🚩ترکیببند
#محتشم_کاشانی ✍
🏴بند اول
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کز او
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جنّ و مَلَک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پرورده ی کنار رسول خدا حسین
🏴بند دوم
کشتی شکست خوردهی طوفان کربلا
در خاک و خون فتاده به میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او فاش میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگْرفت دستِ دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب ، سلیمان، کربلا
زآن تشنگان هنوز به عیّوق میرسد
فریادِ العطش ، ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمهی سلطان کربلا
آن دم فلک، بر آتش غیرت، سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
🏴بند سوم
کاش آن زمان سُرادقِ گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهلبیت
یک شعله برق، خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیمابوار گوی زمین، بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن، برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقهی دریای خون شدی
گر انتقام آن نفتادی به روز حشر
با این عمل معاملهی دهر چون شدی؟
آل نبی چو دستِ تظلّم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
🏴بند چهارم
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا ، به سلسلهی انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید
زآن ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیلِ امین بود خادمش-
اهل ستم، به پهلوی خیرالنسا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزهها
افروختند و بر حسن مجتبی زدند
وآنگه سُرادقی که مَلَک مَحرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهی ستیزه در آن دشت، کوفیان
بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کز آن جگر مصطفی درید
بر حلق تشنهی خَلف مرتضی زدند
اهل حرم دریدهگریبان گشودهمو
فریاد بر درِ حرم کبریا زدند
روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن او چشم آفتاب
🏴بند پنجم
چون خون ز حلق تشنهی او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروهی عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهی ایمان شود خراب
از بس شکست ها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان بر آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسیِ گردوننشین رسید
پُر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال، گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دل است و هیچ دلی نیست بیملال
🏴بند ششم
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یکباره بر جریدهی رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه، شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق ، دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهلبیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک
آل علی چو شعلهی آتش عَلَم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهلبیت
گلگونکفن به عرصهی محشر قدم زنند
جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا
در حشر صفزنان صف محشر به هم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
🏴بند هفتم
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس مَحملشان داشت جبرئیل
گشتند بی عماری و محمل شترسوار
با آن که سر زد این عمل از امّت نبی
روح الامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل اَلَم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت، قیامت قیام کرد
#ادامه: 👇🚩👇🏴👇
🏴بند هشتم
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ و نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چون چشم اهلبیت بر آن کشتگان فتاد
هر چند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخم.های کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعرهی «هذا حسین» از او
سر زد چنان که آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پر گِله آن بضعة البتول
رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول:
🏴بند نهم
این کشتهی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل ِ تر کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست...
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقهی محیط شهادت که روی دشت
از موج خون وی شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتادهی ممنوع از فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه
خرگاه ازین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب تپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهیدِ ناشده مدفون حسین توست
چون رویْ در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
🏴بند دهم
کای مونس شکسته دلان! حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطهی عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستینفشان
واندر جهان، مصیبت ما بر ملا ببین
نی نی درآ چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تن.های کشتگان همه بر خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزهها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزهاش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلتان به خاک معرکهی کربلا ببین
یا بضعة البتول! ز ابن زیاد داد
کاو خاک اهلبیت رسالت به باد داد
🏴بند یازدهم
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهی طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که ازین شعر خونچکان
در دیده، اشک مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که ازین نظم گریهخیز
روی زمین به اشک جگرگون خضاب شد
خاموش محتشم که فلک بسکه خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگونحباب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روح پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد
🏴بند دوازدهم
ای چرخ! غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چهها در این ستمآباد کردهای
در طعنات این بساست که بر عترت رسول
بیداد، خصم کرد و تو امداد کردهای
ای زاده ی زیاد نکرده است هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کردهای
بهر خسی که بار درخت شقاوت است
در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهای
کام یزید دادهای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کردهای
با دشمنان دین نتوان کرد آنچه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کردهای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزردهاش به خنجر بیداد کردهای
ترسم تو را دمی که به محشر درآورند
از آتشِ تو دود ز محشر برآورند.
🚩«محتشم کاشانی»
✍تهیه و تنظیم:
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@adabkhane🏴
فرهیخته صادق خیری
مدیر دوست داشتنی کانال ادبخانه🦋
از دست دادن بود و نبود یعنی : «مادر»، سخت است. تسلیت 🏴❣🏴
قدردان مادر باشیم 💌
@adabkhane🖤
1_4159362573.mp3
5M
💌مادر 💌
امروز که در دست تواَم مرحمتی کن/
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت؟/
✍#حافظ
@adabkhane🦋
💌#شعر ۶۰
ابر میبارد و من میشوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟
ابر باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریهکنان، ابر جدا، یار جدا
سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل رویسیه مانده ز گلزار جدا
ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا
دیده از بهر تو خونبار شد ای مردم چشم
مردمی کن مشو از دیدهٔ خونبار جدا
نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده از آن نعمت دیدار جدا
دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت
زود برگیر و بکن رخنهٔ دیوار جدا
میدهم جان مرو از من، وگرت باور نیست
پیش از آن خواهی، بستان و نگهدار جدا
حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی
گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا
✍امیر خسرو دهلوی
@adabkhane🌨
Homayoun Shajarian - Abr Mibarad.mp3
9.87M
#آواز ۳۶🌦
🎵همایون شجریان
@adabkhane🌨
#قالب_شعر ۷
#مستزادبند_چیست؟
نوعی قالب ابداعیاست که نخستینبار، شاعر معاصر شادروان «سید علیرضا شمس قمی» با عنوان (مستزادبند) در سال 1382 خورشیدی بنیان گذاردند.
#مستزادبند، شعری است که مانند #مستزاد در آخر هر مصراع، مصراعی موزون اضافه میشود؛ که کوتاهتر از طول مصراع آن شعر است و وزن آن نیز با مصراع اول یکی نیست؛ اما کامل کننده معنی مصراع است.
این قالب شعر، حرکتی بین شعر کلاسیک و نیمایی میباشد و به شاعر اجازه میدهد که اندیشهی خود را به راحتی بیان کند.
نکتهی دیگر اینکه در این قالب، پیوند عمودی و روایی شعر باید حفظ شود و شاعر از مضمون اصلی دور نشود و هر بند در ادامه و تکمیل کنندهی اندیشهی شاعر است؛ اما به جهت تنوع میتوان در هر بند مستقل عمل کرد منتها بندهای دیگر به نوعی مؤید و مرتبط با بند اول نیز باشد.
در مجموع قالب مستزادبند به دلیل پتانسیلی که در این قالب ابداعی وجود دارد؛ این اجازه را به شاعر میدهد که در بعضی از اوزان دیگر نیز بتواند به گونههای نوین هنرآفرینی کند.
هر بند در این مستزادبند از سه مصراع تشکیل شده است که مصراع های بلند در هر بند همقافیه است و مصراع های کوتاه مستزاد نیز در هر بند همقافیهاند و بیتی که «بند» این قالب است ، جداگانه با قافیهای مجزا و وزنی کوتاه سروده میشود که میتوان گفت: (مستزادبند مثلث) است.
بنابراین در هر بند «مستزادبند مثلث» سه نوع قافیه وجود دارد.
✍شاهد مثال :
دردا که روزگارِ تبهکارِ کج مدار
کجرو چو کژدم است
بیگاه و گاه میکُشد از نیش زهربار
چون خصم مَردم است
خوشخال و خط چو مار و فسونگر چو زلف یار
در آستین، گم است
زاهدنمای پیر
روباه شیرگیر
مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلان
مفعولُ فاعلان
مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلان
مفعولٌ فاعلان
مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلان
مفعولُ فاعلان
مفعولُ فاعلان
مفعولُ فاعلان
✍تهیه و تنظیم:
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@adabkhane📙
هدایت شده از شمس (ساقی)
#مستزادبند :
اثر شادروان سید علیرضا شمس قمی
دردا که روزگار تبهکار کجمدار
کجرو چو کژدم است
بیگاه و گاه میکُشد از نیش زهربار
چون خصم مردم است
خوش خال و خط چو مار و،فسونگر چو زلف یار
در آستین، گم است
زاهدنمای پیر
روباه شیرگیر
این عنکبوت پیر که نامش بوَد جهان
گسترده تار خویش
میافکند به حلقهی دامش جهانیان
با استتار خویش
خوش میتند به پیکر مظلوم این و آن
با ابتکار خویش
دارد به نام تار
دامی چو زلف یار
دنیا زنیست عشوهگر و شوخ و شنگ و مست
بسیار دیده شوی
هر دم بوَد به عقد هزاران پلید و پست
بی مَهر و گفتگوی
پتیارهایست حیلهگر و رند و چیرهدست
عفریت زشتخوی
هر جایی و ، یَله
بی قید و سلسله
زال جهان میانهی مردم نهاده سَد
همچون شب سیه
در هر نفس دمد ز نفاثات فی العقد
در کارها گره
بر سینهی کسی ننهادهست دست رد
تا سازدش تبه
از هم کند جدا
این زال فتنهزا
نوع بشر کنون به جهان کرده اقتدا
در فتنه و شُرور
نی، نی! به پیر زالِ جهان گشته مقتدا
در مکر و در سرور
ما کور و مدعی به کمین کز ره ریا
دزدد عصای کور
ما غافل و حبیب
دشمن تر از رقیب
باری به راه خدمت مخلوق روزگار
عمری ستادهام
احساس و ذوق و همت و عشق و توان کار
از دست دادهام
از بس ز جور یار به پایم خلیده خار
از پا فتادهام
هر کس که با وفاست
پاداش وی جفاست
از دشمنان ملولم و از دوستان بری
بیگانهام ز خویش
دارم ز خود گریز، چو از بسمله ، پری
با قلب ریش ریش
دیگر متاع حرف مرا نیست مشتری
چون روزگار پیش
شد کهنه، عهد من
تلخ است شهد من
ای مام عدل! قصهی پرغصهام بخوان
با دیدهای بصیر
شرح غمم بخوان و جفای فلک بدان
بر من خطا مگیر
در دادگاه زندگی و محبس زمان
محکومم و اسیر
محکوم بی گناه
از ظلم دادگاه
در دادگاه دهر اثر از صدق و مهر نیست
از فتنهی زمان
دیگر نشان، ز روشنی ماه و مهر نیست
در هفت آسمان
امنیتی به بیشهی عدل سپهر نیست
از کید روبهان
من شیرم و اسیر
روبه به جای شیر
من شیر با مناعت و از روبهان به دور
این عیب من بوَد
آزاده سروم و نشوم خم ز بار زور
تا جان به تن بوَد
منت نمیکشم ز ددان باشم ارچه عور
ور پیرهن بوَد
چون جان بوَد مَنیع
تن را کند رفیع
من پاکباز بزم قمار محبتم
در پیشگاه دوست
مفتون رنگ ظاهر مار محبتم
زآن خال و خطّ ِ پوست
دردا که تیرهبخت دیار محبتم
عمرم فنای اوست
دل، همنوای من
نالد به جای من
یاران به جرم روشنی از من گریختند
چون کژدم از چراغ
از بیم داس عدل، ز گلشن گریختند
آن پیچکان باغ
بر رغم مرغ دل، سوی گلخن گریختند
جغد و کلاغ و زاغ
دل شد ز غم رها
وز جور آشنا
گلزار صدق و راستی از خار پاک شد
گل گشت جلوهگر
خاشاک و خار و خس همه مدفون به خاک شد
با بیل برزگر
گلچین خمیده پشت ز غم همچو تاک شد
از باغ شد به در
آری چو حق رسید
باطل برون خزید
اینک به بوستان سراسر صفای دل
تنها نشستهام
جز عشق دوست رشتهی عهد و وفای دل
یکجا گسستهام
در کوی مهر دوست بپویم به پای دل
چون عهد، بستهام
عهدی خداپسند
بی شرط و چون و چند
بر پای دل چو بند نهاده وفای دوست
آن طرههای موست
کمتر ز خاک راه شدم زیر پای دوست
زیرا سزای اوست
نورم به چرخ عشق بوَد از لقای دوست
نور ولای هوست
روشندلم بلی...
در سایهی علی
نور علی چو مشتق از انوار ایزدیست
برج هدایت است
هم_قدر نور پاک جمال محمدیست
نجم درایت است
منظومهی ولایت والای احمدیست
شمس ولایت است
بعد از نبی علیست
بر ماسَوا ـ ولیست
مولای کائنات، علی دان و آل او
بر آل او درود
غیر از نبی، جهان همه عبد نعال او
در عالم وجود
مخلوق ، ریزهخوار کمینهنوال او
در غیب و در شهود
در نعت او خدا
فرموده لا فتا
صهر نبی، وصی نبی، بن عم نبیست
اینش بوَد مقام
در بزم و رزم در همه جا مَحرم نبیست
با اختیار تام
در عرش و فرش همسخن و همدم نبیست
بعد از نبی امام
نور خدا علیست
ایزد نما علیست
دارم یقین که فیض علی شامل من است
دل باشدم گواه
مِهرش عیار دوستی کامل من است
بی وهم و اشتباه
با عشق او بهشت کهین حاصل من است
ذکرش دلیل راه
باشد دلم جلی
با ذکر یا علی
(شمس قمم) که محو جمال علی منم
جانم فدای او
چون ذره، مات شمس کمال علی منم
بل خاک پای او
پویندهی طریق وصال علی منم
عبد ولای او
این است دین من
عین الیقین من
«شمس قمی» 1382
تهیه و تنظیم:
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@adabkhane
#شاه_بیت ۱۰۷
نیازارم ز خود هرگز دلی را
که می ترسم در او جای تو باشد
#نظیری_نیشابوری (۱۰-۱۱ه.ق)
@adabkhane
Mohammadreza Shajarian - Bahare Delkash (320).mp3
12.09M
#آواز ۳۷🦋
بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد🎵
از آن دلبر دمی به فکر ما نباشد🎵
@adabkhane❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انا لله و انا الیه راجعون 🏴
@adabkhane🏴🇮🇷🏴
Mohammad Esfahani - Maro Ey Doost(320).mp3
19.54M
🏴#آواز ۳۸😔
مرو ای دوست
@adabkhane
#شعر ۶۱🦋
#شهید_جمهور
🏴تقدیم به شهید رئیسی
تو را چگونه در این مِه به ماه بسپارم
به کوه و دَره به این کوره راه بسپارم
شبی بلند به صبحی که آشناست رسید
مخواه چشم به صبحی سیاه بسپارم
مخواه بازهم این آسمانِ شبزده را
به ابرِ اشک به بارانِ آه بسپارم
مگر که شاه خراسان به داد ما برسد
مگر که درد گدا را به شاه بسپارم
بیاکه پیکر بی جان و بی پناه تو را
به صبح روشن این بارگاه بسپارم
✍فاطمه زاهدمقدم
@adabkhane🏴
#شعر ۶۲
#شهید_جمهور
صدا پیچیده در کوه مه آلودی، صدای کیست؟
به روی اَبرهای این حوالی ردپای کیست؟
نگاه قاصدک ها بی خبر در حیرت و اندوه
ندانستند اما این صدای آشنای کیست؟
صدایی مانده از روز ازل،در سینه کوه است
ملائک می شناسند،این صدا قالوا بلای کیست
گلستان گشته کوهی که به دل،آتشفشان دارد
صدا این بار می گوید که شرح ماجرای کیست
به ابراهیم نازل شد تمام محکمات کوه
چه بشکوه است می دانم طنین ربنای کیست؟
صدا پیچید در کوه و به هر وادی رسید اندوه
میان چشم های غرق حیرت، این عزای کیست؟
#علی_اصغر_شیری
@adabkhane🏴
#رباعی🏴
تو لایق سرخی شهادت بودی عمارِ علی و با بصیرت بودی بی بال به گِرد آسمان چرخیدی سید! تو شهید راه خدمت بودی
✍زینب حسامی
@adabkhane🏴
#شعر ۶۳
سفر بخیر و سلامت! خدا به همراهت
کشانده ای دل یک شهر را به همراهت
عبای ساده تو سایه سار مردم بود
برو که سایه آل عبا به همراهت
چه کرده ای مگر ای مرد با دل این قوم؟
که هست اینهمه دست دعا به همراهت
به روی شانه تو بارِ درد مردم بود
بگو که می بری اش تا کجا به همراهت؟!
کبوتر حرمی! رو به آسمان رفتی
دعای حضرت موسی الرضا به همراهت
✍عاطفه خرّمی
@adabkhane🏴
📸 «یا ضامن خادم»
🔹️ اثر جدید استاد حسن روحالامین با عنوان
«یا ضامن خادم»
برای شهید رئیسی🏴
@adabkhane🦋
#شعر ۶۴
#شهید_جمهور
تقدیم به سیدالشهدای خدمت ...
پیِ خورشید ، شب تا صبح ، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران
به گریه رد شدیم از کوه و جنگل ، برف میبارید
سکوت شب به هم میخورد ،نم نم حرف میبارید
در آن کوه و کمر ، پژواک ایمان سخت دیدن داشت
صدای یا رضای مردم ایران شنیدن داشت
صدا ، همراه بوران ، در سکوت دشت میپیچید
دعا ، با نام پیچک ، بر قنوت دشت میپیچید
نمی آمد به چشم هیچکس از بی قراری ،خواب
کجا چیره شده یکبار بر چشم انتظاری ،خواب
به ظلمت تاختیم و صفحه تقویم فردا شد
گذشتیم از شبِ ناباور و خورشید پیدا شد
چه خورشیدی که صبحش در شفق انگار مقتل بود
طلوعش از ته یک دره در اعماق جنگل بود
چه خورشیدی که رمز ذکر یا قدوس میدانست
که خود را خادم شمس الشموسِ توس میدانست
شهادت آرزویش بود و شد تعبیر رویایش
پس از یک عمر خدمت ، رفت در آغوش مولایش
✍#میثم_داودی
@adabkhane🦋