فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگرچه تلخم و دشوار، روی کن به صبوری
به گوش، شعرِ مرا سربکش! دوای تو هستم
#حسین_جنتی
@aboajor
سهم آفتاب درشادی های ما بزرگ بود خیلی بزرگ...
چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید
#آفتابا_باردیگر_خانه_را_پرنورکن
@aboajor
آب وآجر.الهه بیات مختاری
چطوری اسرائیلی (: @aboajor
درخت محکم زیتون به بار آمده است
پس از هزار زمستان بهار آمده است
مقاومت به شب اقتدار آمده است
پلنگ قدس به عزم شکار آمده است
که این مطالبه ی سرزمین مادری است
و پس گرفتنیِ خانه ی پیمبری است
@aboajor
آب وآجر.الهه بیات مختاری
زندگی کارهای ساده بود که با حال خوب انجامش میدادیم @aboajor
نخ به پای بادبادک های کم طاقت مبند
زندگی را هر چه آسانتر بگیری، بهتر است
#فاضل_نظری
@aboajor
هدایت شده از پیشانینوشت
وعده صادق:
دعای ملت غمدیده کی محتاج آمین است؟
گریبان گیر سقفِ آهنین، آه فلسطین است
اگر چه کاممان را تلخ کرده داغ نصرالله
خبرها حاکی از خوشحالی غزهست، شیرین است
خبر پیچیده در هر کوی و برزن، باز هم دشمن
شمار کشته ها را میکند پنهان، شکست این است
چنان خالی شده دیوار ندبه، جشن سال نو
که باید گفت نامش بعد از این دیوار نفرین است
اگر دنیا دمادم جنگ اگر دنیا سراسر سنگ
همیشه یاری مظلوم ما را راه و آئین است
#عاطفه_جعفری
https://eitaa.com/joinchat/959971746Cec7af54c26
قد قامتت ستون زمین و زمان شده
گلدسته است نام تو ، وقت اذان شده
چونان انار تازه شکفته است کعبه را
قبله نمای سرخ نماز جهان شده
#الهه_بیات_مختاری
#نماز_جمعه_ی_اقتدار
#سیدعلی
#سید_حسن_نصرالله
@aboajor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل را رسید جان به لب از درد اشتیاق
عیسی دمی کجاست که بخشد شفای دل
#آتش_اصفهانی
@aboajor
عشق در لحظه پدید میآید،
دوست داشتن، در امتداد زمان،
عشق معیارها را در هم میریزد،
دوست داشتن بر پایه معیارها بنا میشود،
عشق ناگهان و ناخواسته شعله میکشد،
دوست داشتن از شناخت و خواستن سرچشمه میگیرد،
عشق قانون نمیشناسد،
دوست داشتن اوج احترام به مجموعهای از قوانین عاطفی است،
عشق فوران میکند،
دوستداشتن جاری میشود،
عشق ویران کردن خویشتن است،
دوست داشتن ساختنی عظیم!
#آتش_بدون_دود
#نادر_ابراهیمی
@aboajor
دهان در بوی گل دارد لبش نوشیده دریا را
سرش چون کوزه ای دست شراب ناب افتاده
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
آویختند دست تو را دور گردنم
تا هیچ گاه گریه نگیرد دل مرا
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
#عصر_پاییزی
تو دلتنگی کافه ی عصرها
بخند و گل سینی چای باش
تو تکرار آرایه ی زندگیم
شب شعر آیینی چای باش
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
گیر کردهام
شبیه سطری بلند
در گلوی زنی
که شاعر نیست
سیدمحمد مرکبیان
@aboajor
کلید صبح
در پلکهای توست
دست مرا بگیر
از چهارراه خواب گذر کن
بگذار بگذریم زین خیل خفتگان
دست مرا بگیر
تا بسرایم: در دستهای من
بال کبوتریست.
#نصرت_رحمانی
@aboajor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز خواهد شد
و در آن تو را دوست خواهم داشت،
روز خواهد شد
پس نگران نباش اگر بهار
تاخیر کرده است
و غمگین نباش اگر باران
متوقف شده است.
بناچار رنگ آسمان تغییر خواهد کرد
و ماه بر مدار میگردد،
روز خواهد شد!
آن روز خواهم دانست چرا تمدن، زنانه است
و چرا شعر، زنانه است
و چرا نامههای عاشقانه زنانه هستند
و چرا زنان، هنگامی که عاشقند
به گنجشک و نور و آتش
بدل میشوند!
#نزارقبانی
@aboajor
به این سجل بگو که فصل چندمم
که تو شناسنامه ی خودم گمم
شبیه گریه ی درخت بادوم ام
خدای خسته توی معبد رم ام
کتاب باز گریه ی جهان شدم
رسول درد آخرالزمان شدم
#الهه_بیات_مختاری
#پاییز_میزان
میزان من کج کرده کل کهکشانم را
@aboajor
آیینه در برابر آیینه ام گذار
خورشید را به خاطر تو ترک میکنم
من درد مشترک شب فریاد بودنم
اما سکوت تلخ تو را درک میکنم
اما گرفته ام به دلم درد را بغل
در آستانه ی همه ی فصل های سرد
امشب تولد چه کسی را مبارکم
امشب کنار سن خودم میکنم نبرد
جنگی برابر همه ی نابرابریم
کیکی مقابل همه ی تلخ کامی ام
امشب شروع میشوم از هفت سالگی
افسوس رخنه کرده غمی در تمامی ام
با چشم های منبسط ام شمع روشن است
من فوت میکنم که نسوزد ولی دلم
من فوت میکنم و چه تاریک میشود
تنهایی جهان بزرگی مقابلم
دارد خطوط خنده ی من میبرد جلو
این گریه ی همیشه ی در شعر مانده را
این نعره ی بلند کشیده میان آه
این آی بی کلاه سرم رفته خوانده را
من خواب مانده کودکی ام در اذان صبح
زیر درخت چادر مادر میان روز
لای ملافه های کج خواب های راست
روی لحاف_کرسی آبی دست دوز
حالا نشسته ام به سی و چند سالگی
با صورتی جوان تر ازین دردهای پیر
با پوستین مشتعلی بر تنم که هست
در ابتدای باقی این فصل سردسیر
هر روز ،روز مرگ مرا میبرد جلو
تقویم بی قواره ی شمسی سررسید
نزدیک میشوم به شبی که بگویدم
حالا بلند شو که شب عمر سررسید
این زندگی مذاق مرا روبراا نکرد
یا وا نشد گره به شب دردپوشی ام
آری برای کام تو شیرین نبوده ام
من آن شراب تلخ که هرگز ننوشی ام
#بداهه_نوشت_شاعر_بر_تولدش
@aboajor
ابری نیست
بادی نیست
می نشینم لب حوض
گردش ماهی ها روشنی من گل آب
پاکی خوشه زیست
مادرم
ریحان می چیند
نان و ریحان و پنیر آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط
نور در کاسه مس چه نوازش ها می ریزد
نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین می آرد
پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست
که نمی دانم
می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه از پل از رود از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست
#سهراب_سپهری
@aboajor