هدایت شده از ای نازنین شعری بخوان
دائماً فکر و خیالم به تو مشغول شده است
از همه کارِ جهان غیرِ تو معزول شده است
هر طرف گوش کنم تا که صدایی شنوم
ذکرِ لب های تو در خاطره منقول شده است
می روم گوشهٔ باغِ دلِ خود پرسه زنم
رویِ هر شاخهٔ آن، یادِ تو محصول شده است
فعلِ دیدن شده معلوم و تویی مفعولش
این وسط، وقتِ تماشایِ تو مجهول شده است
شب تو را خواستم و صبح کنارم بودی
به گمانم که دعا یک شبه مقبول شده است
بعد دیدم که میانِ من و تو فاصله هاست
این خیالاتِ پُر از دغدغه معمول شده است
یادم آمد که شدم اهلیِ دستانِ گُلَت
بر دلم، روحِ وفادارِ تو مسئول شده است
شادمان گشتم و خندان که تو همراهِ منی
فکرِ من با نَفَسِ پاکِ تو معقول شده است
دارم امّید که روزی بشوم همدمِ تو
گرچه دیدار به رؤیایِ تو موکول شده است.
#حسینعلی_زارعی
@saredustansalamat
هدایت شده از ای نازنین شعری بخوان
می نویسم از نگاهت تا بدانی شاعرم
بر تمامِ غمزه های نازنینت ناظرم
پلک بر هم می زنی، بر هم خورَد دریای دل
همچو یونس در دلِ ماهیِّ عشقت ذاکرم
گرچه جانم را به زندانِ جدایی برده اند
چون زلیخا در وفای مِهرِ یوسف نادرم
تا رسد فصلِ تماشای گُلِ رخساره ات
"بر جفای خارِ هجران" همچو بلبل صابرم
بعد از آنی که زمستان طی شد و آمد بهار
بشکفد گُل های وصلت، من کمینه چاکرم
آن زمان ثابت شود بر غنچهٔ لب های ناز
وقتِ بوسیدن که باشد تا بخواهی ماهرم
بودنت جانی دگر در روحِ تنهایم دمید
آدمی دیگر شدم، هم عاشق و هم شاکرم
اوّلین بار است عاشق می شوم از عمقِ جان
گرچه در میدانِ هستی در ردیفِ آخِرم
قصدم از این "فاعلاتن" ها فقط وصفِ تو بود
ورنه با آن نازِ چشمت، کِی بگویم شاعرم؟!
#حسینعلی_زارعی
@saredustansalamat
هدایت شده از ای نازنین شعری بخوان
در خیالم سنّتِ حج را به جا می آورم
عیدِ قربان است، قربانِ دو چشمت نازنین...
#حسینعلی_زارعی
@saredustansalamat
هدایت شده از ای نازنین شعری بخوان
رسیده قافلهٔ دل، به ابتدای محرّم
به غصّه های غریبی، زِ ماجرای محرّم
دوباره داغِ جوانی، شکسته قامتِ بابا
نشسته خونِ جدایی، به لاله های محرّم
دوباره قصّهٔ مَشکی، که می کشید به دندان
همان که بود همیشه، پُر از وفای محرّم
دوباره قصّهٔ تیری، که شعبه شعبهٔ زهرش
بُرید حنجرِ طفلی، به نینوای محرّم
دوباره خواهرِ مضطر، به سر زنان و پریشان
دوان به سوی برادر، در آن عزای محرّم
"بلند مرتبه شاهی"، به خاک و خون غلتید
نشست گَردِ شهادت، بر آن عبای محرّم
دوباره خیمه و آتش، دوباره دخترِ گریان
خمید قامتِ عالم، در آن بلای محرّم
دوباره بند و اسارت، خرابه های پُر از غم
دوباره غنچهٔ پرپر، در آن هوای محرّم
دوباره مجلسِ ماتم، دوباره چوبِ جفاها
دوباره غصّهٔ خواهر، در انتهای محرّم
پیامِ امرِ به خوبی، صدای نهی زِ منکر
نشانه ای است که آمد، زِ محتوای محرّم
کجاست یاورِ ایمان، کجاست حافظِ قرآن
کجاست آن که شتابد، به مقتدای محرّم
دو چشم سوی خدا کن، بایست روی دو پایت
زِ دستِ ظلم رها شو، چو رهنمای محرّم.
#حسینعلی_زارعی
@saredustansalamat
هدایت شده از ای نازنین شعری بخوان
داغِ دل ها تازه تر شد در هوای اربعین
ماتمی از نو به پا شد در عزای اربعین
بوی گریه، عطرِ غصّه، صوتِ بغضی جان گزا
دم به دم پیچیده هر جا در فضای اربعین
جابرِ عشق و محبّت، جان و دل را پاک کرد
تا که یابد یک عطیّه، از عطای اربعین
در فراتِ عاشقی با آبِ شوقش غسل کرد
بعد از آن با معرفت آمد برای اربعین
همچو بلبل گفت: ای مرغِ سعادت، السّلام
پاسخی امّا نیامد، از همای اربعین
گریه افتاد و به خود گفتا چه داری انتظار
چون که شد تقطیعِ ارکان محتوای اربعین
پیکر و سر را جدا کردند در روزِ بلا
یک به یک می شد مجسّم کربلای اربعین
آمد و انداخت خود را روی قبری محترم
اشک هایش روضه خوان شد در رثای اربعین
خوش به حالش، اوّلین زائر به دشتِ عشق بود
از دل و جان هم نوا شد با نوای اربعین
می شود همراه و همدم با حسین ابن علی
هر که باشد قلبِ پاکش مبتلای اربعین
یا رب این جامانده هم مشتاقِ شهرِ یار بود
تا که با جان آید و بیند صفای اربعین
گرچه توفیقِ زیارت شاملِ حالش نشد
جانِ او را کن مداوا با دوای اربعین.
#حسینعلی_زارعی
@saredustansalamat
هدایت شده از ای نازنین شعری بخوان
باغِ رحمت بی نبی شد در خزانِ بیست و هشت
قصرِ احسان بی ولی شد در زمانِ بیست و هشت
آتشی از خشم و نفرت، شعله زد بر اصل و فرع
رنگِ ماتم تیره تر شد، از دُخانِ بیست و هشت
سبزِ رحمت با سپیدِ صلح را نشناختند
زرد شد رخسارشان، از زعفرانِ ببست و هشت
رحلتِ آن عشق را گاهی شهادت گفته اند
مانده بی پاسخ به عالم، چیستانِ بیست و هشت
بعد از آن تاریکیِ جهل و سیاهی های کفر
شامِ جان روشن نموده، شمعدانِ بیست و هشت
تا بماند آبِ دین، نوشید زهرِ بی کسی
شیعه شد تا روزِ آخر، جاودانِ بیست و هشت
بر گُلِ تابوتِ پاکش، خارِ حسرت کاشتند
بس که تیرِ کینه آمد، از کمانِ بیست و هشت
جَدّ و سبطش هر دو تکبیرِ شهادت بسته اند
شد مسلمان کُلِّ هستی از اذانِ بیست و هشت
هر که را جامِ شهادت داد، برتر می شود
تا ابد پیروزِ میدان، قهرمانِ بیست و هشت
ای خدا این مرغِ جان را بالی از رحمت ببخش
تا شود زائر به باغ و بوستانِ بیست و هشت.
#حسینعلی_زارعی
@saredustansalamat
هدایت شده از ای نازنین شعری بخوان
آسمان روشن شد از خورشید و ماهِ هفدهم
روزِ دین طبلِ شرف زد در پگاهِ هفدهم
یک طرف ماهِ امامت، یک طرف مِهرِ نبی
عالمی تابنده شد، از صبحگاهِ هفدهم
تیرِ جهل و کبر و کینه، عقل و دین را کشته بود
تا که آمد سوی مردم سرپناهِ هفدهم
مرغِ احساس و عواطف راه را گم کرده بود
ناگهان روشن شد از الطاف، راهِ هفدهم
لشکرِ غم با تمامِ جهد می آمد ولی
اینک آمد سوی میدان ها سپاهِ هفدهم
کُلِّ هستی ماتِ اخلاقِ مصفّایش شدند
تا که آن رخ را نمایان ساخت شاهِ هفدهم
قطره ای از صدق و علمش عالمان را جذب کرد
عارفان شاگردهای خانقاهِ هفدهم
ای خدا ما را سزاوارِ مقامی ویژه کن
تا بتابد بر دل و جان یک نگاهِ هفدهم.
#حسینعلی_زارعی
@saredustansalamat
هدایت شده از ای نازنین شعری بخوان
من از عشقِ پرستارِ نگاهت
به بیماری زنم خود را شب و روز...
#حسینعلی_زارعی
@saredustansalamat
هدایت شده از ای نازنین شعری بخوان
خاطراتم همه اش پرتوی از رنگِ شماست
سازِ موزونِ دل از زخمه و آهنگِ شماست
حاجتی نیست به توضیح و قلم فرسایی
یک نفر هست که بدجور دلش تنگِ شماست...
#حسینعلی_زارعی
@saredustansalamat
هدایت شده از ای نازنین شعری بخوان
کتاب
"ای نازنین شعری بخوان"
به چاپ رسید.
#حسینعلی_زارعی
@saredustansalamat