🔸از بزرگمردی پرسیدم: بهترین چیزی که میشه از دنیا برداشت چیه ؟
🔹کمی فکر کرد و گفت: دست ؛
🔸با تعجب گفتم :چی؟ دست ؟!!
🔹گفت: بله، اگر از دنیا دست برداریم کار بزرگی انجام دادیم که کوچکترین پاداشش رضوان خداونده و ادامه داد:
✨امام صادق علیه السلام فرمودند:
🍂 «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة»
"عشق به دنیا ریشهٔ هر گناه است"
📚اصول کافى، جلد ٢، حدیث ۸
#فرصت_مطالعه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
💠 حکایت جوان خدا ترس
🌹 سلمان یکی از یاران پیامبر ص تعریف کرده روزی از بازار آهنگران کوفه می گذشت. جوانی نقش زمین شده بود و مردم دورش را گرفته بودند.
🌹 سلمان از گرمای کوره ها، عرق از پیشانی اش سرازیر بود. هر کس درباره جوان سخنی می گفت. یکی می گفت: دچار تشنج شده است.
🌹 دیگری می گفت: جن زده شده است. سلمان از میان جمعیت گذشت و کنار جوان نشست. او چشم خود را از هم گشود و گفت: من هیچ کسالتی ندارم، ولی اینان گمان می کنند بیمارم.
🌹 با شگفتی پرسید: پس چرا از حال رفتی و بر زمین افتادی؟ گفت: از بازار می گذشتم، صدای چکش های آهنین بر آهن های گداخته، مرا به یاد سخن خدا انداخت که فرمود: ((و لهم مقامع من حدید)) یعنی: و برای دوزخیان، گرزهایی آهنین است. {حج/21}
📚ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 399
#فرصت_مطالعه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
🔸ارباب لقمان به او دستور داد؛ که در زمینش، برای او کنجد بکارد.
🔹ولی او جُو کاشت.
🔸وقتِ درو، ارباب گفت: چرا جُو کاشتی؟
🔹لقمان گفت: از خدا امید داشتم که برای تو، کنجد برویاند.
🔸اربابش گفت: مگر این ممکن است؟
🔹لقمان گفت: تو را می بینم که خدای تعالی را نافرمانی می کنی، درحالی که از او امید بهشت داری؛لذا گفتم شاید آن هم بشود.
🔸آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت.
✍ دقت کنیم که در زندگی چه می کاریم؛ هر چه بکاریم همان را برداشت میکنیم.
#فرصت_مطالعه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
💠 حکایت جوان خدا ترس
🌹 سلمان یکی از یاران پیامبر ص تعریف کرده روزی از بازار آهنگران کوفه می گذشت. جوانی نقش زمین شده بود و مردم دورش را گرفته بودند.
🌹 سلمان از گرمای کوره ها، عرق از پیشانی اش سرازیر بود. هر کس درباره جوان سخنی می گفت. یکی می گفت: دچار تشنج شده است.
🌹 دیگری می گفت: جن زده شده است. سلمان از میان جمعیت گذشت و کنار جوان نشست. او چشم خود را از هم گشود و گفت: من هیچ کسالتی ندارم، ولی اینان گمان می کنند بیمارم.
🌹 با شگفتی پرسید: پس چرا از حال رفتی و بر زمین افتادی؟ گفت: از بازار می گذشتم، صدای چکش های آهنین بر آهن های گداخته، مرا به یاد سخن خدا انداخت که فرمود: ((و لهم مقامع من حدید)) یعنی: و برای دوزخیان، گرزهایی آهنین است. {حج/21}
📚ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 399
#فرصت_مطالعه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
🔸ارباب لقمان به او دستور داد؛ که در زمینش، برای او کنجد بکارد.
🔹ولی او جُو کاشت.
🔸وقتِ درو، ارباب گفت: چرا جُو کاشتی؟
🔹لقمان گفت: از خدا امید داشتم که برای تو، کنجد برویاند.
🔸اربابش گفت: مگر این ممکن است؟
🔹لقمان گفت: تو را می بینم که خدای تعالی را نافرمانی می کنی، درحالی که از او امید بهشت داری؛لذا گفتم شاید آن هم بشود.
🔸آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت.
✍ دقت کنیم که در زندگی چه می کاریم؛ هر چه بکاریم همان را برداشت میکنیم.
#فرصت_مطالعه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍در پای منبر عالمی بزرگ، مردم زیادی مینشستند. روزی متوجه شد جوانی مدتیست که در پای منبر او حاضر نمیشود. عالم سراغ او را گرفت.
گفتند: آن جوان دیگر از خانه بیرون نمیآید و مشغول عبادت است. عالم پیش او رفت، پرسید:
ای جوان! چرا درب خانه بر روی خود بستهای و عبادت میکنی؟!
جوان گفت: برای نزدیک شدن به خدا باید درب بر روی خود بست و خانهنشین شد.
عالم گفت: هرگاه دیدی به مردم نزدیکتر میشوی و در میان مردم و برای مشکلات آنان همت میکنی، بدان به خدا نزدیک شدهای، و تو که درب بر روی خود بستهای و از مردم گریزان هستی بدان از خدا دورتر میشوی.
و چه زیبا مولای متقیان حضرت علی (ع) در نهج البلاغه فرمودند: «كُن فِی النَّاس فَلا تَكُن مَعَهُم» در میان مردم باش، اما مانند آنان مباش. (یعنی دلت با خدا باشد و جسمات در بین مردم)
#فرصت_مطالعه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
🍃 از رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍمي؟
🍃 ﮔﻔت: ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ؛ ﺗﺠﺮﺑﻪو ﺯﻧﺪگي؛ دنیایﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
🍃 1_دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نميخورد، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
🍃 2 _دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ميبيند، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
🍃 3 _دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نميدهد، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
🍃 4 _دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
🍃 5 _دانستم ﮐﻪ نیکي ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نميشود ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ميگردد ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبي ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ.
✍️مرحوم رجبعلی خیاط از مردان الهی و عارفان بصیر و از شاگردانِ مرحوم آیت الله بهجت بودند که از راه خیاطی کردن روزگار میگذراندند؛ کتابِ کیمیای محبت؛ شرح حال و زندگی و خاطراتِ ایشان، دوستان و... است.
#فرصت_مطالعه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
🍃 از رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍمي؟
🍃 ﮔﻔت: ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ؛ ﺗﺠﺮﺑﻪو ﺯﻧﺪگي؛ دنیایﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
🍃 1_دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نميخورد، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
🍃 2 _دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ميبيند، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
🍃 3 _دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نميدهد، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
🍃 4 _دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
🍃 5 _دانستم ﮐﻪ نیکي ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نميشود ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ميگردد ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبي ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ.
✍️مرحوم رجبعلی خیاط از مردان الهی و عارفان بصیر و از شاگردانِ مرحوم آیت الله بهجت بودند که از راه خیاطی کردن روزگار میگذراندند؛ کتابِ کیمیای محبت؛ شرح حال و زندگی و خاطراتِ ایشان، دوستان و... است.
#فرصت_مطالعه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
💭 کسى مىخواست زیرزمین خانهاش را تعمیر کند. در حین تعمیر، به لانه مارى برخورد که چند بچه مار در آن بود. آنها را برداشت و در کیسهاى ریخت و در بیابان انداخت. وقتى مادر مارها به لانه برگشت و بچههایش را ندید، فهمید که صاحبخانه بلایى سر آنها آورده است؛ به همین دلیل کینه او را برداشت.
💭 مار براى انتقام، تمام زهر خود را در کوزه ماستى که در زیرزمین بود، ریخت. از آن طرف، مرد، از کار خود پشیمان شد و همان روز مارها را به لانهشان بازگرداند. وقتى مار مادر ، بچههاى خود را صحیح و سالم دید، به دور کوزه ماست پیچید و آن قدر آن را فشار داد که کوزه شکست و ماستها بر زمین ریخت.
شدت زهر چنان بود که فرش کف خانه را سوراخ کرد .
💭 این کینه مار است، امّا همین مار، وقتى محبّت دید، کار بد خود را جبران کرد، امّا بعضى انسانها آن قدر کینه دارند که هر چه محبّت ببینند، ذرّهاى از کینهشان کم نمىشود.
💠امام علی علیه السلام:
دنيا كوچك تر و حقيرتر و ناچيز تر از آن است كه در آن از كينه ها پيروى شود.
📚غررالحكم، ج۲، ص۵۲
#فرصت_مطالعه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
✅ روزی مردی زیر سایهی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدو تنبلهایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت: خدایا! همهی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوتهای به این کوچکی میرویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی!
✅همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد. مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت: خدایا! خطایم را ببخش! دیگر در کارت دخالت نمیکنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی به سر من آمده بود !!
#فرصت_مطالعه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
⌛️ عدالت در فرزندداری
✍️ روزی پیامبر خدا با یارانش سخن میگفت، کودکی وارد شد و رفت در گوشهای از مسجد به پدرش رسید.
🔰 پدر، دست به سرش کشید و او را بر زانو نشاند.
🔰اندکی بعد دختر او آمد و پدرش به سرش دست کشید؛ امّا وی را روی زمین نشاند.‼️
💚پیامبر خدا (ص) فرمود:
⁉️«چرا او را بر زانوی دیگرت ننشاندی؟»
🔰 او، وی را بر زانوی دیگرش نشاند.
💚پیامبر خدا (ص) فرمود: «اکنون، #عدالت ورزیدی.»
📙العيال،ج۱،ص ۱۷۳ ح ۳۶
#فرصت_مطالعه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
گول زدن داروغه
داروغه بغداد در میان جمعی مدعی شد كه تا كنون هیچ كس نتوانسته است، او را گول بزند.
بهلول هم كه در آنجا حضور داشت. به داروغه گفت: گول زدن تو بسیار آسان است ولی به زحمتش نمی ارزد.
داروغه گفت: چون از عهده بر نمی آیی چنین میگویی.
بهلول گفت: افسوس كه اینك كار مهمی دارم، وگر نه به تو ثابت میكردم.
داروغه لبخندی زد و گفت: برو و پس از آنكه كارت را انجام دادی بر گرد و ادعای خود را ثابت كن.
بهلول گفت: پس همین جا منتظر بمان تا برگردم و رفت.
یكی دو ساعتی داروغه منتظر ماند، اما از بهلول خبری نشد و آنگاه داروغه دریافت كه: چه آسان از یك "دیوانه" گول خورده است.
#فرصت_مطالعه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan