عشق در لحظه پدید میآید،
دوست داشتن، در امتداد زمان،
عشق معیارها را در هم میریزد،
دوست داشتن بر پایه معیارها بنا میشود،
عشق ناگهان و ناخواسته شعله میکشد،
دوست داشتن از شناخت و خواستن سرچشمه میگیرد،
عشق قانون نمیشناسد،
دوست داشتن اوج احترام به مجموعهای از قوانین عاطفی است،
عشق فوران میکند،
دوستداشتن جاری میشود،
عشق ویران کردن خویشتن است،
دوست داشتن ساختنی عظیم!
#آتش_بدون_دود
#نادر_ابراهیمی
@aboajor
دهان در بوی گل دارد لبش نوشیده دریا را
سرش چون کوزه ای دست شراب ناب افتاده
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
آویختند دست تو را دور گردنم
تا هیچ گاه گریه نگیرد دل مرا
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
#عصر_پاییزی
تو دلتنگی کافه ی عصرها
بخند و گل سینی چای باش
تو تکرار آرایه ی زندگیم
شب شعر آیینی چای باش
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor
گیر کردهام
شبیه سطری بلند
در گلوی زنی
که شاعر نیست
سیدمحمد مرکبیان
@aboajor
کلید صبح
در پلکهای توست
دست مرا بگیر
از چهارراه خواب گذر کن
بگذار بگذریم زین خیل خفتگان
دست مرا بگیر
تا بسرایم: در دستهای من
بال کبوتریست.
#نصرت_رحمانی
@aboajor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز خواهد شد
و در آن تو را دوست خواهم داشت،
روز خواهد شد
پس نگران نباش اگر بهار
تاخیر کرده است
و غمگین نباش اگر باران
متوقف شده است.
بناچار رنگ آسمان تغییر خواهد کرد
و ماه بر مدار میگردد،
روز خواهد شد!
آن روز خواهم دانست چرا تمدن، زنانه است
و چرا شعر، زنانه است
و چرا نامههای عاشقانه زنانه هستند
و چرا زنان، هنگامی که عاشقند
به گنجشک و نور و آتش
بدل میشوند!
#نزارقبانی
@aboajor
به این سجل بگو که فصل چندمم
که تو شناسنامه ی خودم گمم
شبیه گریه ی درخت بادوم ام
خدای خسته توی معبد رم ام
کتاب باز گریه ی جهان شدم
رسول درد آخرالزمان شدم
#الهه_بیات_مختاری
#پاییز_میزان
میزان من کج کرده کل کهکشانم را
@aboajor
آیینه در برابر آیینه ام گذار
خورشید را به خاطر تو ترک میکنم
من درد مشترک شب فریاد بودنم
اما سکوت تلخ تو را درک میکنم
اما گرفته ام به دلم درد را بغل
در آستانه ی همه ی فصل های سرد
امشب تولد چه کسی را مبارکم
امشب کنار سن خودم میکنم نبرد
جنگی برابر همه ی نابرابریم
کیکی مقابل همه ی تلخ کامی ام
امشب شروع میشوم از هفت سالگی
افسوس رخنه کرده غمی در تمامی ام
با چشم های منبسط ام شمع روشن است
من فوت میکنم که نسوزد ولی دلم
من فوت میکنم و چه تاریک میشود
تنهایی جهان بزرگی مقابلم
دارد خطوط خنده ی من میبرد جلو
این گریه ی همیشه ی در شعر مانده را
این نعره ی بلند کشیده میان آه
این آی بی کلاه سرم رفته خوانده را
من خواب مانده کودکی ام در اذان صبح
زیر درخت چادر مادر میان روز
لای ملافه های کج خواب های راست
روی لحاف_کرسی آبی دست دوز
حالا نشسته ام به سی و چند سالگی
با صورتی جوان تر ازین دردهای پیر
با پوستین مشتعلی بر تنم که هست
در ابتدای باقی این فصل سردسیر
هر روز ،روز مرگ مرا میبرد جلو
تقویم بی قواره ی شمسی سررسید
نزدیک میشوم به شبی که بگویدم
حالا بلند شو که شب عمر سررسید
این زندگی مذاق مرا روبراا نکرد
یا وا نشد گره به شب دردپوشی ام
آری برای کام تو شیرین نبوده ام
من آن شراب تلخ که هرگز ننوشی ام
#بداهه_نوشت_شاعر_بر_تولدش
@aboajor
ابری نیست
بادی نیست
می نشینم لب حوض
گردش ماهی ها روشنی من گل آب
پاکی خوشه زیست
مادرم
ریحان می چیند
نان و ریحان و پنیر آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط
نور در کاسه مس چه نوازش ها می ریزد
نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین می آرد
پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست
که نمی دانم
می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه از پل از رود از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست
#سهراب_سپهری
@aboajor
هدایت شده از شمعدونی☘️عاطفه سادات موسوی
در خاطره های روشنم خنده ی توست
هر صبح اشاره ای به آینده ی توست
می آمدی و الهه ی خوشبختی
می گفت که این نام برازنده ی توست
#عاطفه_سادات_موسوی
#الهه_بیات_مختاری
تولدت مبارک عزیزممممم😇🫠❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کودکی در روستا این شکلی بود
خانه های کاهگلی
درخت و باد و آسمان
و آب که صدایش همه جا بود
ما آن موقع نمیدانستیم روزی فرا خواهد رسید که تصویر چیزی که در واقعیت اش زندگی کرده ایم حسرت روزهای میان سالی مان شود
@aboajor
پاییز هم دلتنگ خانه های قدیمی ست
پاییز هم دلش میخواهد گوشه ی دنجی پیدا کند و برگ هایش را آنجا پهن کند
پاییز هم با آن همه رنگ و زیبایی میداند همان خانه ی کاهگلی بی رنگ اگر باران بخورد چه ها که نمیکند با آدم....
آدمی که دلش برای شهر تنگ نمیشود !
@aboajor
این زندگی بیمارستانیست که در آن هربیماری در آرزوی عوض کردن تختهاست. یکی میخواهد روبهروی بخاری درد بکشد و دیگری گمان میبرد کنار پنجره شفا خواهد یافت…
#شارل_بودلر
@aboajor
ما کسانی را بیشتر دوست میداریم
که زخمهایمان
شبیه هم باشند.
احمد حامدی
@aboajor
کس ندانست که چون زخم جگرسوز نهانی
سوختم سوختم از حسرت و لب باز نکردم
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@aboajor
در اینکه زن یک اثر هنری است،
هیچ شکی نیست.
#سیمین_دانشور
@aboajor
آب وآجر.الهه بیات مختاری
در خاطره های روشنم خنده ی توست هر صبح اشاره ای به آینده ی توست می آمدی و الهه ی خوشبختی می گفت که
در خاطره های روشنم خنده شدی
خورشید شدی و ماه تابنده شدی
تا نام تو را به این رباعی گفتم
در عاطفه ی شعر پراکنده شدی
#الهه_بیات_مختاری
#عاطفه_سادات_موسوی
😊
@aboajor
هدایت شده از سهشنبهیِ ملیحه آخوندی🕊
کانون شعر و ادب دانشگاه فردوسی مشهد برگزار میکند:
«سهشنبه را به هیاهوی هفته برگردان»
شب شعر و ترانه
همراه با آیین رونمایی از کتاب «سهشنبه»
اثر ملیحه آخوندی
با حضور
محمدکاظم کاظمی
بیبی سمانه رضایی
و شاعران برجستۀ خراسان
همراه با اجرای گروه موسیقی ارغنون
گاه: سهشنبه، ۱۷ مهرماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۰
جایگاه: دانشگاه فردوسی مشهد، مجتمع کانونهای فرهنگی، تالار رودکی