🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
یاد_یاران
ولایت_مداری
سردار_دلها
سپهبد_شهید
حاج_قاسم_سلیمانی
من عضو هیچ حزب و جناحی نیستم و به هیچ طرفی جز کسی که خدمت می کند به اسلام و انقلاب تمایل ندارم.
اما این را بدانید والله علمای شیعه را تماما و از نزدیک می شناسم.
الان چهارده سال شغل من همین است ، علمای لبنان را می شناسم ، علمای پاکستان را می شناسم ، علمای حوزه ی خلیج فارس را می شناسم ، چه شیعه و چه سنی .
والله و بالله سرآمد همه این روحانیت ، این علما از مراجع ایران و مراجع غیر ایران، این مرد بزرگ تاریخ یعنی آیت الله العظمی امام_خامنه_ای است .
اگر عاقبت به خیری می خواهیم باید پیروی از ولی_فقیه کنیم .
در قیامت خواهیم دید مهمترین محور محاسبه ی اعمال ، تبعیت از ولایت_فقیه است .
در کشور نباید کلامی بر خلاف سیاستها و منویات رهبر_انقلاب گفته شود و اگر هــم گفته شود و اعتراضی صورت نگیرد در گناه آن سهیم هستیم ...
شادی روح امام_راحل و شهدا
صلوات
ارسالی از اعضای محترم
شهیدانه
شهید شدن
یک اتفاق نیست
باید خون دل بخوری
دغدغه های هیأت
دغدغه های کار جهادی
دغدغه های ترک گناه
دغدغه های شهادت
و تفریح سالم
#اللهم_الرزقنا
#شهادت_فی_سبیلک
ارسالی از اعضای محترم
🔸اسباب تبدیل #سیئات به #حسنات
روایت داریم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: چهار چیز سیئات را تبدیل به حسنات میکند:
«أرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ وَکَانَ مِنْ قَرْنِهِ إلَی قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَها اللهُ حَسَناتٍ»
1- «الصِّدْقُ» راست گفتن. خدا از انسان راستگو خوشش میآید؛ چون خدا خودش مظهر صدق است، مظهر سلام است، مظهر امنیت است.
2- «وَالحَیاءُ» شرم. اگر کسی حیا داشته باشد خداوند گناهانش را میبخشد و سیئاتش را از بین میبرد و به جای آن حسناتش را مینویسد.
3- «وَحُسْنُالخُلْق» خوش اخلاقی. انسان دلش میسوزد برای کسانی که نمازشان، روزهشان، کمک کردنشان، دینشان خوب است؛ اما با زن و بچهشان خیلی بد اخلاقند و بد برخورد میکنند. این اخلاق بدشان به آن اعمال خوبشان لطمه ميزند،
4- «وَالشُّکر» شکر نعمات را به جا آوردن؛ یکی از مواردی که اصل جبران در آن است.
هرگز نمیرد آنکه دلش جَلد مشهد است
حتی اگر بال و پرش را جدا کنند
#چهارشنبههایمشهد
#صلیاللهعلیکیاعلیبنموسیالرضا
✨﷽✨
✳️ لذت قناعت را نچشیدهایم!
✍آیت الله جوادی آملی: در مسئلهی ازدواج، عمده آن است كه انسان قانع ترين و سادهترين راه را انتخاب كند. خداوند در سورهی مباركهی نحل فرمود: اگر كسى #مؤمن بود و عمل صالح داشت، چه زن و چه مرد، به او حيات طيبه میدهيم. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً» در ذيل اين آيهی نورانى، حيات طيب به #قناعت تفسير شده است.
اگر شما تاريخ زندگى ديگران را بررسى كنيد مى بينيد اين امكانات فعلى كه براى بعضى هست، براى آنها نبود. ما بخواهيم همه زندگى را از اول با تشريفات شروع كنيم البته سخت است و اين خداى ناخواسته امكان دارد انسان را به بعضى از معاصى بكشاند. بهترين راه همان قناعت است.
مشكل ما اين است كه لذت قناعت را نچشيدهايم و خيال مى كنيم داشتن، لذيذ است. البته فىالجمله لذيذ هم هست اما انسان در اثر روح قناعت از بعضى چيزها بىنياز باشد، بهتر از آن است كه بهوسيلهی آن، بىنياز باشد.
📚 برگرفته از کتاب «توصیهها، پرسشها و پاسخها»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخر الزمان...
👤استاد دانشمند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خدا که ترس ندارد
👤استاد دانشمند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فضائل حضرت عباس(ع) در کلام اهل بیت(ع)
👤حجت الاسلام رفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 بدون شرح...
حدودا نیم متر در × ۲ متر 👈 قَـبـــر😰
کافران گفتند: آیا هنگامی که ما و پدرانمان خاک شدیم باز هم از دل خاک بیرون میآئیم؟
این وعدهای است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده اینها همان افسانههای خرافی پیشینیان است
بگو در روی زمین سیر کنید، ببینید عاقبت کار مجرمان به کجا رسید؟
از تکذیب و انکار آنها غمگین مباش، و اینهمه غصه آنها را مخور، و سینه ات از توطئه آنها تنگ نشود
سوره نمل۶۷-۷۰
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنید
⚠️ این یک اعلام خطر است ⚠️
هروقت دیدی حق باتو نیست اما قبول نمیکنی و بهانه تراشی میکنی احساس خطر کن⛔️
چون هوای نفست داره مانع پذیرش حق میشه
ای مؤمنین! کاملاً قیام به عدالت کنید...اگرچه به زیان خود شما، یا پدر و مادر و نزدیکان شما باشد...از هوی و هوس پیروی نکنید؛ که از حق، منحرف شوید... نساء۱۳۵
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️خوبه هیچکس کمِ کارش نذاره⛔️
👩🌾کاسبی که مشغول کسب است
👨⚖کارمندی که مشغول خدمت است
🧔مسئولی که عهدهدارِ ریاست است
👨🏫معلم و استادی که مشغول تدریس است
👨👩👧👦پدرومادری که مشغول تربیتفرزند هستند
سوره مطففین۱-۳
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنید
ارسالی از اعضای محترم 👆👆👆👆👆
برا سلامتی و حاجت روایی و
عاقبت بخیری عزیزان ارسال کننده
پست های معنوی صلوات🤲
ممنونم ازلطف و حمایت شما عزیزان
منتظر ارسالیهای زیباتون هستیم
لطفا به این آدرس ارسال کنید
👇👇👇👇👇👇👇
@mahdi_fatem313
28.mp3
15.43M
#کتاب_صوتی
#پوتین_قرمزها
#خاطرات
#مرتضی_بشیری
💐 #قسمت28💐
کپی و استفاده از صوت با ذکر صلوات ، بلامانع است .
یادشهداکمترازشهادت نیست
اللهمَّ عجل لولیک الفرج
هدیه به امام زمان عج الله
💐#مجید_بربری
#قسمت_46
گواهی نامه رانندگی نداشت.یه روز نشست پشت یکی از ماشین های پادگان و زد ماشین رو درب و داغون کرد.خسارتش را ما دادیم و این قضیه هم به خیر و خوشی تموم شد.به هر زوری بود،یه سال و خرده ای از سربازیش رو تموم کرد و یه چند ماهیش هم،به خاطر افضل که دو سال رفته بود جبهه،بخشیدند و کارت پایان خدمتش رو با هزار بدبختی گرفت.
یه نیسان براش گرفتیم،باهاش کار میکرد.تا ساعت ده صبح همه کارهاش را انجام میداد،حتی چندتایی بار مجانی هم برا رفقاش میبرد و می رفت قهوه خونه حاج مسعود.بعد از یه مدتی خودش تصمیم گرفت قهوه خونه بزنه.پدرش راضی نبود .او با بیشتر کارهای مجید مخالف بود،ولی دعواش نمیکرد.من همیشه پشتش در می اومدم .هروقت حسن یا مهرشاد زنگ میزدن و از مجید گله ای میکردن،من در جواب فقط می گفتم:خب حالا می گید چی کار کنم؟
نمیدونم، شاید علاقه بیش از حدی که به مجید داشتم،مانع میشد که اشتباهاتش را ببینم.به باباش گفته بود؛قهوه خونه نیسن،یه سفره خونه سنتی یه.فرش و تخت های سه چهار نفره گرفت.صد و پنجاه تا قلیون هم خرید.استکان نعلبکی و قاشق چنگال و بشقاب هاش رو،خودم از یکی از مغازه های یافت آباد،به سلیقه خودم خریدم.به فکر دخل و درآمد نبود.پول قلیون خیلی از دوستاش رو حساب نمیکرد.به حدی می رسید که خیلی وقت ها حتی پول ذغالش هم در نمی آورد. اما گله و شکایت نمی کرد،همیشه می گفت:((خدا روزی رسونه،خودش برام می رسونه. ))
مجید من عادت نداشت به کسی نه بگه.تا اون جایی که می تونست ،هرکاری که ازش میخواستن،انجام میداد. یه مرتبه عطیه خواست بره سر کلاس.عادت هم نداشت تنها یا با تاکسی های سر راه بره.زنگ زد به مهرشاد.گفت :نمیتونم بیام.زنگ زد به حسن. گفت:من اصلا تهران نیستم.زنگ زد آژانس که اونجا هم گفتن،بیست دقیقه طول میکشه.کلاسش داشت دیر میشد و چاره ای هم نداشت.گفت بذار شانسم رو امتحان کنم.با این که می دونست مجید برا کاری به کرج میره،ولی بهش زنگ زد.
_سلام مجید کجایی؟
_داداش!من کیلومتر ۱۰ جاده مخصوصم.
_خب پس من امروز کلاس نمیتونم برم!
_صبر کن من خودم می رسونمت.
نمیدونم چطور و با چه سرعتی اومده بود که سر ده دقیقه رسید خونه و عطیه رو رسوند سر کلاسش و بعد هم رفت به کارش برسه.به قول قدیمی ها؛مجید خیلی جیگر داشت.از بچگی شرّ و شور بود .پنج شیش سال داشت که آقا افضل موتورش را بیست و پنج هزار تومان فروخت.وقتی مجید فهمید ،بلند شد رفت در خونه خریدار که همسایمون بود.دعوا کرد که موتور افضل بابایی ام را پس بدید.تا یه چند وقتی داستان این موتور ادامه داشت.مجید عشق موتور و ماشین بود،و چه دست فرمونی داشت!اما نمیدونم چرا یه سال طول کشید تا گواهینامه رو بگیره؟البته تا دست فرمون بشه،دو سه تا دسته گل به آب داد.
#داستان_زندگی_حر_مدافعان_حرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
💐#مجید_بربری
#قسمت_47
سال هشتاد و چهار بود.افضل سمند صفر رو تازه گرفته بود و مجید هم ذوق کرده بود.صبح بلند شد گفت،من ماشین رو از پارکینگ دربیارم.رفت و چند دقیقه بعد،با صورت مثل گچ برگشت. نگران و با صدای لرزون،صدام زد:
_مریم کجایی،بیا کارت دارم.
_چیه مجید،سر صبحی چی کارم داری؟
صداش را پایین آورد و طوری که به زور می شنیدم،گفت:
_مریم!ماشینو له کرده م.
_ماشین کی؟خودمون؟
_آره!حالا جواب افضل بابایی رو چی بدم؟
_فدای سرت مجید جون!من گفتم حالا چی شده،خدا رو شکر که خودت سالمی!
_افضل بابایی چی؟
_تو بابات رو نشناختی.تا حالا کدوم خرابکاری هات رو،به رخت کشیده؟
پدرش وقتی فهمید،حتی اخم هم نکرد،چه برسه به اوقات تلخی.همیشه هم می گفت:حالا اگه من دعوا درست کنم و جنگ اعصاب راه بندازم،همه چیز درست میشه؟ ضررمون جبران میشه؟نه نمیشه!
سال هشتاد و هشت هم یه پرشیا داشتیم که رفت ماشین رو له و لورده کرد.سراسيمه اومد خونه و گفت:مریم،مریم،بدو دو میلیون بهم بده.
_مجید چی شده؟چرا اینقدر عجله داری؟پول برا چی میخوای؟
_هیچی،با ماشین داشتم توی اتوبان می رفتم،ماشین لای دو تا کامیون له شد،دو میلیون میخوام تا مثل روز اولش کنم.فقط نمیخوام افضل بابایی بفهمه.
_برو بیا تا برات جور کنم.
پول را از افضل بابایی گرفتم و بهش دادم،شب ساعت دوازده بود که خنده به لب اومد و گفت:مریم،پاشو بریم پایین کارت دارم.
_چی شده مجید؟همین جا بگو،من حال ندارم بیام پائین.
صداش رو آورد پایین و گفت:بیا بریم ببینیم ماشین،مثل روز اولش شده یا نه.
با هم رفتیم پائین. گفت:ببین مریم،مثل روز اولش شده،افضل می فهمه به نظرت ؟
_نه،متوجه نمیشه.
فردای اون روز صبح زود،افضل رفت یه گوسفند برای قربونی خرید.مجید تا گوسفند رو دید،گفت مریم گوسفند برا چیه؟
_من دو میلیون تومن پول،از کجا آوردم؟از بابات گرفتم دیگه.
_افضل دعوا کرد؟
_نه مجید جان،از دیشب مدام خدا رو شکر کرده که تو سالمی و یه قطره خون از دماغت نیومده.
مجید تا یکی دو ماه آخر عمرش،دست از ادا و شوخی بر نمیداشت.
#داستان_زندگی_حر_مدافعان_حرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...