﷽
با مثلث شوم
ذهن جامعه را فلج خواهند کرد!
هنوز طعم گَسِ لَجَن تحقیر
بیرون نرفته
و غُرهایم تمام نشده، که
ناگهان خودم را میان انبوهی از
ترس و اختلاف و ناامیدی پیدا میکنم!
سمّی که زودتر از چیزی که فکر کنم
قرار است تَنِ جامعهام را بخورد
و آن را فلج و کور و شکست خورده کند...
⚠️ خوب توجّه کنید خواهران
خوب توجّه کنید برادران :
صداهای اخبار از نفوذیهای داخلی
صدای تقابل دولت و حاکمیت و رهبر
صدای کوچک شمردن حـرکتها و پیشرفتها
همه
برای فلج کردن جامعه طراحی شدهاند...!
همانطور که رهبر انقلاب فرمودند:
🔸#جهاد_زبان در مواردی
مهمتر از جهاد جان است...
🔹مثل جهاد این روزهای ما
که #جهاد_تبیین است.»
🔸مهمترین ماموریتِ جهاد تبیین
برای این روزها،
جهاد علیه این #مثلت_شوم است.
~ هراس افکنی
~ اختلاف افکنی
~ یأس آفرینـــــی
🔹که باید با منطق دلنشین،
~ شجاعت
~ آگاهی
~ ایستادگی
را به مردم منتقل کرد.
📡 امروز "جنگ اصلی"
در ساحت ذهن است.
(جنگ شناختی)
ذهن ها تسخیر شود،
دشمن بر زمین و زمان
مسلط می شود.
در این مأموریت،
از خود بپرسید که،
کجای این مقابله ایستادهاید؟
📮@aboMahdiam
ابومهدیم | مربی روانشناسی
دارای سری که درد میکند!
﷽
رشته فرنگیهای به هم #پیوسته،
در یک دیگ جوشان
سرانجام از هم گسستند.
صبح روز بعد
خود را #پیوسته یافتند!
با شکلهایی، نه مثل قبل
حول چیزی که نمیدانستند،
برای هدفی که مالشان نبود!
جوامع اینگونه هضم میشوند...
ما وفاق را خوب میفهمیم جناب محترم،
امّا منظور شما کدام جمعِ پیوسته است؟
📮@aboMahdiam
ابومهدیم | مربی روانشناسی
جایی حوالی شروع یا پایان خط^
// #وفاق کـه حرف مشترک است؛
#نفاق این است که کدام وفاق!
پینوشت:
روانشناسی که دغدغهی هضم شدن
جامعهاش را ندارد یا نمیفهمد؛
بیشرف یا بیمصرف است!
والسّلام علیکم}
﷽
وقتی شیپور جنگ نواخته شود
فرق بین مرد و نامرد مشخص میشود!
| شهید چمران
بانوان محترم، آقایان گرامی،
صدای شیپور جنگ را نمیشنوید؟!
// کسانی که امروز صدای شیپور جنگ را از زمزمههای زیر لب دشمن نشنیدند، فردا با شلیکهای جنگ در خانهی خود کَر خواهند شد....
هزینهی سازش و ترس و انفعال
از هزینهی مقاومت و جنگ و نبر
قطعاً بیشتر خواهد بود.
(نقل از امام خامنهای)
📮@aboMahdiam
ابومهدیم | مربی روانشناسی
امید که پای حق بمانیم!
﷽
❤️ آیات فتح؛ دعای نصر
توصیه رهبر انقلاب به قرائت :
۱. [سوره فتح]
(https://khl.ink/f/58345)،
۲. [دعای ۱۴ صحیفه سجادیه]
(https://khl.ink/f/58338)
۳. [دعای توسل]
(https://khl.ink/f/58346) برای پیروزی جبهه مقاومت
#نشرحداکثری
📮@aboMahdiam
ابومهدیم | مربی روانشناسی
و در جستجوی حقیقت
﷽
#رولنشناسیاجتماعی
چرا داعش شکست خورد
اما تحریرالشام موفق شد؟
جنگ سخت مثل انداختن قورباغه در آب جوش است؛ ملتها را مقاومتر میکند. اما جنگ نرم؟ مثل انداختنشان در آب ولرم آرامش بخش است که کمکم گرم میشود...
از درون تهی میکند.
برای ملت ما، خوابِ دومی را دیدند.
// اما اینجا داستان فرق میکند؛
ما بیداریم؛ انشاءالله ....
📮@aboMahdiam
ابومهدیم | مربی روانشناسی
که به فردا، زیاد فکر میکند...
~ یک بزرگی میگفت: "در حالی که سران انقلابهای جهان، جنبشهای خود را از دست مردم حفظ کردند، در انقلاب اسلامی ایران، این مردماند که انقلاب را از دست بعضی سرانشان حفظ کردهاند."
به امر رهبرمان، پایِ کار، میآییم...#ایرانسوریهنیست
بسم الله الرحمن الرحیم
شهر،
شبیه یک مردهای که سالها پیش
به طرز فجیعی، زنده به گورش کرده باشند،
خاموش و سرد بود.
باد میوزید، و
آخرین صداها را از کف شهر جمع میکرد .
پیرمرد با چراغ نفتی کوچکش
از کوچهای پیچید،
ایستاد وسط میدان، و آن را بلند کرد.
نورِ ضعیف و لرزان،
مثل آهِ محتضر، از دل شب بیرون آمد
و به زحمت بر سنگفرشهای
سرد و بیروحِ خیابان افتاد.
چند نفر از مردم پشت پنجرهها،
با چشمهای نیمه بازی که
به خواب تن داده بود،
نگاهش میکردند .
یکی گفت:
"باز پیرمرد دیوونست!
کسی نیست بهش بگه چه فایده؟
نمیدونم، شاید اصلا نمیفهمه
تاریکیِ اینجا چقدر بزرگه ؟!
آخه این چراغ کوچیک
چه کاری ازش بر میاد ؟! ."
پیرمرد، انگاری که
این حرف را قبلا هزاربار شنیده باشد،
با لبخندِ اما تلخ،
سرش را پایین انداخت،
آهسته چراغ را در دستش چرخاند و گفت:
"دیوونه؟ شاید حق با تو باشه.
شاید چراغ من به تنهایی هیچی نباشه.
ولی، اگه تو هم یه چراغ روشن کنی چی؟
و بعد یه نفر دیگه؟
و بعد ..."
صدایش آرام بود،
اما سادگی و صداقت درونش
چیزی بود که انگار با سلولهای آدم
حرف میزد. میخکوبت میکرد.
نورِ لرزان، روی صورتش چسبیده بود،
مثل امیدی که به زور در دل
آدمی میدید.
صدا گفت :
"اما، اگه باد بیاد چی؟ اگه خاموش بشه؟"
پیرمرد به چراغش نگاه کرد،
سپس به آسمان،
و گفت: "باد، میاد، اما،
اگه چراغها کنار هم باشن،
شعلهها از هم حمایت کنن،
این، قدرت؛
شاید این بار باد نتونه خاموشمون کنه...."
صدا گفت:
"تو، واقعا به این امید بستی؟
یه چراغ کوچیک؟"
پیرمرد به او نگاه کرد، اما جوابی نداد.
فقط چراغ را بالاتر گرفت،
انگار که بخواهد تاریکی را
مستقیماً به چالش بکشد.
من فکر میکنم این،
همان جایی است که حقیقتی عمیق
نهفته است: حقیقتی که
حرف پیرِ حکیم ما در آن معنا پیدا میکند:
که "امروز، پیروزی یک طرف را،
«توانایی او در گرفتن» و
«رساندن پیام» و
«روایت او از واقعیت»، رقم میزند؛
بسیار پیش و بیش از آنکه
ابزارهای نظامی وارد میدان شوند."
پیرمرد چراغش را روی زمین گذاشت،
به سمت کوچهی دیگری رفت،
و از نظرها ناپدید شد.
چند لحظه بعد، جوانی که تا آن لحظه،
ساکت گوشهی میدان ایستاده بود،
چراغ خودش را روشن کرد.
چند دقیقه بعد،
صدای پنجرهای که باز میشد، شنیده شد.
چراغی دیگر روشن شد.
و بعد یکی دیگر.
تاریکی، آرام و بیچونوچرا عقب رفت.
خدا گفت:
"وَ مَن أَحسَنُ قَولًا مِمَّن دَعا إِلَى اللَّهِ،
وَ عَمِلَ صالِحًا..."
| فصلت: ۳۳
چه کسی بهتر است از آنکه دعوت به حقیقت میکند و خودش اولین کسی است که به آن عمل میکند؟
"و بعد نمونهاش را گفت :
"وَ جاءَ مِن أَقصَا المَدینَةِ رَجُلٌ،
یَسعىٰ قالَ: یا قَومِ اتَّبِعُوا المُرسَلینَ"
| یاسین: ۲۰
آن مرد مؤمن، از دورترین نقطه شهر آمد و مردم را به حق دعوت کرد. با ایمانش، سکوت را شکست و صدای حق را بلند کرد.
خب، ما روانشناسها،
این ماجرای شهر را "اثر انتشار" میگوییم:
وقتی که پیام، در اوج ساده بودن، صادق بودن، و قابل تکرار باشد ، جان میگیرد.
قدرت اصلی در ر روایت است،
در داستانی که میسازیم،
نورهایی که تاریکی را به چالش میکشند؛
جهاد تبیین، یعنی ساختن این روایتها...
جهاد تبیین،
یک چیزی هست مثل میدان همان شهر؛
اولین چراغهایی که روشن میشود.
با سلاحِ پیام؛
با حقیقتی که روشن میکند،
با نوری که به دلها میتابد.
میتوانیم یک چراغ باشیم.
شاید کوچک، شاید ناچیز،
اما آغازگر یک انقلاب.
و البته که،
روشن کردنش شجاعت میخواهد،
صداقت میخواهد،
و یک امید ساده که شاید،
چراغ بعدی از پنجرهای دور روشن شود.
در پایان، یک سوال،
برای کمی بیشتر فکر کردن:
^ تو، توی اون تاریکی،
اولیت چراغت رو برای چه چیزی،
روشن میکردی؟
همین و،
یاعلی.
📮@aboMahdiam
ابومهدیم | مربی روانشناسی
با یک چراغ نفتی
#تو میتوانی #شروع باشی
هرچند #کوچک ؛ نه ؟!
﷽
باور به این که "ابد در پیش داریم."
خودش برای قرار گرفتنمان در مسیرِ
اصلاح و «سلامت روانی» ما کافیست...
#درمانِروانشناسانه
﷽
در سکوتِ اتاقی تاریک،
نشسته و به نیازهایش خیره شده بود، نیازهایی که مانند سایههایی بلند،
او را احاطه کرده بودند.
داراییهایش، هرچند فراوان،
بیجان و بیحرکت در گوشهای افتاده بودند.
او نمیدانست که رنجش از کجا میآید...
ریشهها در مواجهههای اشتباه بود،
در همان نگاهِ گمشده
به نیازها و داراییهایی که هرگز
با هم هماهنگ نشدند.
#روانتحلیلگری آغاز شد؛
از میان همین تاریکیها،
تا نورِ تعادل را بیابد.
📮@aboMahdiam
ابومهدیم | مربی روانشناسی
و در جستجوی نور
// شاخههای بلوط،
نور میتابد،
شب نشد.
~ "اللَّهُ نُور"
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🪑 از #اتاق مربیگری
#رنج، باران رحمت یا زخم گمراهی؟
فطرت، راهنمای تاریکیهاست.
در درد، نور را جستوجو کن."
📮@aboMahdiam
ابومهدیم | مربی روانشناسی
و در جستجوی نور