم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/70srK
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۲۸
#محسن_مهاجری
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
16.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هشتم فصل دوم)
🔸انگار قراردادم تمام شده بود با خانواده
خانوادهام رو دیدم که اون طرف در هستند، جالب بود که اونها رو به حالت خوابآلوده میدیدم که پشت در هستند و نمیتونند بیان تو این اتاق، نعره میکشند، جیغ میکشند، طوریکه رگهاشون میخواد به آستانه پاره شدن برسه و میگفتند برگرد.
🔸یه غریزه در من وجود داشت که حالا موقع پرواز کردنه، بیام و پرواز کنم، یه چنین استعدادی در من هست، توی این تفکرات بودم که کات شد و همه چیز تمام شد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/a7Azs
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۲۸
#محسن_مهاجری
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هشتم فصل دوم)
🔸اوهام تمام شد، وقتی شما بیدار میشید، یقین دارید که بیدار شدید، حالا همین حس رو میلیونها برابر بیشتر کنید
🔸یکدفعه همه چی واقعی شد، کامل وارد فاز جان شدم، فازی که تعریف عالم ماده دیگه توش نمیگنجه
یه احساس شعف عجیب باشکوه، یه مواجهه عظیم غیر قابل انکار و واقعی که سرشار از یقین بود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/WAT0C
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۲۸
#محسن_مهاجری
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links