فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 راهی ساده برای تقرب
به امام زمان (عجل الله)....⁉️🙃
🎙استاد پناهیان
@adrakny_313
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلیِّڪَالفَرَج🌱
#امام_زمان🕊️
10756751652702.mp3
10.76M
- آرام میگیرد دلم در بارگاهت:) 🌱-
+ اینمآخرینموسیقیکانال برای میلاد #امام_رضا علیهالسلام 🕊
#اهلدلآازدستندید❤️🩹
@adrakny_313
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلیِّڪَالفَرَج🌱
#امام_زمان🕊️
هدایت شده از مهدیاران | mahdiaran
📌 از تهران تا بهشت
🔸 پارسا با بیمیلی به قسمت پیامکها رفت. بیشتر از هجده پیام از پدر و مادرش داشت. حتی عمومحمد هم پیام داده بود. نوشته بود:
کجایی پارسا؟ بابات داره سکته میکنه. حال مامانت خوب نیست. لااقل به من بگو کجایی!
جا خورد.
ظهر موقع قایمشدن در ماشین احمدآقا فکر میکرد تا فردا هم کسی متوجه نبودنش نمیشود، اما حالا خبر نبودنش به ساری هم رسیده بود…
پارسا سکوت طولانی حاکم را شکست.
- چرا شما پدر و مادرا اینجوری هستین؟ چرا به بچههاتون نمیگین که واستون مهمن؟ اصلاً چرا جوری رفتار نمیکنید که ما احساس امنیت و اهمیت کنیم؟
🔹 احمدآقا با خودش فکر کرد: چرا میگه شما؟! نکنه احسان هم مثل پارسا فکر میکنه؟
با این حال برای دلگرمی پارسا گفت:
- راست میگی! ماها گاهی آنقدر غرق کار و تلاش برای رفاه خانوادهمون میشیم که از رسیدگی به احساسات اونا غافل میشیم.
پارسا متعجب شد. تا به حال با این دید به مشغلهٔ پدرش نگاه نکرده بود. اما مادرش را هنوز هم درک نمیکرد.
- گیرم پدرا درگیر کارن، مادرا چی؟
- درسته که هرکسی مسئول رفتار خودشه، اما خانواده و جامعه و رسانه هم توی تغییر ذائقه افراد و سبک زندگیا سهم دارن. مثلاً خودت! تا حالا همونطور که تمومشدن پول توجیبی و زمان شهریه کلاسهاتو به پدر و مادرت اعلام میکنی، خواستهها و نیازهای عاطفیتو بهشون گفتی؟
🔸 پارسا به فکر فرو رفت. با خودش فکر کرد، شاید وجود او، نقطه شروع تلاش پدر و مادرش برای تغییر بوده است. یاد حرفهای تلفنی مادرش با دوستش افتاد. دو سال پیش بود. بعد از اولین جلسه کلاس رباتیکش. مادر- بیخبر از حضور پارسا پشت سرش- به دوستش میگفت: «امروز که منتظر پارسا بودم با مادر یکی از همکلاسیهاش آشنا شدم. خانمه زبانش فول بود. چند تا پیج اینستاگرامی و درآمد بالا داشت. باید تیپ و قیافه خودش و پسرش رو میدیدی. طفلی بچهام پارسا!»
یادش آمد که خودش هم مادرش را برای ندانستن جواب سوالات فیزیک و زیست سرزنش کرده بود و با مادر دوستش منصوری که پزشک بود، مقایسه کرده بود.
ناگهان خجالتزده شد. دلش نمیخواست بیشتر از این به گذشته و اشتباهات خودش و پدر و مادرش فکر کند. چشمانش را بست. میخواست کمی استراحت کند، اما به خوابی عمیق فرو رفت.
📖 #داستان_کوتاه ؛ قسمت چهارم
ویژه ولادت #امام_رضا علیهالسلام
✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
هدایت شده از مهدیاران | mahdiaran
📌 از تهران تا بهشت
🔸 - پارسا! پاشو عمو! رسیدیم.
پارسا با صدای احمدآقا از خواب پرید. با کف دست، چشمانش را مالید و به بیرون نگاه کرد. دیگر خبری از جاده و تاریکی نبود. در شهر بودند. شهری که غرق چراغانی و روشن و رنگارنگ و خوشحال بود.
🔹 - مردونه خوابیدیهااا. هرچی واسه نماز صدات کردم هم بیدار نشدی.
- ساعت چنده؟
- حدود سه و ربع.
احمدآقا پیچید توی یک خیابان فرعی و چند دقیقه بعد وارد کوچهای بنبست شد. پیاده شد و چند ضربه آرام به در کوچکِ آخرین خانه زد. مردی که انگار از قبل پشت در منتظر بود، در را باز کرد. احمدآقا را که دید، بیرون آمد و او را در آغوش گرفت. پارسا چهرهٔ مرد قدبلندی که پیژامه تیره پوشیده و اسمش ناصر بود را نمیدید.
🔸 احمدآقا رفت پشت ماشین. طناب کنفی را از دور پای گوسفند و میله باز کرد. حیوان را بغل زد و پایین آورد. گوسفند که انگار خسته و گرسنه بود، خودش را به در خانه رساند و بدون تعارفِ آقاناصر وارد حیاط شد.
آقاناصر گفت: بیا تو یه خستگی در کن. صبح زود برو.
احمدآقا گفت: میبینی که هنوز یک امانتی دیگه دارم که باید تحویل امام رضا بدم. بعد از زیارت میام دنبال گوسفند.
پارسا در جواب تلاش آقاناصر که سرش را برای دیدن پارسا خم کرده بود، سلام کرد.
- سلام عمو! ای جَلَب. خوب خودتو آویزون رفیق ما کردی و آمدی زیارت.
پارسا جا خورد، اما چیزی نگفت.
🔹 آقاناصر خداحافظی کرد و رفت داخل. احمدآقا پشت فرمان نشست و چراغ سقف را روشن کرد. توی چشمان پارسا نگاه کرد و گفت: خب، اول بریم هتل دیدن پدر و مادرت یا مستقیم بریم حرم؟
چشمان پارسا از تعجب گِرد شد.
- اینجوری نگام نکن. دامغان که بودیم بهشون زنگ زدم. بیچارهها تو راه اداره پلیس بودن. وقتی ماجرا رو شنیدن، گفتن با اولین پرواز میان مشهد.
پارسا دمغ شد و زل زد به کف ماشین.
احمدآقا دست برد زیر چانه پارسا و سرش را بالا آورد.
- نگران نباش. همهچی روبهراهه. اولش خیلی ناراحت شدن. حقم داشتن. تا خودت بچهدار نشی، نمیفهمی چی بهشون گذشته. اما بندههای خدا فکر نمیکردن که تو به چیزی بیشتر از درس و مشقت فکر کنی و صحبتهاشون در مورد طلاق رو جدی گرفته باشی.
🔸 پارسا چیزی نگفت.
- حالا چیکار کنیم؟
پارسا یاد خواب چند شب پیشش افتاد. با پدر و مادرش روبهروی ایوان طلا نشسته بودند و «امینالله» میخواندند. آن روز وقتی بیدار شد به خوابش خندید، اما حالا درست در چند قدمی تعبیر رویایش بود.
- میشه تو حرم همدیگه رو ببینیم. مثلاً توی صحن انقلاب.
احمدآقا لبخندی زد و سری به نشانه تأیید تکان داد و تلفنی محل قرار را به پدر پارسا اعلام کرد.
به ورودی حرم که رسیدند، هوا گرگ و میش و بَست شیرازی شلوغ و غرق ذکر و نور و عشق بود. برای اولین بار خودش اذن دخول خواند. سالهای قبل مادرش اذن دخول میخواند و او گوش میداد. به فراز آخر که رسید، چشمانش مانند چشمان مادر، خیس شد.
- «فَاْذَنْ لى يا مَوْلاىَ فى الدُّخُولِ، اَفْضَلَ ما اَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ اَوْلِيآئِكَ، فَاِنْ لَمْ اَكُنْ، اَهْلاً لِذلِكَ، فَاَنْتَ اَهْلٌ لِذلِكَ.»
🔹 یاد خاله مهین افتاد. اینطور وقتها دست میگذاشت روی شانه مادر و میگفت: قبول باشه. وقتی موقع اذن دخول خوندن دلت میشکنه و گریهات میگیره، یعنی بهت اجازه دادن و انشاءالله دست پُر برمیگردی.
از اتاق بازرسی که گذشتند، احمدآقا دست بر سینه گذاشت و بلند گفت: السلام علیک یا علی بن موسی الرضا… آقاجان! اینم مهمونی که دعوت کرده بودید. صحیح و سالم تحویل شما.
پارسا خندید. دست بر سینه گذاشت. سلام داد و زیر لب گفت: ممنونم آقاجان! ممنونم پدر مهربونم.
🔸 احمدآقا گوش تیز کرد.
- گوش کن! مراسم نقارهزنی شروع شده.
پارسا با قدمهای آرام، شانه به شانه احمدآقا- که حالا خیلی بیشتر دوستش داشت- به سمت صحن انقلاب حرکت کرد. در حالی که میدانست یک قول مردانهٔ امام زمانی به امام رضا بدهکار است.
صدای طبل و نقارهها هر لحظه بیشتر میشد. درست مانند اشتیاق پارسا برای دیدن دوباره پدر و مادرش یا مثل ارادتش به امام رضا و عشقش به امام زمان.
📖 #داستان_کوتاه ؛ قسمت پنجم (پایانی)
ویژه ولادت #امام_رضا علیهالسلام
✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
هدایت شده از اللهم عجل لولیک الفرج
أغمضْ عَينَيكَ، خُذْ شَهِيقًا، وَقُلْ:
"يَارَبّ بالحُسَينِ"
چشمھایتان را ببندید؛ نفس بکشید
و بگویید: پروردگارا بالحُسین(ع)
بحق آقاجان امام حسین علیه السلام
کربلا نصیب دلتنگی های شما... 🌱
#شب_جمعه 🌙
#صلاللّهعلیکیااباعبداللّه 💔
اللهم عجل لولیک الفرج
📌 از تهران تا بهشت 🔸 هوا کاملاً تاریک شده بود. احمدآقا تابلوی کنار جاده را به پارسا- که پشت سر هم
🔻فرازی از دعای امام رضا علیهالسلام
برای حضرت مهدی ارواحنافداه 🌿
🔸خداوندا !
یاریکنندگان حضرت مهدی علیهالسلام را قوت ببخش،
و هرکس یاری او را وامینهد، وابگذار.
🔹اللّٰهُمَّ ....قَوِّ ناصِرِيهِ، وَاخْذُلْ خاذِلِيهِ.
📚 مفاتیح الجنان
@adrakny_313
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلیِّڪَالفَرَج🌱
#امام_زمان🕊️
•.🌎💫🌻.•
- بارالها؛
تنها کوچه ای که
بن بست نیست کوچه یاد توست...!
از تو خالصانه میخواهم که دوستانم درکوچه پس کوچه های زندگی،،،
اسیر هیچ بن بستی نگردند... :)) 🌱
#خداجانم ♥️
اللهم عجل لولیک الفرج
•.🌎💫🌻.• - بارالها؛ تنها کوچه ای که بن بست نیست کوچه یاد توست...! از تو خالصانه میخواهم که دوستان
#صرفاجهتهمدلی...
اگر شماهم، چون حال دل ما "پریشان"
بودید! تقدیم شما، التماس دعا... 🖐🏻
شبتون در پناه حق 🌙
+ دعاےفرج 🌸
-بسمالله... بخونیمباهم...
[ إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ. ]
#امام_زمان♥️
#جمعه | #اللهمعجللولیڪالفرج🌱
- بنظرم برنامه خوبی براتون هست:))
«نوجوانی - شبکه اجتماعی نوجوان»
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.nojavan.ir&ref=share
#پیشنهادی
💠 امیرالمومنین (علیهالسلام) :
🖇 هرگاه دنیا به بنده ای رو کند نیکی های دیگران را نیز به او میپوشاند و هرگاه از او رو گرداند نیکی های خودش را نیز از او میستاند.
📚تصنیف غرر/ حدیث ۲۳۲۹
@adrakny_313
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلیِّڪَالفَرَج🌱
#امام_زمان🕊️
🔹 گل نرگس! نمیدانیم چه شد این همه عطر نرگس را از یاد بردیم. شما دعایی کن، شاید به حرمت دعایت ماهم برگشتیم.
-اللهم عجل لولیک الفرج🌿🌼-
#السلامعلیڪیاصاحبالزمان...🌼
شاعر شده ام تا که در این آبادی
از نام عزیزت بنمایم یادی...
یادم نرود هر غزلم #عشق_تو است
این قافیه ها را که تو یادم دادی...
@adrakny_313
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلیِّڪَالفَرَج🌱
#امام_زمان🕊️
✅ امام زمان ارواحنافداه در رفت و آمد کوچه و بازار... ✔️
✍امام علی(علیه السلام) می فرمايد:
« در دوره ی غیبت بسياری از مردم گمان خواهند كرد كه حجت الهی از دنیا رفته و امامت پايان پذيرفته است... ❗️
ولی سوگند به خدا، در چنين دورهای حجت خدا در بين مردم است و در كوچه و بازار و در ميان آنان رفت و آمد می كند. در منزل و كاخهای مردم آمد و شد دارد. غرب و شرق زمين را در مينوردد. حرف های مردم را می شنود.به مردم سلام می كند. آنان تا زمان معينی كه خداوند مقرر كرده است قادر به دیدن آن حضرت نخواهد بود.»
📚بحارالانوار،ج٢٨،ص٧٠
#امید_دلها_بیا❣
#اللهمعجللولیڪالفرج 🌿