49.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گلدان گلی را در نظر بگیرید. اگر بر فرض چند ماه آب به گل نرسد و یا حتی آب کمی بهش برسد، پژمرده و به مرور خشک می شود. حتی اگر بعد از چند ماه باندازه همه کمبودهایش، به پایش آب بریزی دیگر براحتی مثل قبل نمی شود.
کاری که عاطفه و محبت از یک مامن اختصاصی با کودک می کند، مثل همان آب و گلدان است.
این محبت باعث می شود می شود تک تک جوانه های روان کودک، آبیاری شوند و به مرور به غنچه و گل و ثمره برسد ولی وقتی با فقدان محبت، این جوانه ها خشک شدند، دیگر کار سخت می شود.
کودکی که ولو بصورت کوتاه در خانواده ای تامین عاطفی شود، سالم رشد کرده و جوانه های وجودش شاداب می مانند.
وقتی با این خانواده طی دو جلسه گفتگویی راجع #کودک_مهمان شد، با همین #دیدگاه پذیرای نگهداری موقت از کودکی بودند که فعلا شرایط قانونی فرزندخواندگی ندارد.
بنا داشتم به منظور فرهنگسازی هر چه بیشتر سرپرستی موقت، از کودکان فاقد سرپرست موثر، #دیدگاه های خانواده های این مسیر را فارغ از اینکه در کدام شهر یا استان هستند را منتشر کنم تا ببینیم هر خانواده ای با چه دیدگاهی در این مسیر قدم بر میدارد.
#دیدگاه این خانواده محترم را ببینیم.
.
.
.
.
.
#دیدگاه
#خانواده_جایگزین
#کودک_مهمان
.
.
.
.
.
.
کانال #پدربزرگ_خوانده در ایتا
شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده
https://eitaa.com/abedshahi
23.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونه خانواده ای می تواند پذیرای یک کودک، بصورت مهمان باشد؟
وقتی که انسان حتی به گل و گیاه خانه اش انس میگیرد و گاهی دلتنگشان می شود، چطور میشود کودکی را یک مدت در محیط خانواده داشته باشد و بعد از او دل کند؟!!!
شاید وقتی دنیا را بجای از چشم خود، از چشم کودک ببینیم، تا حدودی به پاسخ سوالات و دل نگرانی های فوق برسیم.
چه بپذیریم، چه نپذیریم، کودکانی هستند و هر روز درگیر دلبستگی های مختلف به مراقبین متعددی که شبانه روزی در رفت و آمدند و این موضوع آسیب روانی جدی به کودک وارد میکند.
مطالبی با واژه کلیدی #دیدگاه در کانال گذاشتم که خانواده ها از دید خود به موضوع نگاه می کنند و بیان میکنند چرا پذیرای کودکی بصورت مهمان هستند.
دیدگاه هر خانواده، برای من بسیار آموزنده بود، پیشنهاد میکنم اگر متقاضی سرپرستی کودکی بصورت مهمان هستید، همه مطالب #دیدگاه را مطالعه کنید.
.
.
.
.
.
#کودک_مهمان
#خانواده_جایگزین
.
.
.
.
.
.
کانال #پدربزرگ_خوانده در ایتا
شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده
https://eitaa.com/abedshahi
توضیحات در مطلب قبلی
👆👆👆👆
همه بچه ها مظلوم و شیرین هستند، مهم عشقی است كه ما به آنها می دهیم. و زمان در این بین صرفا یک تعریف قراردادیِ ساده هست. حال اگر اهل چشیدن این شیرینی مظلوم باشی و عاشق طفلی باشی که حکمت خداوند او را نیازمند به درمان قرار داده، زمان همان معنای ساده و قراردادی اش را هم از دست می دهد.
واقعا تنها موضوعی كه در این رابطه ها مهم است عشق واقعی است. عشقی معجزه گر. به همین دلیل مردم باید نگاهشان را نسبت به فرزندخوانده مهمان عوض كنند.
به اعتقاد من بچه های امین موقت شیرین تر هستند، حس پدری را بیشتر تحریک می کنند و با این تحریک، عجیب آرامش می دهند . خیلی از اینها اگر حامی داشته باشند می توانند برای جامعه شان مفید باشند، عشق بورزند و زندگی درستی را پیش بگیرند. ما باید نگاهمان را به این افراد تغییر دهیم.
این فرزندان مهمانی هستند که برای مدتی طعم عجیبی از حس خوب پدر بودن و گرمای عجیبی برای خانواده به ارمغان می آورد. چطور ما برای داشتن یک حس خوب با خانواده برای مدت کوتاهی سفر میکنیم، به مکان مورد علاقه مان می رویم، در آن زمان محدود رفع خستگی می کنیم، انرژی تازه می گیریم، و با کوله باری از خاطرات ریز و درشت برمی گردیم، سفر تمام می شود اما سوغات سفر همیشه طعمش زیر زبان ما هست.
فرزندان مهمان، شیرینی و حلاوت بودنشان بعد از رفتن شان تازه جوانه می زند و این جوانه مژده می دهد که فرزند بعدی تو را می خواند تا شکوفا شود.
زمانی که به من مژده فرزند موقت نیازمند به درمان را دادند. از شدت شوق حتی متوجه نشدم جنسیت بچه گفته شد یا نه! سوالی برایم پیش نیامد که: لاغر هست یا چاق! سفید هست یا گندمی! موهاش چه رنگی و چه لباسی سایزش میشود، هیچی برایم سوال نشد فقط دوست داشتم به بچه بگویم: نگاه معصومت را به آسمان بدوز تا اجابت شوی برای دل نیازمندم، زودتر به آسمان نگاه کن تا بخوانی مرا ...
این اعتقاد قلبی من است که این مژده یک هدیه ویژه الهی است. هدیه ای که خدا قبلا نمونه اش را در دل همسرم قرار داد و بعد از شکفتن مرا مشعوف خود کرد. اکنون این هدیه را خداوند در قلب من قرار داده که من باید برای همسرم
بشکفمش تا در گلدان زیبای زندگی مان جای دهیم.
شبی که در قلبم بودی و خوابت را دیدم نمی دانم بدن نحیفت در چه حالی بود! چشمانت اشک کودکانه داشت یا مانند چشمان بیمار در انتظار پرستار...
در خواب ازت خواستم تو برای من دعا کنی، می دانم که دعای فرزندخوانده هم در حق پدر خوانده و مادر خوانده اش اجابت می شود. من هم برای پدر مادر بیولوژیکت که نمی دانم که هستند و کجا هستند دعا می کنم که آغوششان مجدد مهیای حضورت باشند. چرا که می دانم این جدایی برای آنها هم سخت است.
.
.
.
.
.
#کودک_نیازمند_درمان
#ساختار_شکن
#فرزندخوانده
#کودک_مهمان
#دیدگاه
.
.
.
.
.
کانال #پدربزرگ_خوانده در ایتا
شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده
https://eitaa.com/abedshahi
#دلنوشته
#واگذاری_موقت
🌱شب پر التهابی را می گذرانم، قرار است فردا برای مصاحبه واگذاری موقت بچه ها بریم و من در کنار استرس و نگرانی شدیدی که دارم، حال آشنایی را در درونم حس میکنم، آخرین بار سه سال پیش این حس را داشتم، وقتی پسر کوچولومون میخواست پا به این دنیا بزاره، خوشحالی بینهایت و ترسی از آن کمتر ولی آنهم بزرگ ....
🌱هیچ وقت فکر نمیکردم به کسی غیر از فرزندان خودم چنین اشتیاقی داشته باشم، اما تمام این چندروزی که انتظار کشیدم این محبت و رغبت رشد کرد و اوج گرفت و احساس میکنم امشب به بلوغ خود رسیده است...
عشق آگاهانه مادری دو فرشته ای که حقشان یتیمی نیست و مثل همه دسته گلهای دیگر این عالم به مراقبت و حمایت نیاز دارند...
🌱میدانم شاید کنار هم بودنمان همیشگی نباشد، اما قطعا غم من هنگام جدایی شان بیشتر از غم آنها از نداشتن خانواده نخواهد بود، که اگر هم می بود،من در تحمل این رنج مقدمم بر روح لطیف این فرشته های خدا....
به امید در آغوش گرفتنشان🦋
نویسنده مطلب: #مامان_گل_دخترا
.
.
.
.
.
.
.
#دیدگاه
#خانواده_جایگزین
#کودک_مهمان
.
.
.
.
.
کانال #پدربزرگ_خوانده در ایتا
https://eitaa.com/abedshahi
47.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدتهای زیادی است به این موضوع فکر میکنیم و ساعتها با همسرم راجع فرزندخواندگی گفتگو داشتیم.
- یکی از آشنایان میگفت، چرا دنبال دردسر میگردین؟
- میدونید چه مسئولیت سختی داره؟
- یکی دیگه می گفت، یک خانواده ای رو میشناخته که یک فرزندخوانده داشتن، خیلی هم بهش رسیدن ولی از وقتی که بزرگ شد گذاشت رفت دنبال پدر و مادر اصلیش.
من به همه اینها فکر کردم و هر طور بوده باهاش کنار اومدم، ولی همسرم قبول نمیکنه و میگه نگرانم نتونم واقعا عدالت رو رعایت کنم، میترسم بین فرزندم و فرزندخوانده فرق بزارم. مسئولیت این بچه ها خیلی سخته. تازه منم فرق نزارم اگر با بقیه بچه ها نساخت چی؟؟؟
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
این گفتگوها، در غالب جلسات مشاوره ای که با خانواده های مختلف داریم، اکثرا مطرح می شود.
شنیدن پاسخ این سوالات از خانواده ای که این مسیر را طی کردند شنیدنی است.
.
.
.
.
.
#کودک_نیازمند_درمان
#فرزندخوانده
#دیدگاه
.
.
.
.
.
.
کانال #پدربزرگ_خوانده در ایتا
شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده
https://eitaa.com/abedshahi
48.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از روایت خانواده فرزندپذیر کودک نیازمند درمان تا شیرخوارگاهی با آغوش مادران!!!
.
.
.
.
.
#کودک_نیازمند_درمان
#فرزندخوانده
#دیدگاه
.
.
.
.
.
.
کانال #پدربزرگ_خوانده در ایتا
شرحی بر فعالیتهای اجتماعی در حوزه کودکان نیازمند خانواده
https://eitaa.com/abedshahi
53.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دیدگاه
محبّتی بی چشمداشت
👀 آدم عاقل کودک مهمان نمیگیره، من اگر بخوام بگیرم دائم میگیرم!
👀 چه کاریه بچه رو وابسته به خودت کنی و بعدش ازت جدا بشه، این کار شما اصلا درست نیست!
👀 بعدش هم اون بچه که خیلی چیزی نمیفهمه، خانواده بیشتر آسیب میبینه!
👀 خوب شما که قرار بچه رو بگیرین بزارین تو همون شیرخوارگاه باشه، چرا خانواده ها رو اذیت میکنید!
👀 آدم به گلدون توی خونش دل میبنده، بعدش چطور ما یک کودک مهمان بیاریم و بعدش از پیش ما بره؟! بهمین راحتی؟! این کار شما کارشناسی نشده، آسیبش خیلی بیشتره!
✍ این حرفها رو تقریبا هر روز از مراجعین مختلف میشنویم، تو این مطلب اصلا قصد پاسخگویی به این حرفها رو ندارم، هر چند که بابت همین موارد، مطالب زیادی توی کانال گذاشتم که اگر واقعا کسی دنبال پاسخ باشه، میتونه وقت بزاره و مطالعه کنه.
قصد دارم صرفا و صرفا #دیدگاه خانواده های مختلف نسبت به موضوع کودک مهمان رو منعکس کنم. بعضی نظرات مخالفی دارند که نمونه ی نظراتشون رو اول مطلب آوردم، بعضی خانواده ها هم نگاهی دیگه ای به موضوع دارند.
ببینید 👈این خانواده👉 با چه نگاهی کودک مهمان گرفته، تاکید دارن ما خودمون هم مهمان هستیم! و محبت به این بچه ها محبتی بی چشم داشت و خالصه...
یا داستان این 👈کودک واقعی👉 را از زبان خودش مجدد بشنوید.
👌خوب، حالا میخوام دیدگاه یک خانواده دیگه که تا بحال چندین کودک مهمان رو پذیرا بودند تو این کلیپ ببینیم.
.
.
.
.
.
.
#بهرویش
#کودک_مهمان
.
.
.
.
کانال #پدربزرگ_خوانده در ایتا
https://eitaa.com/abedshahi
#دیدگاه
#پیام_بهرویشیها
https://eitaa.com/abedshahi/304
این مطالب رو که خوندم از خودم و طرز فکر اشتباهم خجالت کشیدم
ماه های اول این حرفها رو منم میزدم و خیلی به خودم حق میدادم که درست میگم😔
ولی الان دید و طرز فکرم عوض شده
دیگران و اطرافیان هرروز این حرفها رو میزنند و من یک پاسخ دندان شکن از شما یاد گرفتم
جواب میدم ( خونه ی من از تخت سرد شیرخوارگاه گرم تره )
ارزش داره چندین ماه پیش من باشه تا تکلیف این فرشته معلوم بشه❤️😍
کانال پدربزرگ خوانده
@abedshahi
#دیدگاه
#پیام_مخاطب
https://eitaa.com/abedshahi/304
سلام
چقدر دنیای آدمها با هم متفاوته
وقتی میبینی چطور روح بعضی افراد اونقدر بزرگ شده که چند بچه تحت درمان رو به فرزندخواندگی میپذیرن و لذت میبرن از سختی های این مسیر
کانال شما فعلا باعث شد از خودم شاکی باشم ، دنیای شما فرق داره، فرشتههای آسمان حتما به شما غبطه می خورند که زندگیتون رو در این مسیر گذاشتید و امثال من یک روزمرگی معمول رو داریم و فکر میکنیم با چهاررکعت نماز دیگه آدم شدیم!
برای کودک مهمان چیزی در درونم میگه فرصت رو از دست نده ازین اقیانوس بی کران مشتی آب بردار ولی بنظرم من مثل شما نیستم همین الانم باز برای خودم میخوام اینکارو بکنم نه بخاطر اون کودک!
کانال پدربزرگ خوانده
@abedshahi
#دیدگاه
#پیام_بهرویشیها
تازه از تهران برگشته ام. خسته و بیمار مثل هر دفعه که
برای ویزیت دکتر پسرهایم به تهران میروم. این بار خسته تر و کلافه تر از همیشه ام. شب که سوار قطار شدیم حال بچه ها خوب بود. صبح پسر بزرگم طوری توی تب میسوخت که حسابی ترسیده بودم. مثل همیشه دارو همراهم بود اما شربت و قرص جوابگو نبود. از همان راه آهن تهران برای بیمارستان تاکسی گرفتم. با استرس به دکتر گفتم مسافرم و فردا بلیط برگشت دارم... دکتر گفت تب پسرت بالاست باید سرم بزنه....
پسر کوچکم بی وقفه گریه میکرد. یکی بی حال بود و یکی اشک میریخت. ساک روی یک شانه ام بود و پسرم هم توی بغلم، همزمان دست پسر بزرگم را گرفته بودم که زمین نخورد. وقتی فهمید قرار است سرم بزنند او هم شروع به سر و صدا کرد. حالا هر دو گریه میکردند....
پایمان را که از بیمارستان بیرون گذاشتیم باران شدیدی شروع شد. باید چند دقیقه ای را پیاده میرفتیم....
عصر هم وقتی به طرف مطب دکتر حرکت کردیم دوباره باران شروع شد. از مترو شلوغ تهران که پیاده شدم، نه تاکسی اینترنتی و نه هیچ ماشین گذری ما را سوار نمیکرد. دوباره گریه بچه ها شروع شد. یکی خسته بود و یکی بی دلیل با چشمهای عسلی اش اشک میریخت. چهار ساعت توی مطب دکتر بودیم تا هر دو نوار مغز دادند و ویزیت شدند. با همه مشقتها روز بعد دوباره سوار قطار شدیم. با اینکه قطار درجه یک بود اما سرد سرد بود. تا صبح از نگرانی مریض شدن بچه ها نخوابیدم.
24 ساعت بعد از رسیدن به مشهد سردرد و استخوان دردم شروع شد. انگار با دریل استخوانهایم را سوراخ میکردند. تقریبا همیشه بعد از برگشت از تهران به خاطر بی خوابی و استرس مریض میشوم.
تازه از خواب بیدار شده بودم که تلفنم زنگ خورد. شماره ناشناس بود: «سلام خانم.... شمارتون رو از همسایه مون گرفتم. میخواستم در رابطه با تقاضای فرزندخواندگی برای یکی از آشنایانم بپرسم....»
«نه! مهمان اصلا! مگه میشه به بچه وابسته بشی و بعد ازت بگیرنش...»
برایش توضیح میدهم. گوش میکند و میگوید: «یعنی هیچ راهی برای گرفتن فرزند دائم نیست؟!»
شرایط بچه های نیازمند درمان را میگویم. دوباره میگوید: «میدونید خانم... به خدا اون خانواده اینقدر مهربونند که اصلا تحمل مریضی بچه رو ندارن. خیلی خوبن. از همه نظر چه اخلاقی، چه اعتقادی و چه مالی عالی هستن ولی فکر نکنم بتونن بچه نیازمند درمان رو قبول کنن آخه خیلی احساساتی هستند اینطوری داغون میشن...»
صحبتها تمام می شود. به او پیشنهاد میکنم مطالب کانال را بخواند. تلفن را قطع میکنم و به فکر فرو میروم. به میزان مهربانی ام فکر میکنم. اینکه دو فرزند نیازمند درمان دارم، دو فرزند ۱۰ و ۳ ساله که هر دو پوشک هستند، هر دو داروی ضد تشنج استفاده میکنند و... را مرتب دکتر و کاردرمانی و ... میبرم از بی عاطفه بودن و بی احساس بودنم است؟! به احساسم فکر میکنم، به عشقم به بچه ها. تصویر خیلی از بچه های نیازمند درمان که الان در خانواده هستند جلو چشمم رژه میرود:
... که از زانو پا ندارد
... که ایدز دارد
... که شکاف کام و لب شدید دارد
... که در دو سالگی هنوز نمی نشیند و راه نمی رود
... که انحراف چشم شدید دارد
... که...
چهره مادرها و پدرهایشان یادم می آید...
نه هیچکدام نامهربان نیستند حتی مهربان معمولی هم نیستند. همه شان پراحساس، خیلی مهربان و پرانرژی اند. به نظرم هر کدامشان نماینده تجلی بخشی از صفات خدا روی زمین هستند، صفاتی که به هر کدامش حتما واژه مهربان چسبیده است...
مهربان فداکار
مهربان از خودگذشته
مهربان مسئولیت پذیر
و ....
به نظرم باید در تعریفمان از واژه ها کمی تجدیدنظر کنیم.
.
.
.
.
.
.
#بهرویش
#فرزندخوانده
#کودک_نیازمند_درمان
.
.
.
.
کانال پدربزرگ_خوانده
@abedshahi
#دیدگاه
#پیام_بهرویشیها
به نام خدایِ کودکان مظلوم و بی پناه غزه
در شب ولادت با برکت آقا امیرالمؤمنین می نویسم و به حق نامی نامت امام علی(ع) خدا را قسم میدهم و میگویم:
خدای مهربانم تنها تو میتوانی به کلماتم نور و برکت بدهی
پس با توکل به نام اعظمت می نویسم چون یقین دارم که بدون عنایت تو هیچ ام.
""دردانه قلبم(علی جانم)""
برای تو می نويسم؛
برای تو که از روز اولی که نیت کردم در این مسیر قدم بگذارم نه با خدا معامله کردم و نه با امام زمانم و فقط از آنها خواستم مثل همیشه به من کمک کنند که بتوانم تا آخر این مسیر ثابت قدم باشم.
تنها نیتم این بود که کاری کنم که رضایت خدا را جلب کنم.
نه دنبال خیر و برکت بواسطه وجود تو بودم و نه حرف و حدیث ها و نیش و کنایه ها و نگاه ها برایم ذره ای اهمیت داشت و گام هایم را سست کرد.
خدا میداند و من...
که با چه نیتی دو سال انتظار کشیدم تا همسر و فرزندانم را راضی کنم و با رضایت قلبی آنها به دنبالت آمدم.
روزی که این تصمیم را گرفتم تنها دغدغه ام این بود که زمانی که فرزندانم از شدت تب و مریضی تنها در آغوش من آرام میگیرند تو در لحظات بیماری در تخت سرد و بی روح شیرخوارگاه دنبال آغوش چی کسی هستی؟؟؟
آمدم به دنبالت و زمانیکه در آغوشت گرفتم فقط و فقط به خدا فکر میکردم و دیگر هیچ...
فقط و فقط به نیازهای عاطفی تو فکر میکردم و دیگر هیچ...
دروغ چرا؟؟؟!!!
فقط از روز اول تا به امروز
یک کلام به امام زمانم گفتم:
آقاجان شما بهتر از هرکسی میدانید که این کار را برای خشنودی شما میکنم،اگر عاقبت به خیری این طفل معصوم در کنار خانواده ما هست مقدماتش را فراهمکنید.
اگر عاقبت به خیری اش در کنار پدر و مادرخونی اش هست؛ زمانیکه خواست برود دل کندن را برای ما آسان کنید انشالله.
در این لحظات مبارک از خدا میخواهم انشالله به احسن وجه از من قبول کند تصمیم این بنده حقیر روسیاه و سراپا تقصیرش را.
این روزها خیلی با خدا کار دارم
از خدای مهربانم میخواهم سایه با برکت همسرم همیشه با عزت بالای سر ما باشد که اگر همدلی و همراهی این مرد نبود تو هم امروز در کنار ما نبودی.
از خدا تشکر میکنم که این لیاقت را به خانواده ما داد که با دل و جان و با تمام وجود پذیرای مهمانیت باشیم و تا امروز این رزق و روزی با برکت نصیب ما بوده که بشویم خانواده ات(و یرزقه منحیث لا یحتسب)
خدایا زبانم قاصر است از باب تشکر و قدردانی
خاضعانه به درگاهت آمده ام و میدانم که هرچه در این مسیر برایم رقم خورده و بوده و هست و خواهد بود تنها از مقام رحمانیت و رحیمیت تو بوده و بس...
هذا من فضل ربی
خدایا گریه امانم نمیدهد ادامه دهم ولی تو از دلم آگاهی...
الحمدالله علی کل حال
به امید آگاهی بیشتر خانواده ها
به امید روزی که صدای معصوم هیچ کودکی در شیرخوارگاه شنیده نشود.
و به امید روزی که هیچ کودک بی پناهی در شیرخوارگاه چشم انتظار آغوش گرم نماند.
.
.
.
.
.
#بهرویش
#فرزندخوانده
#کودک_مهمان
#کودک_نیازمند_درمان
.
.
.
.
کانال پدربزرگ خوانده
@abedshahi
#دیدگاه
#پیام_بهرویشیها
مثلا من یک مرد بودم که پدر شدم، تفاوت بین مرد بودن و پدر بودن شاید شبیه دوصفت از صفات الهی باشد که خداوند به ما عنایت فرمودن، صفت متکبر برای مرد بودن و صفت رازق بودن برای پدر بودن، شاید برای همین بوده است که گذشتگان ما اعتقاد داشتند ازدواج کنید تا رحمت خدا زیاد شود و گشایش مادی و مالی ایجاد شود.
خب خداوند در رحمتش را بر ما گشود و پدر شدن را با اعطا کردن کوثر خانم نصیبمان کرد. من شدم رازق خانواده ام و همسرم شدند مادر؛ جلوه ای از ربوبیت خدا، در خانه ام بنده پروی میکرد و در اندازه انسان بودنش، رب خانواده بود.
تا اینجای داستان همه چیز عادی تلقی میشد، یک خانواده کوچکی که همیشه صفاتی از خداوند که در دعای جوشن کبیر میخواندیم برایمان در زندگی تداعی میشد. مانده بودم که معجزه چیست!؟ آیا همین بودن ها خود معجزه است یا معجزه فرا تر از این است!!!
دنیای خواسته های من و همسرم در زندگی مشترک با تمام وسعتش، اندک بود. اندک اندک تجاربی کسب کرده بودیم از فراز و نشیب روزهای گرم و سرد زندگی...
یک دفعه ورق برگشت، دیگر من آن رازق خانواده نبودم، و همسرم با تمام بیکرانی مهر و محبتش بنده پرور نبود. رنگ زندگی ما تغییر کرده بود. جایگاه ها عوض شده بودند، رزق خانواده ما در دست سوخته طفلی بود که حتی توان ایستادن نداشت, جلوه ربوبیت خداوند در نگاه دختر یک ساله ای بود که اولین سال زندگیش را با کلی بیماری گذرانده بود و یک پرونده پزشکی بزرگتر از خودش داشت.
چند صباح قبل که مشغول مرور دعای جوشن کبیر بودم، متوجه تغییری بزرگ شدم، معجزه ای آشکار...
مقام فرزند خواندگی پسری که سوختگی هایش مرهم یافته، میتواند بایستد، قدم بردار و تجربه شیرین بازی کردن را بچشد... آری امیرحسین ما اکنون رازق خانواده ماست. و من پدری مبهوت ...
و فرزند خواندگی معصومه آن دختر بیماری که در گوشه شیرخوارگاه قرار بود منتقل شود به کلینیک معلولین. اکنون چنان بنده پروری میکند با شیرین زبانی هایش در دل ما که...
نمیخواهم کفر بگویم، مقام کبریایی خدای احد و واحد بجای خود، اما الحق و الانصاف رازق بودن (امیرحسین) و بنده پروری و بنده نوازی (معصومه) اعجاز زندگی من و همسرم شده که هر روز در قیام و قعودمان و در ربنای دستهای کوتاهمان به سمت بیکرانی آسمان نماز عشق میشوند.
ربنا آتنا فی الدنیا حسنه...
.
.
.
.
.
#بهرویش
#فرزندخوانده
#کودک_مهمان
#کودک_نیازمند_درمان
.
.
.
کانال پدربزرگ خوانده
@abedshahi