eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
22.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
چندی پس از تولد الیاس در حالی که عباس به تازگی می‌توانست اولین کلمات کودکانه‌اش را بر زبان بیاورد حجله ی رنگی پشت در خانه پدربزرگ جا خوش کرد و "حجله حسن بیارای که داماد آمد" در حیاط خانه طنین انداز شد. عمو جلیل که به تازگی شده بود آغوش در آغوش پس از عملیات در سال 31 شهریور 61 بر دستان مردم به در خانه پدر بزرگ رسید! و زنان کشان در میان اشک عمه‌ها و مادرم و کمر خمیده پدربزرگ و پدر و عموهایم به خانه ابدی‌اش در قبرستان کارون جایی نزدیکی خانه مان بدرقه کردند. پدر که بار دیگر داغ جوان دیده بود هر روز صبح و شب خودش را مهمان مزار عموجلیل می‌کرد. چیزی از جسم و جانش نمانده بود. دیگر همسر و بچه‌هایش را نمی‌شناخت. حتی وقتی شش ماه بعد خواستند دست صبریه را در دست شریفش بگذارند، پدر را نیافتند و پدر بزرگ این امر مهم را انجام داد. پدر دلش نیامده بود داماد تازه ای را که در قبر خفته بود. تنها بگذارد پس از عروسی برسر قبر عمو جلیل با تلخ او را یافتند. در میانه روزهای جنگ در سال 61 صدیقه متولد شد. ده روز پس از تولد صدیقه به خانه نیمه ساخته پدرم رفتیم. خانه‌ای که از آبادانی تنها سنگی از دیوارهای آجری نصفه نیمه داشت. خانه ما که خیلی از داشتنش خوشحال بودیم، چاردیواری بزرگی بود که مادر پس از چندسال پس انداز پول کارگری پدر، زمین دویست متری آن را خریده بود و با پول اندکی که به دستشان می‌رسید، در همان روزهای سخت جنگ که همه دنیا همه چیز را برای ما حرام می‌داشتند به سختی آجرش را از جایی و سیمانش را از جای دیگر به هم برآورده بود تا شده بود این چیزی که الان فقط مال ما بود ونه هیچ کس دیگر.... به روایت از ... @abbass_kardani
چندی پس از تولد الیاس در حالی که عباس به تازگی می‌توانست اولین کلمات کودکانه‌اش را بر زبان بیاورد حجله ی رنگی پشت در خانه پدربزرگ جا خوش کرد و "حجله حسن بیارای که داماد آمد" در حیاط خانه طنین انداز شد. عمو جلیل که به تازگی شده بود آغوش در آغوش پس از عملیات در سال 31 شهریور 61 بر دستان مردم به در خانه پدر بزرگ رسید! و زنان کشان در میان اشک عمه‌ها و مادرم و کمر خمیده پدربزرگ و پدر و عموهایم به خانه ابدی‌اش در قبرستان کارون جایی نزدیکی خانه مان بدرقه کردند. پدر که بار دیگر داغ جوان دیده بود هر روز صبح و شب خودش را مهمان مزار عموجلیل می‌کرد. چیزی از جسم و جانش نمانده بود. دیگر همسر و بچه‌هایش را نمی‌شناخت. حتی وقتی شش ماه بعد خواستند دست صبریه را در دست شریفش بگذارند، پدر را نیافتند و پدر بزرگ این امر مهم را انجام داد. پدر دلش نیامده بود داماد تازه ای را که در قبر خفته بود. تنها بگذارد پس از عروسی برسر قبر عمو جلیل با تلخ او را یافتند. در میانه روزهای جنگ در سال 61 صدیقه متولد شد. ده روز پس از تولد صدیقه به خانه نیمه ساخته پدرم رفتیم. خانه‌ای که از آبادانی تنها سنگی از دیوارهای آجری نصفه نیمه داشت. خانه ما که خیلی از داشتنش خوشحال بودیم، چاردیواری بزرگی بود که مادر پس از چندسال پس انداز پول کارگری پدر، زمین دویست متری آن را خریده بود و با پول اندکی که به دستشان می‌رسید، در همان روزهای سخت جنگ که همه دنیا همه چیز را برای ما حرام می‌داشتند به سختی آجرش را از جایی و سیمانش را از جای دیگر به هم برآورده بود تا شده بود این چیزی که الان فقط مال ما بود ونه هیچ کس دیگر.... به روایت از ... @abbass_kardani
چندی پس از تولد الیاس در حالی که عباس به تازگی می‌توانست اولین کلمات کودکانه‌اش را بر زبان بیاورد حجله ی رنگی پشت در خانه پدربزرگ جا خوش کرد و "حجله حسن بیارای که داماد آمد" در حیاط خانه طنین انداز شد. عمو جلیل که به تازگی شده بود آغوش در آغوش پس از عملیات در سال 31 شهریور 61 بر دستان مردم به در خانه پدر بزرگ رسید! و زنان کشان در میان اشک عمه‌ها و مادرم و کمر خمیده پدربزرگ و پدر و عموهایم به خانه ابدی‌اش در قبرستان کارون جایی نزدیکی خانه مان بدرقه کردند. پدر که بار دیگر داغ جوان دیده بود هر روز صبح و شب خودش را مهمان مزار عموجلیل می‌کرد. چیزی از جسم و جانش نمانده بود. دیگر همسر و بچه‌هایش را نمی‌شناخت. حتی وقتی شش ماه بعد خواستند دست صبریه را در دست شریفش بگذارند، پدر را نیافتند و پدر بزرگ این امر مهم را انجام داد. پدر دلش نیامده بود داماد تازه ای را که در قبر خفته بود. تنها بگذارد پس از عروسی برسر قبر عمو جلیل با تلخ او را یافتند. در میانه روزهای جنگ در سال 61 صدیقه متولد شد. ده روز پس از تولد صدیقه به خانه نیمه ساخته پدرم رفتیم. خانه‌ای که از آبادانی تنها سنگی از دیوارهای آجری نصفه نیمه داشت. خانه ما که خیلی از داشتنش خوشحال بودیم، چاردیواری بزرگی بود که مادر پس از چندسال پس انداز پول کارگری پدر، زمین دویست متری آن را خریده بود و با پول اندکی که به دستشان می‌رسید، در همان روزهای سخت جنگ که همه دنیا همه چیز را برای ما حرام می‌داشتند به سختی آجرش را از جایی و سیمانش را از جای دیگر به هم برآورده بود تا شده بود این چیزی که الان فقط مال ما بود ونه هیچ کس دیگر.... به روایت از ... @abbass_kardani
چندی پس از تولد الیاس در حالی که عباس به تازگی می‌توانست اولین کلمات کودکانه‌اش را بر زبان بیاورد حجله ی رنگی پشت در خانه پدربزرگ جا خوش کرد و "حجله حسن بیارای که داماد آمد" در حیاط خانه طنین انداز شد. عمو جلیل که به تازگی شده بود آغوش در آغوش پس از عملیات در سال 31 شهریور 61 بر دستان مردم به در خانه پدر بزرگ رسید! و زنان کشان در میان اشک عمه‌ها و مادرم و کمر خمیده پدربزرگ و پدر و عموهایم به خانه ابدی‌اش در قبرستان کارون جایی نزدیکی خانه مان بدرقه کردند. پدر که بار دیگر داغ جوان دیده بود هر روز صبح و شب خودش را مهمان مزار عموجلیل می‌کرد. چیزی از جسم و جانش نمانده بود. دیگر همسر و بچه‌هایش را نمی‌شناخت. حتی وقتی شش ماه بعد خواستند دست صبریه را در دست شریفش بگذارند، پدر را نیافتند و پدر بزرگ این امر مهم را انجام داد. پدر دلش نیامده بود داماد تازه ای را که در قبر خفته بود. تنها بگذارد پس از عروسی برسر قبر عمو جلیل با تلخ او را یافتند. در میانه روزهای جنگ در سال 61 صدیقه متولد شد. ده روز پس از تولد صدیقه به خانه نیمه ساخته پدرم رفتیم. خانه‌ای که از آبادانی تنها سنگی از دیوارهای آجری نصفه نیمه داشت. خانه ما که خیلی از داشتنش خوشحال بودیم، چاردیواری بزرگی بود که مادر پس از چندسال پس انداز پول کارگری پدر، زمین دویست متری آن را خریده بود و با پول اندکی که به دستشان می‌رسید، در همان روزهای سخت جنگ که همه دنیا همه چیز را برای ما حرام می‌داشتند به سختی آجرش را از جایی و سیمانش را از جای دیگر به هم برآورده بود تا شده بود این چیزی که الان فقط مال ما بود ونه هیچ کس دیگر.... به روایت از ... @abbass_kardani
💠معامله سلف چیست؟ 💬 معامله سلف (یا پیش خرید) آن است که مشترى پول را بدهد که بعد از مدّتى جنس را تحویل بگیرد و همین اندازه که بگوید این پول را مىدهم که مثلاً بعد از شش ماه فلان مقدار جنس را بگیرم و فروشنده بگوید قبول کردم کافى است، حتّى اگر صیغهاى نخوانند و خریدار به این قصد پول را بدهد و فروشنده بگیرد صحیح است. 📚رساله آیت الله مکارم/مسأله ١٨٠٢ ‼️توجه: در معامله سلف، ابتدا خریدار پول را به فروشنده تحویل می دهد و فروشنده شی فروخته شده را بعد از مدت معینی به خریدار تحویل می دهد.