eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
31.9هزار عکس
24هزار ویدیو
125 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
گرمضان است و #تــو💙 نیسـتـی ، چه کنم با این درد⁉️ مـ🌙ـاه من یک طرف و ماه خـدا یک طرف است #ماه‌من🌙 📸شهيد مدافع حرم #عباس_کردانی #اهواز ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
از آن گذشته در روزهای جنگ در بینابین سال های 64 و 65 که جنگ رنگ فرسایش و کهنگی به خود گرفته و حتی کسانی که در روزهای آغازین جنگ تقریبا مطمئن بودند پیروزی با ماست و به زودی دشمن بعثی را از پا در می‌آوریم حالا کم کم باور کرده بودند یک و بی سلاح جلوی نیمی از دنیای قدر قدرت وحشی ایستادن سخت است. جوانها یکی پس از دیگری به قربانگاه می رفتند و به نظر می‌رسید هیچ وقت این سیاه روزی به پایان نخواهد رسید و حالا دیگربچه دار شدن رنگ مدت به خود گرفته بود و باید زنان علاوه بر آماده سازی وسایل برای رزمنده‌ها و دادن روحیه به مردانشان جمعیت را هم زیاد کنند! از این رو بود که بعدها وقتی در درس تنظیم خانواده در دانشگاه خواندم که نرخ رشد جمعیت ایران در سال 65 دو و نیم برابر بیشتر از همه دنیا بود تعجب نکردم... روزهای جنگ به سختی می‌گذشت. حالا دیگر صدای پی در پی بمباران و هر لحظه سقوط و پیروزی به امری عادی بدل شده بود. تحریم حتی راه ورود اسباب بازی را به کشور بسته بود و که بیشتر وقتشان را در کوچه سپری می کردند هر روز با کشف تازه ای از ساخت یک اسباب بازی و هواپیمای به نزد مادر می‌آمدند . گاهی اما پا را از حد فراتر می‌گذاشتند ظهرها که همه در گرما و شرجی خسته از کار روزانه به خواب می رفتند منافذ و آبریزگاه‌های حیاط کوچک خانه را می‌بستند و آب را در آن رها می‌کردند. وقتی معصومه به دنبال آنها می‌گشت، می‌دید حیاط به حوضچه ای لبالب از آب مبدل شده بود. معصومه فریاد می‌زد: "وای الیاس اگر دایه بیدار شود تکه بزرگتان گوشتان خواهد بود" اما بعد تسلیم چهره ی شاد و ظاهر خنده دار آن وروجک ها با تن برهنه می شد و در سکوت و خنده پنهانی به تماشای شیطنت و صدای آب می‌نشست تا شاید کار این دوتا شیطان تمام شود و آفتاب گرم خوزستان با نزدیک شدن به ساعت بیدار شدن مادر بتواند این دو رو از بازی جدا کند.... به روایت از ... @abbass_kardani
💞🌸 🌸💞 🍃💐در تیرماه سال65 در عملیات کربلای 1 فرماندهی را به عهده گرفت و در شورای فرماندهی لشکر 25 کربلا عضویت داشت 🍃💐 در سال 66 در عملیات 10 در شیمیایی شد. سپس در آخرین عملیات تهاجمی ایران به نام 7 در ، بیست و چهار ساعت قبل از پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل توسط جمهوری اسلامی شرکت کرد. 🍃💐کمیل در 28 خرداد 67 به هنگام نصب پل ارتباطی بر اثر از ناحیه شد و به دنبال آن با اصابت ترکـش به قسمتی از به شدت مجـروح گـردید، بلافاصله در بیمارستانی در اهواز بستری شد. 🍃💐 پس از مدتی از به بیمارستانی در شیراز انتقال یافت. پس از آن هم به بیمارستان بوعلی منقل شد. 🍃💐اما سـرانجام کمیل ایمانی در تاریخ 19 تیر67 بر اثـر به درجـه شـهادت رسید . 🍃💐او در طول مدت حضور در جبهه بیش از 6 بار مـجروح شد. پیکر او در گلزار شـهـدای عبدالحسن زیـرآب سوادکوه به خاک سپرده شد.
🌷 #شهید_سعید_زارع 🍂شهادت : ۹۷/۶/۳۱ - #اهواز 🔰مدافع حرمی که عاشق #خدمت و #شهادت بود و در نهایت شهادت در قلب #اهواز به وی اهدا شد. 💠اگر اخلاص داشته باشی، در هر کجا که زیبنده تو باشد سرافرازت می کنند، #سوریه نشد ، اهواز... @abbass_kardani✅
#امروز تشییع پیکر شهدای حادثه تروریستی اهواز پیکر مطهر شهیدان🌷 گرانقدر حادثه تروریستی اهواز دقایقی دیگر؛ساعت ۸ و 30 دقیقه از مقابل #حسینیه‌_ثارالله اهواز با حضور مردم شهید پرور خوزستان در #اهواز تشییع می‌شود. 🌹🍃🌹🍃
پاسدارِ آقا نمے ماند تا ظهـور را ببینـد ... #شهـید مے شود تا ظهـور نزدیڪ شود " اللّٰھُـم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْــ " 📸شهيد مدافع حرم ✨عباس کردانی✨ #اهواز @abbass_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📡 🚀 حمله موشكي به مقر سركردگان تروريستهاي حادثه تروریستی در شرق 📡 طبق آمار اولیه، شمار زیادی از تروریست های تکفیری به هلاكت رسيدن @abbass_kardani
🌸 امام خامنہ اے 🌸 شهـداے مدافع حرم در زمان حیات خود از اولیاءالله بہ شمار مـےروند . 📸شهيد مدافع حرم #عباس_کردانی #اهواز صبحتان شهدایی
همین است دیگر به ناگه پنجره ای باز میشود به سمتِ 🌸🍃 ... که چقدر از دلبستگی هایِ💞 این طرفِ پنجره دل کنــده ای💕 ... 📸شهيد مدافع حرم
#اطلاعیه 🔰سومین سالگرد شهادت شهيد مدافع حرم #داوود_نریمیسا 🗓پنجشنبه ١١ بهمن بعد از نماز عشاء #اهواز زیتون کارگری
مادر از شهدای مدافع حرم دعوت حق را لبیک گفتند و به فرزند شهیدش پیوستند. این مادر شهید که از بهمن ماه سال 1396 داغ فرزند شهیدش را دیده بود بیش از این فراق، را تاب نیاورد و همزمان با بیست و یکم ماه مبارک رمضان سالروز شهادت حضرت امام علی(ع) رخت از جهان فرو بست. 🌷 از همرزمان و رفقای اهل درچه اصفهان بود که برای بازگشت پیکر مطهر شهید محمدی گوسفندی را نذر کردند و بعد از اینکه پیکرمطهرشهید جوادمحمدی بعداز 25روز بازگشت نذر خود را ادا کردند... با فاتحه ای، روح این مادر شهیدپرور را شاد کنیم 🇮🇷
عـاشقان‌را سر شوریده به‌پیكر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است 📸شهید مدافع حرم ♦️ های مدافعان
اقتدارتان بہ صلابت ڪوه ڪہ #تخریب می‌ڪند آنچه ڪفر و تڪفیر... اما امان از آن لبخند زیبایتان ڪہ #تخریب می‌کند دلِ تنـگ ما را.. 📸شهيد مدافع حرم #سید_عمار_موسوی #اهواز 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🍃🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
از آن گذشته در روزهای جنگ در بینابین سال های 64 و 65 که جنگ رنگ فرسایش و کهنگی به خود گرفته و حتی کسانی که در روزهای آغازین جنگ تقریبا مطمئن بودند پیروزی با ماست و به زودی دشمن بعثی را از پا در می‌آوریم حالا کم کم باور کرده بودند یک و بی سلاح جلوی نیمی از دنیای قدر قدرت وحشی ایستادن سخت است. جوانها یکی پس از دیگری به قربانگاه می رفتند و به نظر می‌رسید هیچ وقت این سیاه روزی به پایان نخواهد رسید و حالا دیگربچه دار شدن رنگ مدت به خود گرفته بود و باید زنان علاوه بر آماده سازی وسایل برای رزمنده‌ها و دادن روحیه به مردانشان جمعیت را هم زیاد کنند! از این رو بود که بعدها وقتی در درس تنظیم خانواده در دانشگاه خواندم که نرخ رشد جمعیت ایران در سال 65 دو و نیم برابر بیشتر از همه دنیا بود تعجب نکردم... روزهای جنگ به سختی می‌گذشت. حالا دیگر صدای پی در پی بمباران و هر لحظه سقوط و پیروزی به امری عادی بدل شده بود. تحریم حتی راه ورود اسباب بازی را به کشور بسته بود و که بیشتر وقتشان را در کوچه سپری می کردند هر روز با کشف تازه ای از ساخت یک اسباب بازی و هواپیمای به نزد مادر می‌آمدند . گاهی اما پا را از حد فراتر می‌گذاشتند ظهرها که همه در گرما و شرجی خسته از کار روزانه به خواب می رفتند منافذ و آبریزگاه‌های حیاط کوچک خانه را می‌بستند و آب را در آن رها می‌کردند. وقتی معصومه به دنبال آنها می‌گشت، می‌دید حیاط به حوضچه ای لبالب از آب مبدل شده بود. معصومه فریاد می‌زد: "وای الیاس اگر دایه بیدار شود تکه بزرگتان گوشتان خواهد بود" اما بعد تسلیم چهره ی شاد و ظاهر خنده دار آن وروجک ها با تن برهنه می شد و در سکوت و خنده پنهانی به تماشای شیطنت و صدای آب می‌نشست تا شاید کار این دوتا شیطان تمام شود و آفتاب گرم خوزستان با نزدیک شدن به ساعت بیدار شدن مادر بتواند این دو رو از بازی جدا کند.... به روایت از ... @abbass_kardani
از آن گذشته در روزهای جنگ در بینابین سال های 64 و 65 که جنگ رنگ فرسایش و کهنگی به خود گرفته و حتی کسانی که در روزهای آغازین جنگ تقریبا مطمئن بودند پیروزی با ماست و به زودی دشمن بعثی را از پا در می‌آوریم حالا کم کم باور کرده بودند یک و بی سلاح جلوی نیمی از دنیای قدر قدرت وحشی ایستادن سخت است. جوانها یکی پس از دیگری به قربانگاه می رفتند و به نظر می‌رسید هیچ وقت این سیاه روزی به پایان نخواهد رسید و حالا دیگربچه دار شدن رنگ مدت به خود گرفته بود و باید زنان علاوه بر آماده سازی وسایل برای رزمنده‌ها و دادن روحیه به مردانشان جمعیت را هم زیاد کنند! از این رو بود که بعدها وقتی در درس تنظیم خانواده در دانشگاه خواندم که نرخ رشد جمعیت ایران در سال 65 دو و نیم برابر بیشتر از همه دنیا بود تعجب نکردم... روزهای جنگ به سختی می‌گذشت. حالا دیگر صدای پی در پی بمباران و هر لحظه سقوط و پیروزی به امری عادی بدل شده بود. تحریم حتی راه ورود اسباب بازی را به کشور بسته بود و که بیشتر وقتشان را در کوچه سپری می کردند هر روز با کشف تازه ای از ساخت یک اسباب بازی و هواپیمای به نزد مادر می‌آمدند . گاهی اما پا را از حد فراتر می‌گذاشتند ظهرها که همه در گرما و شرجی خسته از کار روزانه به خواب می رفتند منافذ و آبریزگاه‌های حیاط کوچک خانه را می‌بستند و آب را در آن رها می‌کردند. وقتی معصومه به دنبال آنها می‌گشت، می‌دید حیاط به حوضچه ای لبالب از آب مبدل شده بود. معصومه فریاد می‌زد: "وای الیاس اگر دایه بیدار شود تکه بزرگتان گوشتان خواهد بود" اما بعد تسلیم چهره ی شاد و ظاهر خنده دار آن وروجک ها با تن برهنه می شد و در سکوت و خنده پنهانی به تماشای شیطنت و صدای آب می‌نشست تا شاید کار این دوتا شیطان تمام شود و آفتاب گرم خوزستان با نزدیک شدن به ساعت بیدار شدن مادر بتواند این دو رو از بازی جدا کند.... به روایت از ... @abbass_kardani
🔰عملیات به اوج رسیده بود بچه ها پیشروی خوبی داشتند؛ بعد از چند ساعت درگیری احساس کردیم دشمن از همه طرف ما را در تیررس دارد! سردرگم شدیم، از همه جا تیر میآمد سمت ما! یک مرتبه خبر رسید ارتش سوریه از محور خود عقب نشینی کرده و ما که نوک پیکان حمله بودیم و از سمت راست با کمک( بچه های فاطمیون) و از چپ( ارتش سوریه) حمایت میشدیم حالا باید از چپ هم با دشمن درگیر شویم! همه معادلاتمان بهم ریخت! از سوی دیگر دشمن نیروهای پشتیبانی اش را به منطقه رسانده بود. آتش دشمن چندین برابر شد. میان آن همه از خود گذشتگی و رشادت بچه ها، دو نفر بیشتر از بقیه به چشمم آمدند! اول شهید شیخ بود که وقتی تیرهایش تمام شد گفت محسن تیر داری؟ وقتی هم داشت تیرها را داخل خشاب جا میزد گفت نمیدانم چرا امروز آنقدر خوشحالم و با بچه ها شوخی میکنم! و دوم بود که داخل آن آتش سنگین تروریست‌ها خمپاره ۶۰ چریکی را علم کرد و با گذاشتن هر خمپاره داخل قبضه با صدای بلند میگفت یا علي بن ابی طالب،یا فاطمه الزهرا، یا حسین شهید . . . ناگهان یک انفجار مهیب باعث شد که چند ثانیه همه جا را تار ببینم و گوش هایم فقط سوت بکشند و بعد از نیم ساعت که مرا به عقب رساندند، خبر شهادت هر دو آنها را شنیدم . . 📸شهید مدافع حرم 🗓 شهادت ۱۲ بهمن ۹۴ 📿شادی روحشان
💞🌸 🌸💞 🍃🌹کمیل در مهر سال 62 در بر اثر به پایش مجروح شد و در آذر سال62 به عضویت رسمی در آمد و در مراسمی به اتفاق سی نفر از رزمندگان عضو لشکر 25 کربلا از دست محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه لباس سپاهی را دریافت وبه تن کرد. 🍃🌹از همان زمان به عنوان مربی و در گردان تخریب لشکر 25 کربلا مشغول به کار شد. 🍃🌹 در سال 63 برای گذراندن دوره آموزشی تخصصی فرماندهی در سپاه یکم ثارالله روانه تهران شد. 🍃🌹بعداز گذران دوره آموزشی با مدرک فوق دیپلم نظامی در سمت تخریب در حضور یافت. 🍃🌹 در بهمن 65 به همراه همسر و فرزندش عازم شد و پس از اسکان خانواده اش در خانه های سازمانی به مناطق عملیاتی رفت و در عملیات کربلای 6 شرکت کرد. 🍃🌹کمیل در 7 اسفند 66 در منطقه وصیت نامه ای نوشت ودر آن دیدگاهها و نظرات خود را به روشنی برروی کاغذ آورد. 🍃🌹کمیل فرمانده گردان بود و برادرش یارعلی در گردان تحت فرماندهی او به عنوان رزمنده حضور داشت امّا هیچ بین برادرش و دیگر رزمندگان قایل نبود. 🍃🌹 و او در کنار و در هنگامه نبرد مثال زدنی بود. در عرصه های خطر می شد و حاضر بود خودش را در معرض خطر قرار دهد اما به رزمندگان دیگر آسیبی نرسد. @abbass_kardani🌹
🔰 ۱۸ مرداد به شهادت رسيد، فردايش يعني ۱۹ مرداد در همان عمليات به درجه شهادت نائل آمد. آن روز من به پرواز داشتم. بعد از نماز صبح دراز كشيده بودم كه يك لحظه سجاد را در عالم رؤيا ديدم. در خواب به خانه برگشته بود. گفتم چطور به اين زودي برگشتي؟ گفت ديگر كاري براي انجام نداشتيم و برگشتيم. 👈خلاصه به مشهد رفتم و تازه به فرودگاه مشهد رسيده بودم كه از شماره ناشناسي گوشي‌ام زنگ خورد. فكر نمي‌كردم قرار است خبر شهادت سجاد را بشنوم ولي فرد تماس‌گيرنده به من تسليت گفت و خبر شهادتش را داد. 📸شهید مدافع حرم
شهید مدافع حرم از 💢سجاد از اول در بحث انقلاب خيلي صادق بود و علاقه زيادي به علیهم السلام داشت و در اين مورد مطالعات فراواني هم داشت. خيلي دل‌رحم بود و هميشه دوست داشت به هر نحوي شده به فقرا كمك كند. هميشه لبخند به چهره داشت و هركس او را مي‌ديد فكر مي‌كرد سجاد خودش اصلاً مشكلي ندارد و هميشه مشكلات ديگران را بر كار خودش ترجيح مي‌داد. ديگر اينكه روحيه ايثارگري خوب و عجيبي داشت كه او را به سعادت شهادت رساند.
شَڪ ندارَم  نِگاه بِه چهرِه‌هایِشٰانْ عِبـادَتْ استْ عِبـادَتِی اَز جَنسِ  مَقبـوُل بِه دَرگاه اِلٰهی ڪاشْ شفـاعَتِی شاٰمِلِ حٰالِمـانْ شَوَد . . . 📸شهید مدافع حرم 🗓شهادت ۱۹ مرداد ۹۶ 📿شادی روحشان
📷استوری طلاییه سه راهی شهادت چشمانمان منتظردیدن می مانم .. ملائک🕊 🕊🥀
از آن گذشته در روزهای جنگ در بینابین سال های 64 و 65 که جنگ رنگ فرسایش و کهنگی به خود گرفته و حتی کسانی که در روزهای آغازین جنگ تقریبا مطمئن بودند پیروزی با ماست و به زودی دشمن بعثی را از پا در می‌آوریم حالا کم کم باور کرده بودند یک و بی سلاح جلوی نیمی از دنیای قدر قدرت وحشی ایستادن سخت است. جوانها یکی پس از دیگری به قربانگاه می رفتند و به نظر می‌رسید هیچ وقت این سیاه روزی به پایان نخواهد رسید و حالا دیگربچه دار شدن رنگ مدت به خود گرفته بود و باید زنان علاوه بر آماده سازی وسایل برای رزمنده‌ها و دادن روحیه به مردانشان جمعیت را هم زیاد کنند! از این رو بود که بعدها وقتی در درس تنظیم خانواده در دانشگاه خواندم که نرخ رشد جمعیت ایران در سال 65 دو و نیم برابر بیشتر از همه دنیا بود تعجب نکردم... روزهای جنگ به سختی می‌گذشت. حالا دیگر صدای پی در پی بمباران و هر لحظه سقوط و پیروزی به امری عادی بدل شده بود. تحریم حتی راه ورود اسباب بازی را به کشور بسته بود و که بیشتر وقتشان را در کوچه سپری می کردند هر روز با کشف تازه ای از ساخت یک اسباب بازی و هواپیمای به نزد مادر می‌آمدند . گاهی اما پا را از حد فراتر می‌گذاشتند ظهرها که همه در گرما و شرجی خسته از کار روزانه به خواب می رفتند منافذ و آبریزگاه‌های حیاط کوچک خانه را می‌بستند و آب را در آن رها می‌کردند. وقتی معصومه به دنبال آنها می‌گشت، می‌دید حیاط به حوضچه ای لبالب از آب مبدل شده بود. معصومه فریاد می‌زد: "وای الیاس اگر دایه بیدار شود تکه بزرگتان گوشتان خواهد بود" اما بعد تسلیم چهره ی شاد و ظاهر خنده دار آن وروجک ها با تن برهنه می شد و در سکوت و خنده پنهانی به تماشای شیطنت و صدای آب می‌نشست تا شاید کار این دوتا شیطان تمام شود و آفتاب گرم خوزستان با نزدیک شدن به ساعت بیدار شدن مادر بتواند این دو رو از بازی جدا کند.... به روایت از ... @abbass_kardani