فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➖➖➖➖➖➖
🌹حضرت علی(ع) می فرماید:
خدا از همه مرفهین سوال خواهد کرد درمورد گرسنگان چرا گرسنه خوابیدند؟!
👤 استاد رحیم پور ازغدی
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
دو روز مانده به شهادت مهدے مادربزرگش خوابے میپبیند، وے در این خواب میبیند ڪه از یک زیرزمین تاریک و غبارآلود آقایے نورانے بیرون آمد، از آن اقا پرسید ڪه اینجا ڪجاست وے پاسخ داد: آمدهام سرباز خسته دمشقم را ببرم.
اےن خواب دو روز بعد با خبر شهادت مهدے تعبیر شد و با صحنههایے ڪه خانواده شهید در معراج شهدا دیدند مطابقت پیدا ڪرد.
صد در صد از راهے ڪه انتخاب ڪردم راضے هستم و این باعث افتخار من است، اگر براے مهدے غیر از این پیش میآمد من باید شـک میڪردم، شهادت لیاقتش بود، مهدے حالت خاصے داشت،
هیچوقت نمیتوانستم وے را با دل سیر نگاه ڪنم، براے همین هر وقت میآمد جلوے پایم مینشست سریع بلند میشدم یا میآمد جلویم میایستاد سرم را پایین میانداختم گویے قلبم ڪَنده میشد، این حالت را از ڪودڪے نسبت به مهدے داشتم، هر وقت در نماز مینشست ساعت ها دست به دعا بود و گردنش ڪج، من میگفتم خدا من ڪه نمیدانم این چه میخواهد هر چه میخواهد حاجت روایش ڪن.
🌷شهید مهدے عزیزی🌷
شهدارایادکنیدحتی بایک صلوات
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
زمستان سال ۶۴ در تهران زندگے میڪردیم، اسماعیل براے گرفتن برنج ڪوپنے میبایست مسیرے را طے ڪند ڪه جز ماشینهاے داراے مجوز نمے توانستند از آن محدوده عبور ڪنند، او از ناحیه پا هم ناراحتے داشت و حمل یک ڪیسه برنج با آن مسافت تقریبا یک ڪیلومترے برایش زجرآور بود، از او خواستم با خودرو سپاه برود ڪه نپذیرفت، گفتم:
حال شما خوب نیست و پاهایت درد دارد، گفت: اگر خواستے همینطور پیاده میروم و گرنه نمیروم، او ڪیسه ۲۵ڪیلویے برنج را روے دوشش نهاد و یک نایلون هم پر از چیزهاے دیگر در دستش گرفت و به سختے به خانه آورد اما حاضر نشد براے چند دقیقه از ماشین سپاه استفاده ڪند.
🌷شهےد اسماعیل دقایقی🌷
راوے: همسر شهید
یادشهداکمترازشهادت نیست
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#ارزش_ضد_انقلاب...!
🌷بلندیهای «سرا» (از پايگاهای اصلی ضد انقلاب بود كه در حد فاصل شهرهای سقز- بوكان قرار دارد.) دست ضد انقلاب بود، از آنجا ديد خوبی روی ما داشتند. آتش سنگينی طرفمان میریختند، طوری كه سرت را نمیتوانستی بالا بگيری. همه خوابيده بودن روی زمين. برای اينكه نيروها را تحت كنترل داشته باشم به حالت نيمخيز بودم، ناگهان از پشت، دست سنگينی را بر شانهام احساس كردم؛ برگشتم ديدم محمود است. جلوی آن همه تير و گلوله، صاف ايستاده بود!!
🌷آمدم بگويم سرت را خم كن، ديدم دارد بدجوری نگاهم میكند. گفت: داوودی اين چه وضعيه؟ خجالت بكش. چشمانش از خشم میدرخشيد. با صدايی كه به فرياد میماند، گفت: فكر نكردی اگه سرت رو پايين بياری، نيروهات منطقه را خالی میكنن؟ بعد هم، بدون توجه به آن همه تير و گلوله كه به طرفش میآمد، به سمت جلو حركت كرد. عمليات تمام شده بود كه ديدمش، دستی به شانهام زد و گفت: ضد انقلاب ارزش اين رو نداره که جلويش سرتو خم كنی...!!
🌹خاطره ای به یاد فرمانده #شهید محمود کاوه
#راوی:رزمنده دلاور علیمحمود داوودی
یادشهداکمترازشهادت نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در محضر ولایت
عید غدیر و سخنان رهبری | دهه ولایت