064 درس شصت و چهارم چه رابطهای بین شکر و قناعت وجود داره؟.pdf
حجم:
218.8K
#درس
درس شصت و چهارم:
چه رابطهای بین شکر و قناعت وجود داره؟
https://eitaa.com/abbasivaladi
با خودم دارم فکر میکنم
باز هم مثل همیشه
انگار این فکر روزیِ من از جانب توست
و بیجواب ماندن سؤالی که در پی این فکرها میآید
شعاعی از خورشید حکمت توست.
من با این سؤال بیجواب
بهتر از هزار جواب آماده
میل حرکت پیدا میکنم.
حیرتی که در دل این سؤال نهفته
گویی راز پیدا کردن صراط مستقیم است.
دلشورهای که این سؤال بیجواب
در دل آدم میاندازد
راه رسیدن به آرامش است.
در این سالها، بارها به تو گفتهام:
در این که دوستم داری، تردیدی ندارم
سؤال من این است:
چرا مرا دوست داری؟
مگر میشود کسی را دوست داشت
که به درد آدم نخورد
وای از سؤالی که از دل آن سؤال بیرون میآید:
آقا! من به چه درد میخورم برای تو؟!
درست است که دنبال این بودهام
جواب سؤالم را از زبان تو بشنوم و نشنیدم
امّا برای خودم جوابی تراشیدهام
که تو هیچ گاه نشانهای برای درست نبودنش
برایم نفرستادهای.
من با این جواب خودتراشیده
روزگار سپری میکنم.
تو کسی را که دوست خدا نباشد دوست نداری
و کسی که خدا دوستش نداشته باشد
دوست تو نیست.
اشتباه که نمیکنم؟ میکنم؟
پس حتماً در دیوان دوستان خدا که نگاه کردی
نام مرا هم در میانشان دیدی
که به قدری دوستم داری
که رهایم نمیکنی.
دفتر تقدیری که سرنوشتم را در آن نوشتهاند
دست توست و آن را از بری.
حتماً در آن جا دیدهای
من اگر چه بدِ امروزم؛ امّا خوبِ فردا خواهم شد
جایی به کارت میآیم و به دردت خواهم خورد.
تو داری مرا تحمّل میکنی تا آن روز فرا برسد.
اینها جوابهایی هستند که سپری شدن عمر را برایم
تاب آوردنی کردهاند.
روزی اگر خواستی مرا زجرکش کنی
بگو که اشتباه میکنم.
شبت بخیر همۀ سرنوشت من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
داشتم به این فکر میکردم
که لحظۀ مرگ چه حالی دارد انسان.
با خودم گفتم میشود پیش از رسیدن مرگ
مردن را تجربه کرد؟
و داشتم میگفتم کاش میشد
بیآن که بمیری
طعم جان کندن را بچشی!
گمان میکنم اگر کسی یک بار مردن را تجربه کند
از باقی عمرش بهرۀ بیشتری خواهد برد.
در همین فکرها بودم
که ناگهان به یاد تو افتادم
و با خودم گفتم اگر تو مرا فراموش کنی چه میشود؟
این خیال هنوز در ذهنم خودش را خوب جا نداده بود
که احساس کردم نفسم بالا نمیآید.
تپشهای قلبم به شماره افتاده.
تنم سرد شده.
عرقی سرد روی پیشانیام نشسته.
پایم داشت میلرزید.
چشمهایم تار شده بودند.
زبانم بند آمده بود.
گردنم تاب نگه داشتن سرم را نداشت.
دنبال قبله میگشتم
و به خیالِ فراموش کردنت التماس میکردم که برود
امّا نمیرفت.
به تو قسمش دادم.
از ذهنم بیرون رفت.
همین که پایش را از ذهنم بیرون گذاشت
نفسم راه افتاد
قلبم تپیدن از نو آغار کرد
تنم گرم شد
چشمهایم روشن شدند
زبانم باز شد و سرم را رو به آسمان گرفتم و بیاختیار تو را فریاد زدم.
خیالش اگر این بود خودش چیست؟
آقا!
تو را سوگند میدهم به خودت که مرا فراموش نکن.
من تاب این جان کندن را ندارم.
بگذار امشب تو را این گونه صدا بزنم
تا آرامتر شوم:
شبت بخیر ای همیشه به یاد من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃همیشه فکر میکنم به این که
اوّلین باری که چشمم به چشمت میافتد
تو چطور نگاه میکنی به من؟
لبت خندان است یا چشمت گریان؟
شادی یا غصهداری؟
اگر غصهداری
دلیل غصه منم یا چیز دیگری؟
🍃راستش از خدا خواستهام
وقتی که من و تو یکدیگر را دیدیم
تو شاد باشی و خندان.
دلیل خندهات هر چه میخواهد باشد، باشد
من تو را خندان میخواهم ببینم
🍃امّا به خدا گفتهام اگر توفیق دیدن روی خندانت را ندارم
نکند غصهدار بیایی پیش من
آن هم با غصهای که من دلیل آن هستم.
با هر غصهای میخواهی بیایی بیا، جز غصۀ من.
راستش اگر بناست من تو را با این غصه ببینم
ترجیح میدهم تو را ندیده از دنیا بروم.
بگو درست نیست این که شنیدهام:
تو به خاطر کارهای ما گریه میکنی.
🍃اگر روزی که تو را میبینم
چشمت خیس باشد از گناه من
چگونه باید تاب بیاورم زنده بودن را؟
🍃تو را به هر که دوست داری قسم
نخواه که من تو را این گونه ملاقات کنم.
🍃شبت بخیر لبخندت لبخند خدا!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃🌻🌻🌻
✅ خلاصهی #درس شصت و پنجم:
تو مسائل معنوی هم باید قانع بود؟
🍃🌻🌻🌻
☑️ تو درس قبل گفتیم که قناعت یکی از راهای عملی تشکّر از خداست. آخر بحث قناعت سؤالی مطرح شد که: آیا تو معنویّتم آدم باید قانع باشه؟
▫️این، سؤال خیلی مهمّیه و به اندازۀ اهمیّتش باید به جوابشم دقّت کرد.
▫️برا جواب به این پرسش به چند تا نکته باید توجّه کرد؛ البتّه این نکتهها تو یه درس جا نمیشه، پس برای رسیدن به جواب این سؤال باید کمی حوصله به خرج بدید.
♦️نکتۀ اوّل:
همّت بلند دار که مردان روزگار، از همّت بلند به جایی رسیدهاند. همّتِ بلند داشتن، یعنی هدف قرار دادنِ نقطههای بالا. بالا تا کجا؟ تو یه جمله باید گفت همّت بلند داشتن، یعنی به کمتر از خود خدا راضی و قانع نشدن.
🔻امام سجّاد علیه السلام تو مناجات المریدین فرمودن:
🍃أسأَلُکَ أن تَجعَلَنى مِن أوفَرِهِم مِنکَ حَظّاً وَ أعلاهُم عِندَکَ مَنزِلاً وَ أجزَلِهِم مِن وُدِّکَ قِسماً وَ أفضَلِهِم فی مَعرِفَتِکَ نَصیباً.
🍂از تو می خواهم که مرا از کسانی قرار دهی که بیش از همه از تو حظّ و بهره دارند و جایگاهشان در نزد تو از همه بالاتر است. و نیز از کسانی [قرارم ده] که بیش از همه از محبّت تو بهره دارند و نصیب آنها از شناخت تو، برتر از دیگران است.
✔️ امام علیه السلام همه چیز رو در حد اعلا میخوان و همه چیز رو هم با نشون خدا میخوان: بیش از همه حظّ و بهره از تو، بالاترین جایگاه پیش تو، بیشترین محبّت به تو و بیشترین شناخت از تو.
🔻بازم امام تو دعای پنجاه و چهارم صحیفۀ سجّادیه، نشون میدن که چه قدر تو مسائل معنوی باید قلّههای بلند رو نشونه گرفت:
🍃اللّهُمَّ اجعَل رَغبَتی فی مَسأَلَتی مِثلَ رَغبَةِ أَولِيائِکَ فی مَسائِلِهِم وَ رَهبَتی مِثلَ رَهبَةِ أَولِيائِکَ وَ استَعمِلنی فی مَرضاتِکَ عَمَلاً لا أَترُکُ مَعَهُ شَيئاً مِن دينِکَ مَخافَةَ أَحَدٍ مِن خَلقِکَ.
🍂خدایا! چنان کن که میل من به درخواست از تو مثل میل اولیای تو در درخواستهایشان باشد و آن گونه از تو بیمناک باشم که دوستان تو از تو بیمناکاند و مرا در راه خشنودی خود چنان به کار دار که چیزی از احکام دین تو را به سبب به ترس از آفریدگانت فرو نگذارم.
✔️ به کم قانع نشیم. فقط زیاد. زیاد تا کجا؟ تا بهترینها، جایی که دیگه بهتر از اون نباشه. به هیچ چیزی جز قلّه راضی نشیم.
♦️نکته دوم:
مسأله مهمی که اینجا باید بهش دقت بشه، در بارۀ تفاوت قلّههاست.
▫️کسی که به کمتر از قلّۀ خدا راضی میشه، باخته. البتّه میزان باختن فرق داره. اونی که قلّه رو بهشت میذاره، یه جور باخته و اونی که قلّه رو دنیا میذاره، یه جور دیگه باخته.
▫️اونی که بهشت رو مقصد خودش قرار میده، بعداً میفهمه اگه خود خدا مقصدش میشد، بهشت رو هم داشت. چون که صد آمد، نود هم پیش ماست؛ امّا به هر حال ضرری که این فرد میکنه، در اصل تو سود کمتر کردنه؛
▫️امّا اونی که مقصدش رو دنیا قرار میده، بعد میفهمه برای سراب، سرمایهگذاری کرده و همۀ زندگیش رو باخته.پس تو قلّهها هم به بلندترین قلّه فکر کنیم.
▫️میشه به بهشت فکر کرد و اون رو مقصد قرار داد؛ امّا قلّۀ بلندتری هم هست. آدم زرنگ به جز خدا به هیچ قلّۀ دیگهای راضی نمیشه. بهشت مؤمن، کنار خود خدا و همراه با اولیای خداست.
#خلاصه_درس شصت و پنجم
https://eitaa.com/abbasivaladi
➖➖➖🍃🌸🌸🌸🍃➖➖➖
🌻 اینم پیدیاف درس شصت و پنجم، برا کسایی که دوست دارن متن کامل درس رو بخونن:
👇👇👇👇👇
065 درس شصت و پنجم تو مسائل معنوی هم باید قانع بود؟.pdf
حجم:
250.2K
#درس
درس شصت و پنجم:
تو مسائل معنوی هم باید قانع بود؟
https://eitaa.com/abbasivaladi
یادت که نمیکنم
زندگی برایم تنگ میشود.
به یادت که هستم
دلم برایت تنگ میشود.
زندگی که تنگ میشود
حس ماندن را از آدم میگیرد
دل که تنگ میشود
مرگ را لحظه لحظه میشود چشید.
حالا تو بگو چه کار کنم
در میان این دو تنگنا؟
تو بودی، کدام را انتخاب میکردی؟
من که نمیتوانم از یادت بگذرم
ولی با این همه دلتنگی چه کار کنم؟
راستش را بگویم؟
تاب آوردن این همه دل تنگی
دیگر کار من نیست.
اگر قد خم کردم زیر بار دلتنگی تو
و عزم کردم که یادت را فراموش کنم
آن وقت چه کار میکنی برای من؟
رهایم میکنی یا به دنبالم میآیی؟
اگر میآیی به دنبالم
یک جور خبرش را برسان به من
تا فراموشت کنم آقا!
اگر هم رهایم میکنی
باز هم خبرم کن
که دلم را داغ بگذارم
تا فراموش نکند که تو را نباید فراموش کند.
شبت بخیر گشایش همۀ زندگیها!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi