#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
تقدیم به سیدالشهدای خدمت ...
پیِ خورشید ، شب تا صبح ، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاخیم از غرب تا شرق ارسباران
به گریه رد شدیم از کوه و جنگل ، برف میبارید
سکوت شب به هم میخورد ،نم نم حرف میبارید
در آن کوه و کمر ، پژواک ایمان سخت دیدن داشت
صدای یا رضای مردم ایران شنیدن داشت
صدا ، همراه بوران ، در سکوت دشت میپیچید
دعا ، با نام پیچک ، بر قنوت دشت میپیچید
نمی آمد به چشم هیچکس از بی قراری ،خواب
کجا چیره شده یکبار بر چشم انتظاری ،خواب
به ظلمت تاختیم و صفحه تقویم فردا شد
گذشتیم از شبِ ناباور و خورشید پیدا شد
چه خورشیدی که صبحش در شفق انگار مقتل بود
طلوعش از ته یک دره در اعماق جنگل بود
چه خورشیدی که رمز ذکر یا قدوس میدانست
که خود را خادم شمس الشموسِ توس میدانست
شهادت آرزویش بود و شد تعبیر رویایش
پس از یک عمر خدمت ، رفت در آغوش مولایش
#میثم_داودی
@adabqom