eitaa logo
کانال ادبیات جامع دهم، یازدهم و دوازدهم
8.7هزار دنبال‌کننده
186 عکس
439 ویدیو
2.9هزار فایل
تحلیل کتب فارسی ،‌نگارش ،‌علوم و فنون ۱_۲_۳ ,پاسخ به خودارزیابی ها,نمونه سوالات مستمر و ترم https://eitaa.com/adabiyatjame1112 مدیر کانال : فرحناز حسینی @Fhossieni ادمین : @Zahraghadirian (فقط جهت ارسال مطلب برای کانال)
مشاهده در ایتا
دانلود
خسروی موضوع : آفتاب ✍نویسنده ی نوجوان: مریم السادات حسینی شهرستان گالیکش دبیر: خانم سکینه خسروی @adabiyatjame1112 هوا بسیار سرد و دلگیر است و مدت‌هاست که آفتاب سری به خانه‌های کوچک و بزرگ شهرها نزده است. کوچه‌ها خلوت و کار برای مردم در این سرما بسیار سخت شده است.همه منتظر پایان این سرمای وحشتناک و آشتی آفتاب با آنها هستند. سوت بازی زده شد، سال نو فرا رسید، اما بهار همچنان روی نیمکت نشسته بود و آفتاب در سفر با مشکلی مواجه شده بود، او نمی‌دانست چه بکند، سال نو رسیده بود اما در میدان بازی نبود. به دنبال راه حلی بود تا آنکه به فکر دستان پشت پرده افتاد، نگاهی به رئیس مافیا کرد و او هم با پرداخت رشوه یکی از بازیکنان تیم حریف را خرید تا سرما را مصدوم و از زمین خارج کند. بعد از این اتفاق داور با کارت قرمز فرد خطاکار را از زمین اخراج کرد. مربی مجبور شد که یک تعویض انجام بدهد، با وارد شدن بهار، آفتاب از سفر بازگشت و نور و گرما همه جا را فرا گرفت، برف‌ها را آب کرد و شور و ذوقی در دل هواداران ایجاد کرد تا همچنان به تشویقشان ادامه بدهند. ناگهان بهار با پاسی از سمت هم تیمی خود، گلی به تیم حریف زد و به یک تعویض طلایی تبدیل شد، با این گل تیم حریف کاملا از خود بی خود شد و بازی را واگذار کرد تا شاید آب خنکی از گلوی هواداران پایین برود. اما هر شروعی پایانی دارد و هر رفتی، آمدی، و این عمر است که می‌گذرد و هیچ کس نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد؛ با وارد شدن آفتاب، گرما با گذشت زمان شدیدتر می‌شود، سنش بالا می‌رود و مرگش فرا می‌رسد، بیابان‌ها و صحراها شاد و شنگول با آفتاب هم کلام می‌شوند ، کاکتوس‌ها رشد می‌کنند و بزرگ می‌شوند اما روزها و ماهها گذشت تا آنکه بازی بعدی شروع شد، سرما دوران درمان خود را گذرانده بود و با تمرین‌های سخت و فیزیوتراپی دوباره به میدان بازی بازگشت. آفتاب همچنان همراه با بهار روی نیمکت منتظر می‌ماند تا دوباره وقتش فرا برسد و به همراه دستان پشت پرده سرما را مصدوم و دوباره گرما و آفتاب را به اوج خود بازگرداند. کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112
✍ حسین طریقت ✳️ مقدمه : خاطره، عام ترین، صمیمی ترین، پر کاربردترين و ساده ترین قالب نوشتاری است. بر خلاف قالب های دیگر هیچ قاعده و تکنیک خاصی برای نوشتن خاطره لازم نیست. کافی است آنچه را دیده ایم تجسم کنیم سپس بر روی کاغذ بیاوریم. ✳️روش تدریس: 1⃣: گام اول: ابتدا دبیر یک خاطره که از قبل آماده کرده است برای دانش آموزان می خواند. خاطره انتخابی باید آموزه های قبلی دانش آموزان در کتاب نگارش ۲ را در خود داشته باشد. زمان، مکان، فضا،ذکر جزئیات، شخصیت پردازی و . . . 2⃣ گام دوم : دبیر بعد از خوانش خاطره از دانش آموزان بخواهد. زمان ، مکان ، شخصیت ها و جزئیات را در خاطره خوانده شده تشخیص دهند و در مورد این عناصر (فردی ، گروهی ) در کلاس بحث کنند. 3⃣ گام سوم: نوشتن این مرحله می خواند هم به شکل گروهی هم انفرادی انجام شود. دبیر می تواند با مقتضای حال کلاس از دانش آموزان بخواهد خاطره خود را به شکل شفاهی بازگو کنند. ❓ چگونه خاطره خود را بنویسیم? برای نوشتن خاطره چند روش داریم: الف- سوالاتی را از پیش در باره حادثه مطرح کنیم و جواب های آن را پشت سرهم بنویسیم بعد با نگرشی دوباره نقایص مطالب را رفع کنیم تا نوشته ما کامل شود. ❓اين اتفاق چرا برای من مهم است? ❓چه زمانی روی داده است? ❓کجا روی داده است.ک? ❓چه کسانی در محل حضور داشتند? ❓واکنش دیگران به موضوع چه بوده است? ❓و... ب- می توانیم رئوس کلی مطالب را به یاد آوریم یادداشت کنیم و پس از آن مطالب را به صورتى مفصل تر بنویسیم. ◀️فرض کنید که در دبیرستان شاهد بوده اید که يکی از همکلاسی های تان به دلیل سرسره بازی روی برف به زمین خورده و دستش شکسته است. و شما می خواهید که این حادثه را برای سایر دانش آموزان شرح دهید: ابتدا این پیشامد را در ذهن خود تجسم کنید. اکنون جزئیات حادثه را تیتر وار بنویسید ◀️دوشنبه ۱۰ بهمن ◀️باریدن برف در روز قبل ◀️یخ زدن برف ها در حیاط مدرسه ◀️بازی بچه ها روی برف و تذکر ناظم مدرسه ◀️ دانش آموزی بازیگوش ◀️زمین خوردن دانش آموز بازیگوش ◀️شکستن دست ◀️وضع فعلی دانش آموز و . . . پ_ حادثه مورد نظر را همان طور که مشاهده کرده ایم به زبان ساده تعریف کنیم. آن چنان که گویی آن را در جمع برای دوستان یا اعضای خانواده تعریف می کنیم. سپس سخنان خود را با تلفن همراه ضبط کنیم. آن گاه دوباره مطالب ضبط شده را گوش می کنیم و همزمان بنویسم. در این مرحله کلمات و عبارات عامیانه (زبان گفتاری ) را اصلاح کنیم . جملات مبهم و ناقص را کامل کنیم و جملات زائد و طولانی را زیاد کنیم. ❓خاطره را چگونه آغاز کنیم? الف - با ذکر زمان روی دادن حادثه ب- با ذکر مکان پ- با ذکر رویداد به ياد ماندنی و مهم تاریخی، سیاسی، فرهنگی، ورزشی و ... 4⃣ گام چهارم: ویرایش نهایی و پاکنویس کردن @adabiyatjame1112 ✳️موضوع های پیشنهادی درس اول نگارش ۳ «خاطره» برای این که دانش آموزان سر ذوق بیایند و با رغبت قلم در دست بگیرند. موضوع هایی را انتخاب کنید که باب دل آنان باشد. 💢 ترین ها 1⃣ بهترین رویداد زندگی تان 2⃣ تلخ ترین حادثه مدرسه 3⃣ مهم ترین اتفاق عمرتان 4⃣ هیجان انگيز ترین روز زندگی تان 5⃣با مزه ترین خاطره در طول تحصیل تان 6⃣خاطره یک روز بارانی 7⃣خاطره یکی از اردوی های مدرسه خاطره باید به گونه ای نوشته شود که منجر به تولید متنی زنده و جاندار شود. @adabiyatjame1112 💢 موضوع: "اولين روز مدرسه" نوشته: خانم ژينوس صارميان تقديم به همه همكلاسي هاي عزيزم در "پايگاه هفتم شكاري شيراز" كه دانش اموختن رو با آن ها شروع كردم. متاسفانه امسال جاي دوست فرهيخته ام خانوم "مهناز عزب دفتري"، ناشر برجسته كتاب در بين ما خالى است. ◀️ شروع كلاس اول ابتدايى بخاطر كار پدرم از تهران به شيراز نقل مكان كرده بوديم. قبل از آن دوره آمادگی را در كودكستان "مكتب پارس" تهران گذرانده بودم. از آن جايى كه در ٤ سالگی مادرم خواندن و نوشتن را به من آموزش داده بود قادر بودم تا حدي كتاب هاي فارسی و انگليسى ساده را بخوانم. قبل از آن هر بار كه برای من لباس تازه اي می خريد يا می دوخت، تو اتاق باهاش رژه می رفتم و سلام نظامی مي دادم تا اينكه بهم مي گفت اينكه روپوش مدرسه نيست و اين موضوع بارها و بارها تكرار شده بود. يادم مياد كه وقتی در خيابان با مادرم راه می رفتم، تابلوی مغازه ها را با صداي بلند می خواندم. مادرم می گفت: "قربون دختر باسوادم برم" آن وقت دل من از خوشحالی غش مي رفت. يكى از تابلو هاي مورد علاقه من "بانك صادرات ايران" بود كه شامل ٣ مكعب سورمه اي بود كه در طول چيده شده بودن. بانك صادرات رو دوست داشتم چون مثل "صارميان"، "صا" داشت.... خلاصه تابستان آن سال پدر و مادرم كلى دنبال مدرسه مناسب براي من گشتند، يكي از مدارسی كه خارج
✍طالب یوسفی کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112 در درس دوم نگارش دو روش برای تبدیل نثر علمی به نثر ادبی پیشنهاد داده است. استفاده از آرايه های ادبی انتخاب واژگان مناسب من در این یادداشت به انتخاب واژگان مناسب می پردازم. ابتدا چند نمونه از ترکیب های به کار رفته در آثار ادبی معاصر را می آورم. ✳️ترکیب سازی در شعر: 💢احمد شاملو شب های پرستاره رویا رنگ، یال بلند اسب تمنا، چراغ امید صبح، جوی نقره ی مهتاب، رود بی انحنای ستارگان 💢سهراب سپهری گیاه نارنجی خورشید، نجوای غمناک علف ها، دست جادویی شب، موی پریشان باد، صدای پای آب، شهر خیالات سبک. 💢فریدون مشیری زمزمه مبهم آب، خلوت خاموش کبوترها، چادر نیلوفری رنگ غروب، کودک زیبای زرین موی صبح. ✳️ترکیب سازی در نثر: دو نمونه از داستان های مشهور فارسی: 💢...پیش رویم قبرستان است با سنگ قبرهای پوسیده و چارتاقی های جابه جا نشسته قبرستان که تمام شود ، ماسه های زرد کنار دریاست و بعد ، پهنای سربی رنگ دریا از بالای چتر سبز به گرد نشسته درختان خرما ، بلدگیرهای بلند شهر پیداست .... از نخستین سطرهای "داستان یک شهر " از احمد محمود 💢...زود افتاد بود در وصف عشق خود به میهنش که فراخ است . تعریف کرده بود از کوه های پرت ، ده های خواب ، از صخره های مثل کالبد غول های قرن رفته خالی که ناگهان از رعد و برق اول خلقت به جای خویش خشکیده اند ، از تیله های پراکنده سیلک ، از طاس سنگی فرسنگ ها فراخ دره ، دیوانه وار داغ در کوه مند .... از نخستین سطرهای داستان " اسرار گنج دره جنی " از ابراهیم گلستان. همان طور که ملاحظه می کنید در شعر شاعران صاحب نام معاصر تتابع اضافات به خلق ترکیبات زیبا و تصاویر شعری بکر و بی نظیری انجامیده است. گاه شاعر با آوردن یک صفت، زنجیره دیگری از واژه ها را با خود آورده که از لحاظ خلق تصاویر شعری، کارنامه شعر نو را پربار کرده است. در نمونه های نثر دو تن از داستان نویسان معاصر که نمونه های نثرشان جزو استوارترین و بی بدیل ترین نثرهاست، رد پای تتابع اضافات به خوبی پر رنگ است . در نمونه ابراهیم گلستان گاه به" بحر طویل" های شگفت انگیز پر نغزی می ماند. می توان با کمک ترکیب سازی به کمک گروهی از دانش آموزان رفت که در شرح و گسترش جمله ها ناتوان هستند. ✳️ ترکیب سازی، وزن جمله ها را سنگین و رنگین خواهد کرد. جمله ها پربار تر و پر ملاط تر و پر زورتر خواهند بود. شاید کسانی این شیوه و توصیه این قلم را نپسندند و اشکالاتی وارد کنند و بر آن ایرادتی وارد کنند. می توان از دانش آموز خواست طول واژه ها از حد معینی فراتر نرود و شرط و شروطی و حد و مرزی قائل شد تا طول زیاد جمله ها ایجاد تعقید لفظی یا معنایی نکند. مثلا از آنان خواست حداکثر سه صفت متوالی و یا دو اسم بعد از صفت ها آوردند. ساده نویسی و روشن نویسی یک هنر و مهارت عالی است و کسی در آن چون و چرا ندارد. هوشنگ مرادی و یا غلامحسین ساعدی ساده نویسی و روشن نویسی و ایجاز فوق العاده ایی به کار می برند ولی زیبایی و اهمیت کتاب هایشان فقط به خاطر نوع نثرشان نیست بلکه آن بزرگان با هنرمندی چیدن و به موقع آوردن و بردن شخصیت های رمان و عناصر داستانی را هم بلدند که علت برجستگی و درخشش ویژه آثارشان است. پس نباید با توجیه ساده نویسی و توصیه کوتاه نویسی از انجام این کار هراسید . آیا کسی را یارای مبارزه با نثر ابراهیم گلستان در کتاب " اسرار گنج دره جنی" هست که سرشار از ترکیب های تو و بدیع است؟ ترکیب سازی برای برخی از دانش آموزان که با عجله و بی حوصلگی نوشته های کم رمق شان را به پایان می رساند حداقل می تواند یک تمرین و تفنن جالب برای تزیین جمله ها و جذابیت متن باشد. طالب یوسفی، دبیر ادبیات آبادان کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112
@adabiyatjame1112 💢موضوع: فرزندان ◀️فرزندانِ شما فرزندانِ شما نیستند. آن‌ها پسران و دخترانِ خواهشی هستند که زندگی به خویش دارد. آن‌ها به واسطۀ شما می‌آیند، اما نه از شما، و با آن که با شما هستند، از آنِ شما نیستند. شما می‌توانید مهرِ خود را به آن‌ها بدهید، اما نه اندیشه‌های خود را، زیرا که آن‌ها اندیشه‌های خود را دارند. شما می‌توانید تنِ آن‌ها را در خانه نگاه دارید، اما نه روح‌شان را، زیرا که روحِ آن‌ها در خانۀ فرداست، که شما را به آن راه نیست، حتی در خواب. شما می‌توانید بکوشید تا مانندِ آن‌ها باشید، اما مکوشید تا آن‌ها را مانندِ خود سازید. زیرا که زندگی واپس نمی‌رود و در بندِ دیروز نمی‌ماند. شما کمانی هستید که فرزندتان مانندِ تیرِ زنده‌ای از چلۀ آن بیرون می‌جهد. کمانگیر است که هدف را در مسیرِ نامتناهی می‌بیند، و اوست که با قدرتِ خود شما را خَم می‌کند تا تیرِ او را تیز پَر و دور رس به پرواز در آورید. بگذارید که خم شدنِ شما در دستِ کمانگیر از روی شادی باشد؛ زیرا که او هم به تیری که می‌پَرد مهر می‌ورزد و هم به کمانی که در جا می‌ماند. 💢جبران خلیل جبران، از کتاب «پیامبر و دیوانه»، ترجمۀ نجف دریابندری ص ۴۵ کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112
4_5918241934891025266.pdf
1.26M
جزوه در ۵ صفحه نوشته: استاد مجید دليری دبیر ادبیات گناباد کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112
شکست و رفت در عالم هستی که هر ذره ای از وجودش با تدبیری خلق شده بود ، حال تدابیرش فراتر از منطق و عقل به تماشا ایستاده و احساسات را در صندوقچه های نسیان محفوظ گردانیده است ... صدای خنده هایت را می شنیدم ، تا هفت کوچه می پیچید و نوای شعر های ترت بر دفتر روزگار می چکید و دلم را نوازش می کرد . در همه ی عمر می پنداشتم که تا ابد صدایت در گوشهایم می پیچد و آرامم می کند اما افسوس که روزگار تدابیر دگرگونی اندیشیده بود . کاش آن شب غمبار سحر نمیشد ! در تمام لحظه های نبودت شب را نفرین می کنم و تمام تقصیرات را به گردنش می آویزم و در دادگاه دلم محکومش می کنم . شبی که تمام آرزوهایت را به باد فنا داد ...! هنگام رفتنت بغض آسمان به یکباره ترکید و دانه دانه اشکهایش از ابر هایش بر پیکرت چکید و غسل طهارتت داد و روح بزرگت را از فرش تا عرش بدرقه نمود . با رفتنت عالم رخت عزا به تن کرد و تلخی سنگینی همراه با آه و افسوس در دلهایمان جای خشک کرد . هرچند تو رفتی اما غمی که چندین سال در سینه داشتی در گوشه گوشه ی خانه ات نقش بست و به زیبایی تمام طراحی شد . تو که با هیچ طوفانی به خود نمی لرزیدی ، حال چه شده که آهسته همچو شمع می سوزی و پروانه ی دلم را در غمت پرپر می سازی ؟! فکر می کردی که با رفتنت دنیا آبادتر می شود اما نمی دانستی بعد از تو بال و پر احساساتم می شکند و از فراقت سر به زیر بالهای شکسته ام فرود می آورم و حیران می گردم ... دلم به حال کاخ آرزوهایت می سوزد که در یک لحظه به ویرانه ای خاک خورده مبدل گردید ! تو که آرزوی شکفته شدنم را داشتی حال چه شده که در حین شکفتن غنچه های زندگی ام به ناگاه پرپر شدی ؟! بعد از رفتنت هر کاری می کنم هوای دلم آفتابی نمی شود ، ابرهای سیاهی را در دلم نشاندی و چشم و دلم را با خون همراه ساختی . توکه طاقت گریه هایم را نداشتی ، حال چه شده که حتی به اشکهایم هم اعتنایی نمی کنی ؟! تو که فریاد دل خسته ام را می شنوی ، پس چرا پاسخی برای گریستن هزار ساله ام نداری ؟! می دانی که هر لحظه از نبودت برایم صدسال می گذرد ... کاش میشد که بتوانم با روزگار معامله کنم ! می خواهم زندگی ام را بستاند اما تو را بازگرداند . می خواهم برای چند لحظه هم که شده در زیر سایه ی عظیمت پناه بگیرم ، می خواهم بر شانه های گرمت تکیه کنم و با شوق و ذوق به چشمانت خیره شوم ... در این چند روز خسته شدم از بس که در شوق دیدارت سوختم و دم نزدم ، حال دیگر شادی و خنده هایت به سرابی تبدیل شده که هر چه سعی می کنم نمی توانم به آن دست یابم . کاش از حال دلت برایم خبری می آوردند ، کاش باد صبا صدای خنده هایت را از آن عالم برایم نوید دهد . مرگ اتفاقی سخت ناخوشایند بود که بلبل آواز خوانت را از چمنزارها دزدید و در قفسی زیر خاک گرفتار نمود .به یاد آوردن آخرین نگاه و کلامت به آتش می کشد هر آنچه که در دلم روی هم انباشته بودم و سینه ام را با اندوه انبوه میسازد ... همیشه آرزوی آن را داشتی که خدای یوسف تو را نیز از بند روزگار برهاند ، اما نمی دانستی که در بند خاک اسیر خواهی شد ، کاش به خاطر آن همه اشک هایی مه همراه یوسف زندانی از چشمانت برون ساختی ، او نیز در روز حساب شفاعتت کند ... حال باید روی سنگ قبرت بنویسم : « حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد عاقبت با اشک غم ، کوه امیدم کاه شد گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد !!!» « بابابزرگ عزیزم ، قهرمان زندگیم ، آسمانی شدنت مبارک !» نویسنده : هلن جلیل وند نام دبیر : سرکار خانم صفری پایه : یازدهم تجربی کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112
غز ل: نگارش دوازدهم درس اول خاطره "قل سیروا فی الارض" بگو در زمین سفر کنند.این آیه قرآنی که مقدمه ی یکی از درس های جغرافیا بود،پرنده ی خیال مرا با خود به گذشته های دور برد.گذشته ای پر از خاطرات تلخ و شیرین کودکی. روزهای خوش بهاری بود، درست به یاد ندارم اوایل اردیبهشت بود یا اواسط آن، آنقدر سرمست بازی های کودکانه ی خود بودم که زمان را به دست فراموشی سپرده بودم. صبح یکی از روزهای بهاری که پرتوهای خورشید، خرامان خرامان و با ناز و کرشمه بر زمین قدم می گذاشتند، پدرم با لبخند وارد خانه شد و با شور و شوقی وصف نشدنی رو به مادرم گفت:چند روزی از شرکت مرخصی گرفتم وسایل را جمع کنید قرار است به شیراز برویم. پدرم عاشق حافظ بود و اگر هر شب یکی از غزل های حافظ را نمی خواند تا صبح خواب به چشم هایش نمی آمد. خلاصه وسایل را جمع کرده و به دل جاده زدیم.در تمام طول راه پدرم از شیراز می گفت و ما را مشتاق شیراز و وضع بی مثالش می کرد. به شیراز رسیدیم، گویی تکه ای از بهشت بود، درختان سرو و نارنج در کنار پیاده رو مانند دو معشوق در آغوش هم فرو رفته بودند و منظره ای ساخته بود که هیچ وقت چشم آدمی را خسته نمی کرد. اما این فقط شروع آن سفر بیاد ماندنی بود، و آرامشی که به دلهایمان سرازیر شده بود فقط و فقط آرامشی بود قبل از طوفان. در روز سوم هیچ نقطه ای از شیرازنمانده بود که زیر پا نگذاشته باشیم، از شاهچراغ و آن حرم بینظیرش که کم از حرم برادرش امام رضا ع نداشت،تا آرامگاه سعدی و حافظ که زنده کننده ی حس غرور در دل هر ایرانی است. در راه بازگشت به خانه همه ی ما حس و حال عجیبی داشتیم و انگار در دلهایمان رخت می شستند. و همگی با نوعی شک و تردید به هم نگاه می کردیم و گویی می دانستیم این لحظه ها، لحظه های آخر بودن با پدر خانواده است. آخرین لحظه هایی که در کنارش و در هوایش نفس می کشیم و پدر قصد دل کندن از حافظی که یار قدیمی اش بود نداشت.و صدای ممتد بوق کامیون که از لاین خارج شده بود، این شک و دودلی را از دل همه ی ما ربود و پدر را با خود برد. با صدای خسته نباشید معلم به خود می آیم و از خاطرات جدا می شوم. به یاد متنی از کتاب کویر دکتر شریعتی می افتم:"همه طبقات آسمان را گشته ام، بر جاده ی کهکشان ها تاخته ام، صحرای ابدیت را در نور دیده ام، با خدایان،ایزدان، با همه ی ارواح جاوید که در آسمان خفته اند آشنا بوده ام، اما در هیچ کدام رنگ و بویی از تو نیافته ام!" پدر آن قصه ی شیرین اما کوتاه زندگی... 🌿🌿🌿🌿🌿 نویسنده:کوثر مرادی دوازدهم انسانی دبیرستان کوثر(داراب-فارس) نام دبیر:طیبه اقبال کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112
4_5922312524505548207.pdf
217.6K
(فنی حرفه ای) آقای احمد نادربیگی دبیر زبان و ادبیات فارسی،منطقه لالجین کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112
@adabiyatjame1112 ✳️موضوع: بهار 🌷🌸 ◀️اولین روز بهار بود، بهاری که هرسال با تو ، بهارِ من، آغاز می شد! اما امسال زمستانیست ، بهاری! فروردین امسال عجیب دلنشین است؛ اما برای من دیگر حلاوت چاشنیِ این بهار نیست؛ میدانی بدونِ تو تمام شیرینی های جهان چه بهار باشد چه تابستان، بی مزه است. دیگر از کویِ دلبر صدای چنگ نمی آید! سرایِ دلبر خالیست از هرگونه سور و جشن! من مانده ام اینجا، تنها؛ مانند مترسکی که دهانش را دوخته اند تا فریاد و بغضش پرده ی گوش بهار را پاره نکند! حال من، از سحر تا چاشتگاه خدای عزَّوجَل را برای برگشت تو میخوانم! هزاران بار نذر کرده ام تا دوباره چهره ات را میان آن چارقد سفید رنگ ببینم ، تا دستانت را بگیرم و بعد از مدت ها فارغ شوم و فراخ تر از اندوهی که در نبودِ تو مهمانِ خانه زادِ دلم شده. ای صــنم، ناگذیرم شب ها شبگردی را پیشه بگیرم، درمیان پالیز تنها قدم بزنم و یادت را در آغوش بگیرم، ظرافت نگاهت را به یاد بیاورم و این شوریدگی را کورمال، کورمال به اتمام برسانم. بــهارِ جان، صباحتِ رویِ تو زبان زدِ فروردین است. امسال بهار سخت جان بخش است اما از هر بهاری که تا به حال گذرانده ام دلگیر تر است! خودِ فروردین از من پرسید، پرسید: آن دوشیزه ی مسّرت بخش ما کجاست؟! بهار، دخترِ بهارِ این دیار کجاست؟! تا آمدم بگویم بهار از این دیار رفته دیدم نمی توانم سخن بگویم، لال شده بودم انگار قوت زبانم از بین رفته بود و من سکوت کردم! از آن روز تا به حال سخنی به زبان نیاورده ام! همه‌ میگویند: او دیوانه شده! میگویند بهار دلش را شکست و رفت! آنها دروغ میگویند تو گوش نسپار به سخن هایشان! موسم برگشت که رسید بازگرد به این دیار؛ من دیگر جوابگوی فروردین و اردیبهشت نیستم! این دیوار سکوت را خواهم شکست و تنها بیتی در قبال پرسش هایشان خواهم گفت: گرچه زِ شراب عشق مستم عاشق تر از این کنم که هستم از عمر من آنچه هست بر جای بِستان و به عمر لیلی افزای 🌿🌱🌿🌱🌿🌱 نویسنده: ماهنی شعیبی یازدهم تجربی کرج، البرز کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112
4_5924573919276172066.pdf
84.5K
عاطفه محمدزاده ،دبیرستان نمونه دولتی نرجس خاتون لار،نام دبیرهمامعتمد کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112
۲_ص۳۴ موضوع: دریا دریاست و بی کرانی اش. دریاست و ابهتش. دریاست که در چشم ما پایانی ندارد. این غول آبی رنگ که خود را بر پهنه ی ساحل رها کرده و با همه ی بزرگی اش دست نوازش بر سر شن های ساحل می کشد گاهی خشم خود را نیز نشان می دهد. خشم دریا هم دیدنی است و هم ترسناک. موج های بزرگش به سان پرنده ای غول پیکر اوج می گیرند و بر بالای آب هایش نمایشی زیبا پدید می آورند. پروازی تماشایی. دریا با همه ی ابهتش خودخواهی را روا نمی داند. او وسیله ای از جانب خداست تا حتی کوچک ترین و ناتوان ترین آفریده های او بی روزی نمانند و از این حاکم طبیعت که از سوی خدا برگزیده شده و بزرگی و مهربانی اش را از خالقش آموخته روزی خویش را بگیرند. دریا هیچ وقت منت نمی گذارد. او بی حساب و کتاب زندگی انسان ها و دیگر موجودات را سامان می دهد ولی کسی به سپاس او برنمی خیزد. آری دریا آرام است. آرام و مهربان. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 مریم نوش آبادی دوازدهم انسانی نام دبیر: خانم شاطریان کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112
4_5949667016594949591.pdf
3.02M
۳(دروس مشترک نظام قدیم و جدید) تهیه و تنظیم :استادکاظم الله یار زاده ، اهر کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112