🍃خیال آب
امشب در فکر و خیالم ردیف کردهام
چیزهایی را که فراموش نمیکنم.
یکی یکی دارند از مقابل چشمانم رد میشود.
کاش رد میشدند و میرفتند
نه، میروند و برمیگردند.
اگر چه قیاسش جسارت به توست
امّا دست خودم نیست
خیالم اهل قیاس است.
من هیچ گاه نوشیدن آب را فراموش نمیکنم.
حتّی در خواب
تشنه که میشوم بیدار میشوم.
در هنگام شادی
به وقت مصیبت
در اوج هیجان
نه نه هیچ وقت نوشیدن آب را فراموش نمیکنم.
تو به خیالم فرمان بده
که در این چند دقیقه
قیاس را رها کند.
این قیاسها تیغ بُرانند
دلم را تکه تکه میکنند.
خب تو کمتر از آب که نیستی
و نیاز من به تو
کمتر از نیازم به آب نیست.
چند ساعت یا چند روز میشود بدون آب زندگی کرد؟
آیا بدون تو حتّی لحظهای میشود نفس کشید؟
حالا چرا آب نوشیدن را حتّی در خواب فراموش نمیکنم
امّا یاد تو را در هشیارترین لحظههای زندگی
به باد غفلت میسپارم؟
اگر باران از آسمان نیاید
و رودهایمان بخشکند
چرا لحظهای دستمان از آسمان جدا نمیشود
و اشکهایمان برای چشم برهم زدنی نمیخشکند
و حنجرههایمان حتّی برای دقیقهای آرام نمیگیرند
دعا پشت دعا دعا پشت دعا
برای باریدن باران و خروشیدن رودها
تو مگر از باران کمتری
که روزها و هفتهها میگذرد
و یک بار از ته دل
زبانمان به دعا گل نمیکند
و دستمان رو به آسمان نمیرود.
بار شرمندگی این قیاس بیشتر از آن است
که تاب ادامۀ این گفتگو را داشته باشم
شبت بخیر حضرت آب!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃یادت را روزی ام کن!
من قبول کردهام که فراموشکار نیستم.
کسی که همه چیز یادش میماند
و تنها تو را فراموش میکند
فراموشکار نیست.
کاش همه چیز را فراموش میکردم
تا برای فراموش کردن تو
بهانهای داشتم که کمی آرامم میکرد.
من فراموشکار نیستم.
همه چیز در ذهنم خوب میماند
حتّی خاطرههای کوچک سالها پیش
و آدمهایی که چند روزی بیشتر
خاطره نساختهاند برایم.
هم محبّتها در خاطرم میماند
و هم کینهها را فراموش نمیکنم.
کسی یک بار و فقط یک بار
محبّتی در حقم کرده
و من سالهاست که محبّتش را
در ذهن نگه داشتهام
و هر وقت که میبینمش
خودم را مدیون محبّتش میدانم.
حتّی وقتی که خودش نیست
تا نامش میآید
پیش این و آن از محبّتی که در حقّم روا داشته سخن میگویم
و پشت سرش سبد سبد گلواژههای تقدیر نثارش میکنم.
من فراموشکار نیستم
و کسی چه میداند که فراموشکار نبودن
عقدهای جانکاه شده برایم
و چگونه فریاد بزنم که:
اگر بناست تو را فراموش کنم
دوست ندارم چیزی به یادم بماند حتّی نامم.
خوش به حال فراموشکارها!
اگر بپرسی چرا تو را فراموش کردهاند
میگویند ما هیچ چیز را در یادمان نگه نمیداریم.
حالا که نصیب و روزی من یاد تو نیست
ای کاش فراموشکار شدن را نصیبم میکردی!
من از خودم ناامیدم
میشود تو تکلیف مرا معلوم کنی؟
میخواهی توفیق یادت را روزیام کنی؟
اگر آری، کاش زودتر کاسۀ دلم را پر از این روزی میکردی
و اگر نه، زودتر توفیق فراموشکاری را نصیبم کن.
من خاطری را که تو در آن جا نمیگیری نمیخواهم.
این خاطر، یک زبالهدان بیشتر نیست
نفسم بند آمده از بوی تعفّن این زبالهها.
زودتر خلاصم کن آقا!
شبت بخیر قشنگترین یاد خدا!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃دلخوشی من
فراموش نشدنیها رهایم نمیکنند.
نکند اینها را خودت میفرستی به سراغ خیالم
که هر چه تلاش میکنم از دستشان فرار کنم
نمیشود که نمیشود؟
و نکند خودت دست خیالم را میگیری
و میبری به سوی قیاس.
خودت که میدانی یاد تو در خاطر من
مثل یک نسیم عبوری است
میآید و زود رد میشود.
امّا چرا وقتی فراموش نشدنیها به سراغم میآیند
یاد تو مثل سایه میآید روی سرم و کنار هم نمیرود؟
تا کی بناست چوب این قیاس بر سرم باشد.
قامتم دارد از بار شرم میشکند.
من که با این قیاسها آدم نشدم
نکند میخواهی خلاص شوی از دستم
که نمیگذاری از دست این قیاسها خلاص شوم.
امروز یاد نفس کشیدنم افتادم.
من نفس میکشم و یادم نمیآید لحظهای را که
از یاد برده باشم نفس کشیدن را.
کمی که نفس کم بیاورم
خیلی زود به سراغ جایی میروم
که کمککار نفسم باشد.
چرا در شلوغبازار روز، یک بار هم که شده
نفس کشیدن را فراموش نمیکنم.
کارهایی که در خواب هم فراموشم نمیشود
بد جور بلای جانم میشود در میان این قیاسها.
من وقتی میخوابم نفس کشیدن را فراموش نمیکنم که هیچ
گویی حتی بهتر از بیداری نفس میکشم.
اگر کسی از من بپرسد
چرا نفس کشیدن را فراموش نمیکنی
نگاهم را در چشمش میدوزم و حرفی نمیزنم
ولی با نگاهم بر سرش فریاد میکشم
که مگر پرسیدن دارد؟
آدمی که نفس نکشد، میمیرد.
آقا!
کی بناست باور کنم که بیتو نمیشود زندگی کرد.
بدون هوا، بینفس کشیدن
اگر بشود یک دقیقه یا چند دقیقه دوام آورد
مگر میشود بیتو چشم بر هم زدنی زنده ماند؟
پس چرا تو را فراموش میکنم؛ امّا نفس کشیدن را نه؟
من میدانم از اوّلین روزی که تو را فراموش کردم، مُردم
و اصلاً راز غفلت از یاد تو
در مرگی است که سالها از آن گذشته.
اگر هنوز هم امید دارم به زنده شدن
به خاطر اعتقادی است به نفس الهیات دارم.
ممنون که گاهی خودت را به یادم میآوری
تا چند لحظهای از چنگال این مرگ دهشتناک رها شوم
و طعم زندگی را بچشم.
من به این گاه گاه زنده شدنها دل خوش کردهام
هر چه میکنی با من، این دلخوشی گاه گاه را از من نگیر.
شبت بخیر ای یادت مایۀ زندگی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃🌻🌻🌻
✅ خلاصهی #درس هفتاد و هفتم:
فایدۀ مدح و ثنای خدا چیه؟
🍃🌻🌻🌻
🔸سه تا درس قبل در بارۀ مقدّمۀ دعای سمات و بخشی از این دعا حرف زدیم. امروزم میخوایم یه مقدار دیگه از این دعا رو بچشیم؛ امّا قبل از اون یه نکته رو با هم مرور می کنیم. خدای عزیزمون تو قرآن قشنگش فرموده:
🍃وَ مَنْ یشْكُرْ فَإِنَّما یشْكُرُ لِنَفْسِه.
🍂و هر كه سپاس گزارد، جز این نیست كه به سود خود سپاس میگزارد.
✨(سورۀ لقمان ، آیۀ 12)
🔺با توجّه به این آیه، همیشه وقتی حرف شکر میشه باید بدونیم که داریم از چیزی حرف میزنیم که اوّلاً فایده داره و ثانیاً فایدهش به خودمون برمیگرده.
▫️پس وقتی طول دادن ثنای الهی یکی از مصداقای شکر شمرده شده، باید دونست که این طول دادن ثنا، یه فایدهای برا خودمون داره، یعنی صرفاً یه تشکّر خشک و خالی از خدا نیست.
▫️ما یه عالمه در بارۀ این حرف زدیم که برا این که اعتقاد به خدا بتونه تو زندگی به حال ما فایده بده، نیاز داریم به بزرگی خدا معتقد بشیم. فایدۀ طول دادن ثنای الهی نزدیک شدن به درک بزرگی خداست.
🔻بریم سراغ ادامۀ دعای سمات:
ابتدای دعای سمات گفتیم:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ .. ؛ خدایا از تو درخواست میکنم»
با قسم دادن به چی از تو درخواست می کنم؟ با قسم دادن به اسم بزرگت که یه اوصافی داشت و کمی در بارۀ اون اوصاف حرف زدیم.
دیگه به چی خدا رو میخونیم؟
🍃وَ بِجَلالِ وَجْهِکَ الْكَرِیمِ.
🍂به جلالت و عظمت وجه کریمت.
✔️ این که معنای وجه خدا چیه حرفای زیادی زده شده. بعضیا میگن مقصود از وجه اون چیزیه که بندهها از صفات خدا درک میکنن؛ مثل سمیع و بصیر بودن، بعضیام میگن وجه خدا همون ذات خداست. البتّه روایت صریح هم میگه امیرالمؤمنین علی علیه السلام وجه خداست. به یه تعبیر دیگه بازم طبق روایات باید گفت که همه اهل بیت علیهم السلام وجه خدا هستن.
▫️خب خدا رو خوندیم به اسمش و به وجهش. دیگه چی؟
🍃وَ بِقُوَّتِکَ الَّتی تُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِکَ.
🍂و به قوّت تو که آسمان را نگه میداری که بر زمین نیفتد، مگر به اذن خودت.
✔️ اگه به این قسمت از دعا ایمان بیارید، میدونید چه حسّی بهتون دست میده؟ وقتی میرید بیرون با همۀ وجودتون حس میکنید که خدا آسمون رو بالا سرتون نگه داشته.
فرض کنید رفتید بیرون و داره بارون میآد و یکی بالاسرتون چتر گرفته. اگه این فرد یه آدم بزرگی باشه، چه حسّی بهتون دست میده؟ خدا چتر آسمون رو بالاسرمون نگه داشته. میدونید این یعنی چی؟
▫️آسمون خیلی عجیبه. یکی از نشونههایی که خدا خیلی حواس ما رو به اون جمع کرده تا توحیدمون رو با اون قوی کنیم آسمونه.
تو ادامۀ دعای سمات اومده:
🍃وَ تُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا
🍂به آن قوّتی که با آن آسمانها و زمین را از زائل شدن نگه میداری.
⁉️نمی دونم کی بناست درست بشیم؟ خدا باید چی کار کنه که ازش غافل نشیم؟ همۀ دنیا رو یه طوری آفریده که تو همه حالی به یادش باشیم. نمیدونم چرا این طوری شدیم که یاد همه چی هستیم جز خدا.
❗️آدم هر چی بیشتر با آیات و روایات و این ادعیه انس میگیره، بیشتر به این نتیجه میرسه که هیچ بهونهای برا فراموشی خدا نیست، هیچ بهونهای.
⁉️کجا میتونیم بریم که زیر سقف آسمون نباشه؟ چرا آسمون، ما رو یاد خدا نمیندازه؟ چرا در بارۀ بقیه، مثل خدا نیستیم؟ کجا میتونیم بریم که زمین زیر پامون نباشه؟ پس چرا زمین، ما رو یاد خدا نمیندازه؟
✔️ از امروز وقتی آسمون رو میبینیم، به حالمون دقّت کنیم و ببینیم فرقی با دیروز کرده یا نه. اگه با دیروز فرقی نکردیم، یه فکری به حال خودمون بکنیم...
***
⁉️می دونید وقتی حضرت یوسف علیه السلام رو انداختن تو چاه، جبرئیل چه دعای زیبایی رو بهشون یاد داد؟
تو متن کامل درس می تونید اون رو بخونید.
#خلاصه_درس هفتاد و هفتم
https://eitaa.com/abbasivaladi
➖➖➖🍃🌻🌻🌻🍃➖➖➖
🌻 اینم پیدیاف درس هفتاد و هفتم، برا کسایی که دوست دارن متن کامل درس رو بخونن:
👇👇👇👇👇
077 درس هفتاد و هفتم فایدۀ مدح و ثنای خدا چیه؟.pdf
225.6K
#درس
درس هفتاد و هفتم:
فایدۀ مدح و ثنای خدا چیه؟
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃تیغ غفلت
قبلاًها وقتی کسی را میدیدم
که به خود آسیب میزند
هر چه فکر میکردم، نمیتوانستم درکش کنم.
مگر میشود کسی خودش به خودش آسیب بزند؟
کسی را دیدم که تیغی به دستش گرفته
و روی دستش میکشد
و وقتی خون، قطره قطره از دستش میچکد
لبخند میزند و گاهی کارش به قهقهه هم میکشد.
تنها تصویری که از این آدمها در ذهنم نقش میبست
تصویر کسی بود که حتّی از ذرّهای عقل محروم است.
وقتی میشنیدم کسی خودش را کشته
مینشستم و ساعتها در فکر فرو میرفتم
که چه طور میشود کسی خودش به زندگی خودش پایان دهد.
این کار حماقت میخواهد یا جسارت و یا هر دو را؟
آخر چه قدر حماقت؟
چه قدر جسارت؟
امّا از وقتی که یقین کردهام من هم خودآزارم
گویی آرام آرام دارم میفهمم این آدمها را.
آقا!
هر چه گشتم و گشتم
تیغی تیزتر از تیغ غفلت از تو نیافتم
هر چه فکر کردم و فکر کردم
جان را لطیفتر از تن دیدم.
کار هر دم من کشیدن تیغ غفلت است
روی روحی که دور از تو نگهش داشتهام.
این تیغ را میکشم و همراهش لبخند میزنم
صدای قهقهههای من در کنار این روح پرخراش
صدای غریبهای نیست برای تو.
حالا میشود انکار کرد
که بهرهام از عقل حتّی به اندازۀ ذرّهای نیست؟
مگر میشود تردید کرد
کسی که خودش را از تو محروم میکند
از هر چه زندگی است محروم میشود؟
چه طور میشود این قدر حماقت داشته باشم
که خودم را از تو محروم کنم؟
شاید هم جسارتم زیاد شده که بیترس و واهمه
تو را کنار میگذارم از زندگی
و خیال میکنم هنوز هم زندهام.
چه قدر سیاه است تصویری که
این روزها دارم از خودم میکشم.
کاش چیزی میگفتی تا سیاهی این تصویر
ذرّهای هم که شده کمتر میشد.
مثلاً میگفتی غفلت از تو تیغ نیست
و تو را کنار گذاشتن خودکشی نیست.
اگر نه، کاش میگفتی غفلتم از تو آن قدرها نیست
که بشود نامش را خودآزاری یا خودکشی گذاشت.
شبت بخیر آرامش زمین و آسمان!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃منتظرم
من هنوز نشستهام این جا
دم در خانۀ دلت.
منتظرم در را باز کنی.
اسباب و اثاثیهام را جمع کردهام.
میخواستم عکسی را که از من
روی دیوار دلت کوبیدهای
بردارم و با خودم ببرم.
هر کاری کردم، کنده نشد.
این عکس را میخواهی چه کار کنی؟
هر روز ببینی و ذرّه ذرّه آب شوی؟
من که خیری ندارم برای تو
ولی بیا و از خیر من بگذر.
تحمّل آزار و اذیت من
اگر مایۀ کمال توست
بیا و به جای این نردبان کمال
پلّۀ دیگری پیدا کن.
تو هر چه قدر بیشتر به خدا نزدیک شوی
من خوشحالتر میشوم
امّا راستش دوست ندارم
با تحمّل اذیتهای من به خدا نزدیک شوی.
قبلاًها خدا را شکر میکردم
که مدارا را نصف ایمان گذاشت
تا تو از مدارا کردن با من خسته نشوی
ولی حالا دلم نمیخواهد
من تو را آزار بدهم
تو تحمّل کنی
من سقوط کنم
تو به خدا نزدیکتر شوی.
دیگر بس است
بیشتر از این تاب آزردنت را ندارم.
درست است بدم
به قدری بد که اندازهاش از دستم بیرون است
امّا این قدر بد نشدهام
که آزردنت برایم آسان باشد.
آزردن تو دل میخواهد
من دل آزردنت را ندارم.
اگر بناست به جهنّم بروم
بگذار دلیلش دنیاطلبیام باشد
دوست ندارم وقتی دست و پا در زنجیر
رو به جهنّمم میبرند
و جرمم را روی پیشانیام مینویسند
بنویسند: آزار امام.
قول میدهم وقتی از دلت بیرون رفتم
به قدری بد شوم
که دیگر دلت برایم نسوزد
کمکم کن از گناه آزردنت پاک شوم.
خودت میدانی هر گناهی جز گناه آزردن تو
امید بخشش دارد
مرا مبتلا به گناهی نکن
که اگر با آن از دنیا بروم
بیحساب، خودم باید رو به آتش بروم.
باز هم منتظر مینشینم
تا در دلت را باز کنی.
شبت بخیر حضرت بهشت!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
ا‼️ 👆 ‼️ 👆 ‼️ 👆 ‼️ 👆 ‼️
✅ هر پنج شنبه
📚 برشی از کتاب «بشقابهای سفرۀ پشتباممان»
📛 پیامدهای ماهواره در خانواده
به دوستانتان اطلاع رسانی کنید💐
👇
https://eitaa.com/abbasivaladi
📡 بشقابهای سفره پشت باممان 📡
🍃رهایم کن!
🍃سنگینم نکن!
🍃بندِ زمینم نکن!
🔆من برای پرواز آمدهام، نه برای سقوط.
درهای باز شدۀ آسمان را مگر نمیبینی، که عمق درّه را نشانم میدهی؟ من میخواهم پرواز کنم.
👁چشمان پاکم را به من برگردان. این چشمها را به من ندادهاند که هر چه تو خواستی، ببینم.
اینها برای دیدن مسیر پرواز است که تو، آنها را ربُودی و راه سقوط را نشانشان دادی.
🍃رهایم کن!
دیگر فریبت را نخواهم خورد.
من میخواهم بزرگ باشم و بزرگ بمانم.
از کوچک بودن، فراری هستم و تو میخواهی مرا در بندِ کوچکها کنی.
🍃رهایم کن که دیگر جز به او که حاکم آسمانها و زمین است، راضی نخواهم شد.
من به اصل خویش، باز گشتهام.
🍃رهایم کن ای نفس!
📚بشقابهای سفره پشت باممان، صفحه13
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#پیامدهای_ماهواره_در_خانواده
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
🐣🔸🔶قصه جوجه ها و بچه ها🔶🔸🐣
بچّه که بودم، مادرم برایم جوجه میخرید؛
از همین جوجههای رنگی؛ دانهای پنج تومان.
اوّلش فکر نمیکردم بزرگ کردنشان، کار چندان سختی باشد؛
امّا بعد فهمیدم پرورش جوجهها، فوت و فنّ خودش را دارد.
چند جوجه از بین رفتند تا توانستم جوجهداری را یاد بگیرم.
پیرزنها و پیرمردهای محلّهمان، از دستم عاصی بودند، از بس که به سراغشان میرفتم و از تجربههایشان میپرسیدم.
یک بار که دوستم گفت کتابی در بارۀ جوجهها در یک کتابفروشی دیده، سر از پا نشناختم.
به سراغ کتابفروش رفتم.
کتاب، گران بود؛
امّا قیمتش برایم مهم نبود.
من، دغدغۀ بزرگ کردن جوجههایم را داشتم...
حالا که بزرگ شدهام، بچّههایی دارم که باید هم جسم و هم روحشان را پرورش دهم؛
امّا یک سؤال:
دغدغۀ من برای پیدا کردن راه تربیت فرزندانم، آیا به اندازۀ نگرانیام برای پرورش جوجههایم هست؟
📚من دیگر ما، کتاب اول، ص11
#من_دیگر_ما
#کتاب_اول
#تربیت_فرزند
#قصه_جوجه_ها
متن کامل در فایل پی دی اف👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃دل نگرانی
چرا این قدر نگرانی؟!
مگر با رفتن من از دل تو
چه چیزی در این عالم جا به جا میشود؟
من اگر جهنّمی شوم
چیزی که از بهشت تو کم نمیشود.
مگر خودتان نگفتهاید
کار ما جز بندگی چیز دیگری نیست
و رسالتمان رساندن آشکار پیام خدا؟
خب، تو بندگیات را کردی
پیام خدا را به من رساندی
محبّتت را در حقّم کامل کردی
شب و روزت را گذاشتی برای این که من جهنّمی نشوم.
همین حالا فریاد میزنم تا همه خوب بشنوند
که تو هر چه داشتی، آوردی تا من بهشتی شوم.
این من بودم که جهنّمی شدن را انتخاب کردم.
آقا!
دنیایی منتظر آمدن توست.
این درست است که داری خودت را
برای همچو منی میکُشی؟
من ارزش این همه دلنگرانی را دارم؟
غصّۀ من خواب راحت را از تو گرفته.
تو کارت زیاد است.
باید خوب بخوابی.
چرا برای من گریه میکنی؟
اشک تو ارزشش بیشتر از آن است
که جز خدا کسی قیمتش را بداند.
با هر قطره از این اشک، میشود همۀ بهشت را خرید
و همه را بهشتی کرد.
چرا این اشکها را خرج من میکنی؟
میدانم قوّت تو خدایی است
امّا بار من هم سنگین است.
این بار را بر زمین بگذار
کمی هم که از سنگینی بار روی دوشت کم شود
خودش غنیمت است.
دیگر از بار بودن خستهام.
در را باز کن و مرا خلاص کن از سنگینی بارِ بار بودن.
خوش به حالت که تا امروز
بال بودهای؛ امّا بار، هرگز.
حساب دستت هست
حتّی اگر از دست من بیرون رفته باشد.
میدانی چند شب است که دارم التماس میکنم
در دلت را باز کنی تا من بروم و دیگر بارت نباشم.
امشب هم گذشت و در را باز نکردی.
عیبی ندارد.
این بار سنگین و کمرشکن مهربانیات را
بگذار کنار بارِ بار بودنم.
حتماً خیالت آسوده است که توان کشیدنشان را دارم.
شبت بخیر مهربان من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi
شنیدم که جدّت به زبان صدقش گفت
آه اسمی از اسمهای خداست.
عجب اسم زیبایی: آه!
چه اسم پر از سوزی: آه!
حالا که من مریض فراق توام
از این پس میخواهم
تسبیح به دست
ختم ذکر آه بگیرم.
آه، آه، آه
آه از فراق تو...
خالق و قادر
حکیم و علیم
حیّ و قیّوم
کبیر و متعال
همه نام پروردگار ماست، قبول
اما من عجیب با نام آه
انس گرفتهام آقا!
تردید ندارم
اگر مردم از فراق تو به آه بیایند
راه تو را پیدا میکنند
و سپاه تو هم آمادۀ ظهور خواهد شد.
ما عهد میبندیم
که همه اهل آه شویم.
آقای پر از آه
قسم به نام الله بیا!
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
📖 جعفر بن یحیی خزاعی از پدرش نقل میکند که گفت:
به همراه امام صادق علیه السلام به عیادت یکی از دوستان حضرت رفتیم. آن مرد را دیدم در حالی که زیاد آه میگفت.
به او گفتم:
برادر من! ذکر پروردگارت را بگو و از او فریاد بخواه.
امام صادق علیه السلام فرمود:
آه اسمی از اسمهای خدای عزّوجلّ است. کسی که آه میگوید به خداوند تبارک و تعالی استغاثه کرده است.
📚 التوحید، ص۲۱۹
https://eitaa.com/abbasivaladi
🍃نَفس مهربانی
یادت هست ابوذر
از کاروان جا مانده بود؟
سپاهی که فرماندهش پیامبر مهربانیها بود؟
خبر رسید به جدّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و او فرمود:
رهایش کنید.
اگر در او خیری باشد
خدا او را به شما ملحق خواهد کرد
و اگر هم چنین نباشد
خدا شما را از دست او راحت کرده است.
آقا!
من هم جا ماندهام از کاروانی که
تو پیشقراول آن هستی.
آن که از کاروان جدّت عقب ماند
ابوذری بود که روی قلّۀ ایمان نشسته بود.
من که خاک پای ابوذر هم نمی شوم
منی که در درّۀ نفس سقوط کردهام.
بیا تو هم مرا رها کن
و به هر کسی که دلش نگرانم بود بگو:
اگر در او خیری باشد
خدا او را به ما ملحق خواهد کرد
و اگر چنین نباشد
ما را از دست او راحت کرده.
حالا بگو چرا این قدر دلت شور میزند؟
این اندازه دل نگرانی برای چه؟
در را باز کن و بگذار بروم.
من هم خدایی دارم.
اگر به درد تو بخورم
خودش مرا به آغوش تو برمیگرداند
و اگر هم به درد نخورم
خلاص میشوی از به درد نخوری مثل من.
من اگر این قدر التماس میکنم
که در را باز کنی تا بروم
باور کن که فقط دارم به راحتی تو فکر میکنم.
امشب بیا من و تو با هم با خدا قراری بگذاریم.
تو از طرف من به خدا بگو:
خدایا! اگر من به درد صاحبم میخورم
هر جا که رفتم حتّی در دل عمیقترین چاهها
مرا برگردان به آغوشش
و اگر به دردش نمیخورم
حتّی اگر در عمق دلش جا دارم
زودتر مرا بیرون کن.
خب، این هم از قرار من و تو و خدا.
دیگر ناراحت چه هستی؟
بگذار بروم آقای مهربانیها!
شب بخیر امشب را میگویم
چشم به در دلت میدوزم
به این امید که در را باز کنی و من بروم از این دل.
شبت بخیر نفَس مهربانی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi