eitaa logo
أبناءالحیـ‌‌‌¹¹⁰ـدر
864 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
17 فایل
بـسـم‌رب‌‌علـ¹¹⁰ـی‌!🤍 . به هوش بودم از اول که دِل به کَس نسپارم شَمایِلِ تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم♡ . شرایطمون👇🏻 @shaaaayet_abna . ناشناس؛ https://daigo.ir/secret/11908023 . انتقادات+پیشنهادات+تبادل: @M_O_H_E_B_315 . كُلٰنٰامَجنُون‌ِعَلــ¹¹⁰ـي!✨🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
أبناءالحیـ‌‌‌¹¹⁰ـدر
💌 به دلیل تصادفی که در اردیبهشت ماه داشتند دچار کمر درد شدید شدند و دیسک ایشان تحت فشار بود ولی هر وقت مادر_بزرگوارشان تماس میگرفتند ایشان مینشستند یا می_ایستادند. همسرشان به ایشان میگفت استراحت کن ایشان که شما را نمیبینند ولی شهید میگفتند نمیبینه ولی خدا که میبینه! @abna_alheydar
أبناءالحیـ‌‌‌¹¹⁰ـدر
◈مےگفت:وقتےبراےورزش ◈یامسابقات‌ڪشتےمےرفتم، ◈همیشہ‌دو‌رڪعت‌نماز‌مےخواندم ◈پرسیدم‌چرا...؟! ◈گفت:ازخدامےخوام‌ ◈تومسابقہ‌حال‌ڪسےرونگیرم... :) @abna_alheydar
هدایت شده از ‌کانال گالری قم »
- ترسم چو باز گردی ، از دست رفته باشم .
|مادر‌شہید| وقتی‌برای‌اولین‌بارازمدافع‌حرم‌شدنش‌با‌من صحبت‌کرد؛گریه‌کردم. به‌من‌گفت: "مامان‌گریه‌نکن‌!دوست‌دارم‌برم..قوی هستم؛هیچ‌اتفاقی‌برای‌من‌نمی‌افته نگران‌نباش." گفت:" مادردیگه‌م‌حضرت‌زینب(س)‌توی‌سوریه‌ست من‌باید‌برم‌وراه‌روبرای‌زیارت‌شمابازکنم." بعدمن‌روبوسیدوبارهادرآغوش‌گرفت‌وگفت: "گریه نکن مامان بخند تا من راحت‌تر بتونم برم." دعای‌همیشگیش‌شهادت‌بود. دوم‌آبان‌ماه۹۶برای‌اولین‌وآخرین بارراهی‌دفاع‌ازحرم‌شد. 💌⃟🌿¦ @abna_alheydar
أبناءالحیـ‌‌‌¹¹⁰ـدر
|مادر‌شہید| وقتی‌برای‌اولین‌بارازمدافع‌حرم‌شدنش‌با‌من صحبت‌کرد؛گریه‌کردم. به‌من‌گفت: "مامان‌گریه‌نکن‌!دوست‌دارم‌برم..قوی هستم؛هیچ‌اتفاقی‌برای‌من‌نمی‌افته نگران‌نباش." گفت:" مادردیگه‌م‌حضرت‌زینب(س)‌توی‌سوریه‌ست من‌باید‌برم‌وراه‌روبرای‌زیارت‌شمابازکنم." بعدمن‌روبوسیدوبارهادرآغوش‌گرفت‌وگفت: "گریه نکن مامان بخند تا من راحت‌تر بتونم برم." دعای‌همیشگیش‌شهادت‌بود. دوم‌آبان‌ماه۹۶برای‌اولین‌وآخرین بارراهی‌دفاع‌ازحرم‌شد. 💌⃟🌿¦ @abna_alheydar
أبناءالحیـ‌‌‌¹¹⁰ـدر
. . 🎞 |دوست‌شہید| |ماوقتے در جلسات دوره میرفتیم به ما شام میدادند،بابڪیکم از پیاز🧅 بدش میومدوو بیشتر اوقات هم غذا آبگوشت بود. دورهم که مینشستیم غذا میخوردیم بابڪ میگفت:"بهمن پیاز ندین،من پیاز نمیخورم ،دهنم بو میگیره" یکم رو پیاز🧅حساس بود... جالباینجاست،مدام بچه ها پیاز🧅میخوردند میرفتن جلوش میگفتن:پیاز-پیاز😁 بابڪهم میگفت:"نکنےندیگه" ماهم اذیتش میکردیم ...خدامارو ببخش:)| ♥️ @abna_alheydar
أبناءالحیـ‌‌‌¹¹⁰ـدر
🎞 برادرشهید : از زمانی که شهید حججی ،شهید شدند، بابک یک دِینی احساس کرد که حتما من باید برم ..! بابک رو نمیتونستیم جلوش رو بگیریم . بعدشهید حججی شهید جعفر نیا ، شهید شدند . شهیدجعفر نیا همرزم بابک درشمال غرب بود ، باهم رفیق بودند، فرمانده یگان تکاوری بود، شهیدجعفرنیا که شهید میشه ،بابک تاکید داشت که باید من برم دیگه . خانواده مخالفت میکردند ... به قول مادرم : "انقدر اومد رفت ،انقدر اومد رفت تا من رو راضی کنه که بره .." @abna_alheydar
أبناءالحیـ‌‌‌¹¹⁰ـدر
🎞 |هم‌خدمتۍ‌شہید| یادمه یه بار یه بنده خدایی واسه نماز ظهر توی حسینیه پادگان دکمه های پیراهنش رو باز کرد؛ بابڪ بهش گفت: "میدونم هواگرمه ولی احترام حسینیه رو نگهدار؛ قراره نماز بخونیم" هنوز حسینیه زیاد شلوغ نشده بود. اون بنده خدا هم با حالت بدی بهش گفته بود: "برو من اعصاب ندارم،همینی که هست😐" بابڪ اومد کنار من جریان رو گفت. منم بهش گفتم: "ولش کن به ما چه ؛ حوصله داریا....یه نگاه بهش بنداز اون عادتشه بیخیال.." بابڪ داشت امر به معروف میکرد،اما من و اون بنده خدا فکر پنکه و خلاص شدن از این حالت بودیم.| •♥• @abna_alheydar
•°✨🌸°• یِھ‌‌جـورے‌قُـربون‌صَدقِھ‌ِ•• مَـدآح‌ِجَـوُن‌مَملِڪَت‌مِـیرِھ‌😐🖐🏻.. وَعَڪسآشو‌! بآڪُلی‌تَصـدُق‌رَفـتَن‌نِگآھ‌‌میڪُنِھ‌.. وَبَرآش‌غَـش‌وَضَعـف‌مِیڪُنِھ‌🤦🏻‍♂•• ‌هَرڪِی‌نَدونِھ‌‌فِڪرمِیڪُنِھ‌↓.. یِڪآرِھ‌‌اون‌بَنـدِھ‌‌خُدآسـت•• بِھ‌‌وَلله‌قِبــآحَـت‌دآرِھ‌!! 🌸¦⇠ @abna_alheydar