#با_طلا_باید_نوشت...۵
كسى كه يقين دارد از دوستان جدا مى شود و در خاك جاى مى گيرد و با حساب رو به رو مى شود و آنچه از خود بر جاى مى گذارد به كارش نمى آيد و به آنچه پيش مى فرستد نيازمند است، سزاوار است كه آرزو را كوتاه كند و در كار و عمل بكوشد
امام علی عليه السلام
بحارالأنوار ج73 ص 167
@adabkhane
Hesamoddin Seraj - Morghe Baghe Malakout.mp3
14.8M
#آواز ۱۵
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
🎙️#حسام_الدین_سراج
@adabkhane
#شاه_بیت ۵۰
ز مشرق تا به مغرب، گر امامست
امیرالمؤمنین حیدر تمامست
#عطار-#الهی_نامه(قرن ۶-٧ق)
@adabkhane
دود چراغ خورده_#ضرب_المثل ۲۸
🌿بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید درِ گنجِ حکیم 🌿
♦️ #دود_چراغ_خورده ♦️
✳️افراد فقیر هنگام درس خواندن برای آن که روغن چراغشان در طول شب تمام نشود و چراغ خاموش نشود، فیتیلهاش را پس از روشن کردن پایین نمی کشیدند تا حرارت فیتیله،روغن یا نفت مخزن را زیاد بالا نکشد و مصرف نکند و با آن نور ضعیف،شب را به صبح می رسانیدند.
✴️چون روغن یا نفت به قدر کافی از مخزن به فیتیله نمی رسید، به همین دلیل ؛ دود بالا می زد و فضای اتاق را آلوده می کرد و فرد دودچراغ می خورد،ولی همچنان به مطالعه ادامه میداد.این فرد زمانی که از لحاظ علمی به مقام و مرتبه ی بلندی می رسید،
می گفتند:
♦️ که دود چراغ خورده است♦️
@adabkhane
#شاه_بیت ۵۱
هزار گمشده را در نماز می یابی
چرا به فکر خود ای بی خبر نمی افتی؟
#صائب_تبریزی (یازدهم ه.ق)
@adabkhane
#شاه_بیت ۵۲
چون جامهها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
#رودکی(قرن ٣-۴ ه. ق)
@adabkhane
رنگ-در-هفت-پیکر.pdf
305.1K
#پژوهش ۵
📜 مقاله کارکرد رنگ در شاهنامه:
دکتر کاووس حسن لی – لیلا احمدیان
@adabkhane
رنگ-در-شاهنامه.pdf
310.9K
#پژوهش ۶
مقاله رنگ در هفت پیکر نظامی:
دکتر زرین تاج واردی – آزاده مختارنامه
@adabkhane
#شعر ۲۶
به خاک پای کریم اهلبیت(ع)
ردیف شد غزلم باز با ردیف حسن
میان اهل کرم نیست همردیف حسن
نهان نموده خدا نور خویش در قرآن
گذاشت در دل هر آیهی شریفه حسن
حدیث مهر و وفا میشود هزار کتاب
که با طلا شده حک روی هر صحیفه حسن
خدا جمال خودش را در او تجلی داد
هنر گذاشته در خلقت ظریف حسن
جمل نشانه خوبیست بر شجاعت او
که زخم زد به تن مکتب سقیفه حسن
به صلح داد رضایت،صلاح کار این بود
وگرنه بوده به میدان کسی حریف حسن؟!
آهای زائر ارباب یاد ما هم باش
عمود یکصد و هجده؛ دم مضیف حسن
#عباس_جواهری_رفیع
@adabkhane
#حکایت ۱
شعر امام حسن(ع) كه چشم وصال را بينا كرد
میرزا محمّد شفیع شیرازی متخلص به «وصال شیرازی» متوفّی سال 1262 هـ. ق در شیراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفای عصر فتحعلی شاه قاجار بود. علاوه بر مراتب علمی، به تمام خطوط هفت گانه مهارتی به سزا داشته و کتابهای فراوانی نیز با خطوط مختلف نگاشته است. از جمله، اینکه 67 قرآن به خط زیبای خود نوشته است.
بر اثر نوشتن زیاد چشمش آب می آورد و به پزشک مراجعه می کند، دکتر می گوید: من چشمت را درمان می کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی. پس از معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می کند تا این که به کلّی نابینا می شود. سرانجام با حالت اضطرار متوسل به حضرت محمّد(ص) و آل او (صلواتالله علیهم) می شود.
شبی در عالم رؤیا پیغمبر اکرم (ص) را در خواب می بیند، حضرت به او می فرماید: چرا در مصائب حسین (و حسن) مرثیه نمی گویی تا خدای متعال چشمانت را شفاء دهد. در همان حال حضرت فاطمه زهرا (س) حاضر گردیده می فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی اوّل از حسنم شروع کن؛ زیرا او خیلی مظلوم است.
صبح آن روز وصال شروع کرد در خانه قدم زدن و دست به دیوار گرفتن و این شعر را سرودن:
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت راز خون جگر باغ لاله کرد
نیمه دوّم شعر را که گفت، ناگهان چشمانش روشن و بینا شد. آن گاه اضافه کرد:
خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد
نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد
نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش
ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد
زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد
هر خواهری که بود روان کرد سیل خون
هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد
یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت
@adabkhane
#شاه_بیت ۵۳
باران همه بر جای عرق میچکد از ابر
پیداست که از دست کریم تو حیا کرد
قاآنی ( قرن ۱۳ ه.ق)
@adabkhane
#شاه_بیت ۵۴
از فشار قبر تا روز جزا آسوده است
هر که اینجا از هجوم زایران یابد فشار
#صائب_تبریزی (یازدهم ه.ق)
@adabkhane
#شاه_بیت ۵۵
درین درگاه سعی هیچ کس ضایع نمی ماند
به قدر آنچه فرمان می بری فرمانروا گردی
#صائب_تبریزی (یازدهم ه.ق)
@adabkhane
#شعر ۲۷
← شعر شهادت امام رضا (ع)→
کار تو همه مهر و وفا بود، رضا جان
پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان
آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی
معصومه مظلومه، کجا بود رضا جان؟
بر دیدنت آمد چو جوادت ز مدینه
سوز جگرش، یا ابتا بود رضاجان
تنها نه جگر، شمعصفت شد بدنت آب
کی قتل تو این گونه روا بود، رضاجان
تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا
بالای سرت نوحهسرا بود رضاجان
یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت
چشم دگرت کرب و بلا بود، رضاجان
جان دادی و راحت شدی از زخم زبانها
این زهر، برای تو شفا بود رضاجان
از آتش این زهر، تن و جان تو میسوخت
اما به لبت، ذکر خدا بود رضاجان
روزی که نبودیم در این عالم خاکی
در سینه ما، سوز شما بود رضاجان
از خویش مران «میثم» افتاده ز پا را
عمری در این خانه گدا بود رضا جان
#استاد_غلامرضا_سازگار
@adabkhane