#بسم_رب_الشهدا
#شهیدعباس_کردانی
#زندگینامه
✅#قسمت_نوزدهم
با تلاش مدیریت مستقل بسیج
دانش آموزی و ستاد ایثارگران و وزارت آموزش و پرورش بسیج دانش آموزی در مدارس سازماندهی شد و در سال تحصیلی 73-74 (5/1 میلیون)نفر به عضویت آن در آمده بودند #عباس و الیاس هم در همان سال ها به عضویت بسیج درآمدند .
#عباس پراز شور و حال بسیج گری بود شیطنت های کودکیش هم مالامال از عطر جنگ و جهاد بود.
گاهی کله گرمی های #عباس خانه را به مرز خطر پیش می برد. حتی وقتی در خانه آرام و ساکت نشسته بود بیم. آن می رفت که جایی، گوشه ای ، کسی از شر جنگ بازی هایش به الامان درآید.
یک روز ساکت و آرام تابستانی صدای فریاد همسایه ها خانه را در برگرفت و ما بی خبر به هوای آنکه برای یکی از همسایه ها ممکن است اتفاقی افتاده باشد بیرون دویدیم در آن حال همسایه ها را دیدیم که همگی به سمت خانه ما می آمدند چه شده بود که خودمان از آن بی خبر بودیم جهت انگشتان اشاره همه به سمت #پشت بام خانه ما بود .
سقف خانه مثل تنور #دایه شده بود هر کس که توان داشت سطل ها و تشت های پر از آب را به سمت بام می پاشید.
آتش خاموش شد عباس هم مواد منفجره اش را بالای ایرانیت های که بر سقف خانه بود پنهان کرده بود و حالا این گرمای تابستان اهواز بود که رسوایش می کرد.
دوران پر شر و شور #نوجوانی عباس با همه شر و شورها و شیطنت هایش به پایان می رسید عباس برای خودش داشت مردی می شد، قد می کشید، قدش بلند می شد وقتی راه می رفت انگار یک #هاون سنگین آهنی به پایش بسته بودند.
گاهی صدای یکی بلند میشد.
"آرام راه برو انگار زمین لرزه شده"
کم کم عادت هایش شکل می گرفت برای خودش کسی می شد نوجوانی شخصیتش را ساخته بود.
حالا دیگر #عباس و الیاس و پرویز و محمود و علی و محسن و حبیب هرکدام برای خودشان کس دیگری بودند.کسی ،شخصیتی،فکری،نگاهی،یاوری،تکیه گاهی و ...
ما خواهرها به یکی تکیه می کردیم،از یکی ایده می گرفتیم ،با یکی بازی
می کردیم ،از کسی شادی و شور
می گرفتیم یکی آرامش می داد یکی درد و دل می شنید و یکی خوب حرف می زد....
به روایت از #خواهر_شهید
✅#ادامه_دارد ...
@abbass_kardani
#شهید_احمدعلی_نیری 🌷
🔸شهیدی است که
در #نوجوانی با
♨️" ترک یک گناه و نگاه حرام " ♨️
به درجه بالای عرفانی😇 رسید
و در جوانی به دیدار #امام_زمانش نائل آمد.
#گلزارشهداےتهران
قطعه ۲۴
🌹🍃🌹🍃 @abbass_kardani
#بسم_رب_الشهدا
#شهیدعباس_کردانی
#زندگینامه
✅#قسمت_نوزدهم
با تلاش مدیریت مستقل بسیج
دانش آموزی و ستاد ایثارگران و وزارت آموزش و پرورش بسیج دانش آموزی در مدارس سازماندهی شد و در سال تحصیلی 73-74 (5/1 میلیون)نفر به عضویت آن در آمده بودند #عباس و الیاس هم در همان سال ها به عضویت بسیج درآمدند .
#عباس پراز شور و حال بسیج گری بود شیطنت های کودکیش هم مالامال از عطر جنگ و جهاد بود.
گاهی کله گرمی های #عباس خانه را به مرز خطر پیش می برد. حتی وقتی در خانه آرام و ساکت نشسته بود بیم. آن می رفت که جایی، گوشه ای ، کسی از شر جنگ بازی هایش به الامان درآید.
یک روز ساکت و آرام تابستانی صدای فریاد همسایه ها خانه را در برگرفت و ما بی خبر به هوای آنکه برای یکی از همسایه ها ممکن است اتفاقی افتاده باشد بیرون دویدیم در آن حال همسایه ها را دیدیم که همگی به سمت خانه ما می آمدند چه شده بود که خودمان از آن بی خبر بودیم جهت انگشتان اشاره همه به سمت #پشت بام خانه ما بود .
سقف خانه مثل تنور #دایه شده بود هر کس که توان داشت سطل ها و تشت های پر از آب را به سمت بام می پاشید.
آتش خاموش شد عباس هم مواد منفجره اش را بالای ایرانیت های که بر سقف خانه بود پنهان کرده بود و حالا این گرمای تابستان اهواز بود که رسوایش می کرد.
دوران پر شر و شور #نوجوانی عباس با همه شر و شورها و شیطنت هایش به پایان می رسید عباس برای خودش داشت مردی می شد، قد می کشید، قدش بلند می شد وقتی راه می رفت انگار یک #هاون سنگین آهنی به پایش بسته بودند.
گاهی صدای یکی بلند میشد.
"آرام راه برو انگار زمین لرزه شده"
کم کم عادت هایش شکل می گرفت برای خودش کسی می شد نوجوانی شخصیتش را ساخته بود.
حالا دیگر #عباس و الیاس و پرویز و محمود و علی و محسن و حبیب هرکدام برای خودشان کس دیگری بودند.کسی ،شخصیتی،فکری،نگاهی،یاوری،تکیه گاهی و ...
ما خواهرها به یکی تکیه می کردیم،از یکی ایده می گرفتیم ،با یکی بازی
می کردیم ،از کسی شادی و شور
می گرفتیم یکی آرامش می داد یکی درد و دل می شنید و یکی خوب حرف می زد....
به روایت از #خواهر_شهید
✅#ادامه_دارد ...
@abbass_kardani
#بسم_رب_الشهدا
#شهیدعباس_کردانی
#زندگینامه
✅#قسمت_نوزدهم
با تلاش مدیریت مستقل بسیج
دانش آموزی و ستاد ایثارگران و وزارت آموزش و پرورش بسیج دانش آموزی در مدارس سازماندهی شد و در سال تحصیلی 73-74 (5/1 میلیون)نفر به عضویت آن در آمده بودند #عباس و الیاس هم در همان سال ها به عضویت بسیج درآمدند .
#عباس پراز شور و حال بسیج گری بود شیطنت های کودکیش هم مالامال از عطر جنگ و جهاد بود.
گاهی کله گرمی های #عباس خانه را به مرز خطر پیش می برد. حتی وقتی در خانه آرام و ساکت نشسته بود بیم. آن می رفت که جایی، گوشه ای ، کسی از شر جنگ بازی هایش به الامان درآید.
یک روز ساکت و آرام تابستانی صدای فریاد همسایه ها خانه را در برگرفت و ما بی خبر به هوای آنکه برای یکی از همسایه ها ممکن است اتفاقی افتاده باشد بیرون دویدیم در آن حال همسایه ها را دیدیم که همگی به سمت خانه ما می آمدند چه شده بود که خودمان از آن بی خبر بودیم جهت انگشتان اشاره همه به سمت #پشت بام خانه ما بود .
سقف خانه مثل تنور #دایه شده بود هر کس که توان داشت سطل ها و تشت های پر از آب را به سمت بام می پاشید.
آتش خاموش شد عباس هم مواد منفجره اش را بالای ایرانیت های که بر سقف خانه بود پنهان کرده بود و حالا این گرمای تابستان اهواز بود که رسوایش می کرد.
دوران پر شر و شور #نوجوانی عباس با همه شر و شورها و شیطنت هایش به پایان می رسید عباس برای خودش داشت مردی می شد، قد می کشید، قدش بلند می شد وقتی راه می رفت انگار یک #هاون سنگین آهنی به پایش بسته بودند.
گاهی صدای یکی بلند میشد.
"آرام راه برو انگار زمین لرزه شده"
کم کم عادت هایش شکل می گرفت برای خودش کسی می شد نوجوانی شخصیتش را ساخته بود.
حالا دیگر #عباس و الیاس و پرویز و محمود و علی و محسن و حبیب هرکدام برای خودشان کس دیگری بودند.کسی ،شخصیتی،فکری،نگاهی،یاوری،تکیه گاهی و ...
ما خواهرها به یکی تکیه می کردیم،از یکی ایده می گرفتیم ،با یکی بازی
می کردیم ،از کسی شادی و شور
می گرفتیم یکی آرامش می داد یکی درد و دل می شنید و یکی خوب حرف می زد....
به روایت از #خواهر_شهید
✅#ادامه_دارد ...
@abbass_kardani
🍃٢٢ شهریور سال ۱٣۴۵ مقارن با ایام #ماه_مبارک_رمضان در محله سیچان اصفهان در خانواده کریمی فرزندی به دنیا آمد که نامش را #علیرضا گذاشتند.
🍃فقط چهار سالش بود که پزشکان به خاطر مشکل کبدی ازش قطع امید کردند و گفتند زیاد زنده نمی ماند.
🍃 روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید:" کار خوبی کردی که علیرضا را #نذر آقا ابالفضل(ع) کردی همین امروز سفره آقا ابالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، ۳ مجلس #روضه برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم."
🍃علیرضا به طرز معجزه آسایی شفا می یابد تا در#نوجوانی رزمنده دفاع از وطنش شود. در عملیات #محرم در اثر اصابت گلوله خمپاره، سر و دست و پای او مجروح می شود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد.
🍃در آخرین دیدار با #خانواده اش به مادر می گوید: "ما مسافر کربلائیم راه کربلا که باز شد بر می گردیم."
🍃درسال ۱۳۶۲ عملیات والفجر۱ منطقه عملیاتی فکه در #تنگه_ابوغریب هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای عراقی قرار می گیرد و وقتی فرمانده اش می خواهد به او کمک کند نمی گذارد و می گوید:" شما فرمانده هستین برگردین به عقب و به بچه ها کمک کنین."
🍃علیرضای ۱۶ ساله به سختی خودش را روی زمین کشیده تا به سمت تپه ها برود، که ناگهان یکی از تانک های عراقی عقده گشایی کرده و از روی پاهایش رد می شود.
🍃۱۶ سال بعد طبق پیش بینی اش، روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم #کربلا می شود پیکرش را در منطقه فکه شمالی پیدا می کنند و در روز #تاسوعای_حسینی تشییع می شود.
🍃در وصیتش چه شیرین آورده، "هرگز آنان که در راه #خدا کشته می شوند مرده نپندارید، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی می خورند."♥️
✍نویسنده: #سودابه_حمزه_ای
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_علیرضا_کریمی
📅تاریخ تولد : ٢٢ شهریور ۱٣۴۵
📅تاریخ شهادت : ٢٢ فروردین ۱٣۶٢
📅تاریخ انتشار : ۲۱ شهریور ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای اصفهان
یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
شادی روح امام و همه ی شهدای
عزیز خاصه مهمان امشب مون
14دسته گل صلوات هدیه کنیم
خدایا ازعمرم بگیر برعمر رهبری عزیز بیفزا
کوتاهترین دعا برا بزرگترین آرزو
اللهم عـــــــــــجل لولیک الفرج
الـــــــــــــــتماس دعای فــــــــرج آقا جانم
🚨 تاکنون مثل ایشان را ندیدهام...
✍ کوفی عنان ، دبیر کل سازمان ملل پیشین : دوران #نوجوانی درباره شخصیتهای تاثیرگذار مطالعه میکردم و همواره این پرسش برایم مطرح بود که اگر زمانی روبروی یک شخصیت #تأثیرگذار قرار گیرم ، چه عکس العملی خواهم داشت؟
کسانی که مرا به #سازمان_ملل آوردند ، شخصیتهای برجسته دنیا بودند و من و آنها #علاقهمند بودم و هر کدام مثل «#ژاک_شیران» برایم امتیازی داشتند.من به شدت #تحت_تاثیر وی بودم ، طوری که وقتی صحبت میکرد ، بدون مکث حرفهایی صریح میزد. «#گورباچف» و «#هلموت_کهل» نیز همین گونه بودند.
در ملاقات با #آقای_خامنهای احساس کردم کسی را مثل او ندیدهام.شخصیت #معنوی ایشان چنان مرا گرفت ، که از خود پرسیدم: چرا شخصیتی مثل من دبیرکل سازمان ملل باشد ، ولی از معنویت،چیزی نداشته باشد؟
با دیدن آقای خامنهای ، همه آن شخصیتهایی که مرا به خود جلب کرده بودند ، فراموش کردم و #تحت_تاثیر شخصیت معنوی ایشان قرار گرفتم . من شخصیت های معنوی بسیاری در دنیا دیده بودم ، ولی هیچ کدام از مسائل #سیاسی اطلاع نداشتند. با دیدن آقای خامنه ای اوج قداست آنان از ذهنم #محو شد. من تعجب می کنم ایران با وجود چنین شخصیتی چرا در بعضی جاها میلنگد؟ بعید میدانم به سازمان ملل هم که بروم شخصیت ایشان از ذهنم پاک شود .
📚 سیرت آفتاب ، ص 19
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆