🏴 واژه های خیس؛سیلاب گریه 🏴
من از آن روز باورم شد که انسان میتواند زنده باشد
امّا تمام وجودش را مرگ گرفته باشد
و چه سادهاندیشاند کسانی که مردن را
توقف تپش قلب در قفس سینه میدانند.
▪️مردهترینها کسانی بودند که نفس میکشیدند
اما دلشان از گریههای مادرم ذرهای جا به جا نمیشد.
مادرم گریه میکرد
و مردم تماشا میکردند
و کسی تکان نمیخورد!
چه متعفّن است مرگی که این مردم به آن مبتلا شدهاند!
▪️آفرین بر ستونهای مسجد که ثابت کردند
هر تحرکی، نشان جان داشتن نیست
و به گریه ولیّ خدا تکان خوردن
. بالاترین نشانۀ جان داشتن است
حتّی اگر به ظاهر، بیجان باشی
▪️«گریه» دیگر تاب اشک ریختن ندارد. «گریه» خون گریه میکند. در شهر واژهها واویلاست. کاش به «گریه» نزدیک نشده بودم! اما بگذار تا آخرش را بروم.
▪️مادرم اهل گریه بود.
هم گریه، هم خون گریه.
مادرم گریه میکرد
امّا تنها از چشم اشک نمیریخت.
سینۀ او هم چشمی دیگر شده بود و خون گریه میکرد.
▪️به اینجا که رسیدم، «گریه» صیحهای کشید. «چشم» بلند شد. با دستانش اشک خونینش را پاک کرد و با همان دست خون آلود، دهان قلم را گرفت.
▪️نفس قلم بند آمد. فریادها در محلۀ واژهها، خانهها را تکان میداد. در لابلای واژهها «میخ» را دیدم که با سرعت به خانهاش میرود. قدّش خمیده بود.
▪️او خاطرۀ «خونگریۀ زخم» را هیچگاه از یاد نمیبَرد. بارِ این خاطره، قدّش را تا ابد تا کرده است. نفس من هم بند آمده. دیگر نایی برای حرف زدن ندارم.
و باز هم قصۀ مادر میماند برای فردایی دیگر؛ شاید...
📚ریحانه خدا ، کتاب چهارم ، ص ۶۱
#ریحانه_خدا
#واژه_های_خیس
#مصائب_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#محسن_عباسی_ولدی
هدایت شده از لالایی خدا
استاد محسن عباسی ولدی0105 baghareh 240 - 242.mp3
زمان:
حجم:
9.88M
#لالایی_خدا ۱۰۵
#سوره_بقره آیات ۲۴۲ - ۲۴۰
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب
🍂دوستان خوب لالایی خدا!
هموطنای عزیزِ سیل زدهمون تو استان سیستان و بلوچستان منتظر کمکهای ما هستن.
@lalaiekhoda
🍃معنای عشق
عاشقانی را میشناسم
که شبشان را با دیدن روی محبوب بخیر میکردند.
عاشقانی که تاریخ
نظیرشان را نه دیده و نه شنیده.
هنوز هم در وادی عشق
دارند فرمانروایی میکنند.
نامشان که میآید
هر چه مجنون زیر این آسمان است
هر چه نشان عشق دارند کنار میگذارند
و دعا میکنند که غلام درگاه این فرمانروایان عشق شوند.
امشب به یاد این عشاق افتادم.
اجازه میدهی امشب تو را قسم دهم به این عشاق؟!
تو را قسم میدهم به عابس و سینۀ سپر و بیزرهش
تو را قسم میدهم به حبیب و محاسن سفیدش
تو را قسم میدهم به حرّ و قلب پشیمانش
تو را قسم میدهم به بریر و لحن نورانی تلاوتش
تو را قسم میدهم به زهیر و عزم زیبایش
تو را قسم میدهم به جَون و دل چون برف سفیدش
تو را قسم میدهم به عاشقانی که
عشق را معنا کردند
یک بار شبم را با شنیدن صدایت بخیر کن!
مرا ببخش که قسمت دادم
حواسم بود که قسمها
دلت را نلرزاند.
شبت بخیر معنای عشق!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
❌ماهواره برای ما سرگرمی است؛ همین!
❌
✔️برخی از افراد میگویند: «ما کاری به آنچه از اهداف پشت پردۀ این رسانهها گفتید، نداریم، تأثیری هم از این شبکهها نمیگیریم. ما به شبکههای ماهوارهای و فیلمها و سریالهای آن از جنبۀ سرگرمی نگاه میکنیم». نظر شما در این باره چیست؟
1⃣ ادّعای ثابت نشده
✅این ادّعایی است که باید در عمل، ثابت شود. ما نمیگوییم یکایک افرادی که برنامههای ماهوارهای را تماشا میکنند، مبتلا به تک تکِ اهدافی میشوند که متولّیان شبکههای ماهوارهای به دنبال آن هستند؛ امّا شاید شما یک در هزار هم پیدا نکنید کسانی که ماهواره میبینند و اثر نمیگیرند.
🚫بعد از یکی از برنامههایی که در بارۀ ماهواره حرف زدیم، یکی از مسئولان، بنده را خواست و گفت: «ما در طول زندگی خودمان، دیدهایم افراد مقدّسی را که به جهت شغلی که داشتند، باید شبکههای ماهوارهای را رصد میکردند؛ امّا پس از مدّتی دیدیم آنها که مقدّستر از ما بودند، راه را کج کردند و رفتند به جایی که نباید».
2⃣عاقبت تفریح باطل
🔰وقتی یک تفریح، جنبۀ باطل پیدا کند، انسان را به آن جا میرساند که قرآن میگوید:
همان کسانى که کتاب [آسمانى] و آنچه رسولان خود را بدان فرستاده ایم، تکذیب کردند؛ امّا به زودى [نتیجۀ کار خود را] می دانند!٭ در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را می کِشند...٭ و در آب جوشان وارد می کنند، سپس در آتش دوزخ، افروخته می شوند!٭ سپس به آنها گفته می شود: «کجایند آنچه را همتاى خدا قرار می دادید؛٭ همان معبودهایى را که جز خدا پرستش می کردید؟!». آنها مىگویند: «همه از نظر ما پنهان و گم شدند؛ بلکه ما اصلاً پیش از این، چیزى را پرستش نمی کردیم». این گونه خداوند، کافران را گمراه می سازد!٭ این [عذاب] برای آن است که به ناحق، در زمین شادى می کردید و از روى غرور و مستى به خوشحالى می پرداختید!٭ از درهاى جهنّم، وارد شوید و جاودانه در آن بمانید، و چه بد است جایگاه متکبّران!.
❇️در این آیه تدبّر کنید و به این پرسش پاسخ دهید که آیا میتوان در این تردید کرد که تفریحات اینچنینی که بنیان خانواده را بر هم میزند، مصداق بارز تفریحات باطل است؟
✳️یک بار دیگر، قسمت کلیدی آیه را از نظر بگذرانیم: «این [عذاب] برای آن است که به ناحق در زمین، شادى می کردید و از روى غرور و مستى به خوشحالى می پرداختید!».
📚بشقابهای سفره پشت باممان ص۲۳۳
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🏴واژه های خیس؛ حکایت میخ 🏴
▪️باز هم من و محلهگردی واژهها! باز هم التماس و چشم دوختن به دهان یک واژه تا بسوزد دلش برای وا کردن عقدهای از این دل صدپاره! اما گویا واژهها هیچیک توان ندارند. بگذار سردر خانهها را یکی پس از دیگری ببینم.
▪️شاید نام یک واژه، نگاهم را نوازش کرد و چشمی به آتشکدۀ دلم انداخت. این جا نوشته: «طناب». آن جا خانۀ «مسجد» است. روی سردرِ این خانه هم نوشته: «تابوت». حالا رسیدم به خانۀ «آتش». این هم خانۀ «میخ». دیگر پایم توان رفتن ندارد. میخکوب زمین شدهام.
▪️دلم گواهی میدهد که این جا یک سینه حرف است برای نالیدن قلم. تا همین «یک سینه حرف» از ذهنم عبور میکند، از آن سوی درِ این خانه، فریادی برمیخیزد. با خودم میگویم: «مگر «یک سینه حرف» که از ذهنم گذشت، چه سرّی دارد که نالۀ صاحبخانه را به آسمان بُرد؟» اما همین پرسش را که از خودم میپرسم، صدای صیحهای زانوانم را سست میکند.
▪️میخواهم بگذرم اما توان ندارم. میدانم این خانه، جای توقف نیست؛ اما چرا پای رفتنم نیست؟ میخواهم بنشینم. در باز میشود. کسی با نالۀ بیرمقی صدایم میزند. وارد میشوم. از پستوی خانه، یکی اذن نوشتن میدهد.
▪️قلم، نفسش را در سینه حبس میکند تا نوشتن آغاز کند؛ اما مُرکّب خشکش زده و قلم روی ورق نمیغلطد. نفسم بند آمده. واژهها پا به این خانه نمیگذارند. صاحب این خانه تنهاست. شنیده بودم که روی بیرون آمدن ندارد. در مجلس پیشین هم دیدم که بی آن که کسی ببیند، آمد و بی آن که کسی بفهمد، رخ برکشید و رفت.
⬅️ ادامه دارد .....
📚ریحانه خدا ، کتاب چهارم ، ص ۶۷
#ریحانه_خدا
#واژه_های_خیس
#مصائب_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#محسن_عباسی_ولدی
🍃معنای آرامش
راستی آدم اگر
کربلا باشد یا نجف
شب و روزش بخیر است دیگر.
اشتباه که نمیکنم؟
بخیرتر از شب و روزهای کربلا و نجف
شب و روز دیگری هم هست؟
اما نکند وقتی که من
شبی را در نجف یا کربلا باشم
دیگر شب بخیر نگویی!
نه، کربلا و نجف
سر جای خودش.
من حتّی اگر بمیرم
و در نجف یا کربلا دفنم کنند
باز هم هر شب
منتظر شب بخیرهای تو میمانم.
شبت بخیر معنای آرامش!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
شاید به من بخندی
ولی من میگویم
جمعهها را تعطیل کردند
که کسی، دغدغهای جز انتظار کشیدن نداشته باشد
اما چرا در این روز
هر دغدغهای هست
جز انتظار؟!
#بهانه_بودن
#جمعه
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃ای زمین و آسمان برای تو
داشتم به این فکر میکردم:
چه کنم که دلت را به دست بیاورم
تا راضی شوی یک بار به من شب بخیر بگویی؟
من بدم.
بدتر از آنی که کسی خیالش را بکند.
خواستم قول بدهم که بدیهایم را کنار میگذارم
دیدم ضعیفتر از آنم
که توان برداشتن بار این عهد را داشته باشم.
خواستم بگویم با خوبیها آشتی میکنم
دیدم فاصلهام با خوبیها
به قدری زیاد هست
که شاید تا به آنها برسم جانم به لب برسد.
ولی آقا!
امروز برای حسین تو روضه خواندم و گریه کردم.
معنای این اشک چیست؟
یعنی امیدی به فاصله گرفتن من از بدیها هست
یعنی فاصلۀ خوبیها از من زیاد هم نیست
پس یعنی میتوانم دل ببندم به «به دست آوردن دلت».
شنیدهام خریدار اشک روضۀ حسینی.
درست شنیدهام؟
این چند قطره اشک امروزم را چند میخری؟
به من بیچاره رحم کن.
دار و ندارم همه
همین قطرههای اشک است.
گران بخر از من آقا گران بخر.
همۀ این قطرهها را میدهم به تو
تو فقط یک شب بخیر بگو به من.
بخوانیم صیغۀ بیع و شراء را؟
من گفتم بِعتُ(فروختم)
تو گفتی اِشتَرَیتُ(خریدم)؟
باشد، نگو.
من این قطرهها را جمع میکنم.
شاید کمی که بیشتر شد
بیایی پای معامله.
شبت بخیر ای زمین و آسمان برای تو!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi