eitaa logo
افجد نگین ایران کوه
958 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3هزار ویدیو
29 فایل
@Mmansori56 ادمین کانال💠 #اولین کانال رسمی #اجتماعی، #فرهنگی، #اطلاع رسانی، #خبری و #تبلیغی #محله افجد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 به این میگن حاجت گرفتن... 🔺حاجتمو میدی یا بیام تو😊😁 https://eitaa.com/afjed16
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ⁨بودای غول‌پیکر لشان، که به «دافو» هم معروفه، یه مجسمه سنگی عظیم از بودا ست که توی شهر لشان، استان سیچوان چین قرار داره. این مجسمه با ارتفاع ۷۱ متر، بزرگ‌ترین بودای سنگی دنیاست و تقریباً اندازه یه ساختمون ۲۰ طبقه‌ست! ساخت این بودای بزرگ توی سال ۷۱۳ میلادی، زمان سلسله تانگ، به پیشنهاد یه راهب بودایی به نام «های تونگ» شروع شد. اون فکر می‌کرد که این مجسمه می‌تونه جلوی سیل‌های منطقه رو بگیره. ساختش نزدیک به یه قرن طول کشید و بالاخره توی سال ۸۰۳ میلادی به طور کامل تکمیل شد. بودای بزرگ لشان یکی از شگفت انگیزترین جاذبه های گردشگری چین است و ابهت آن گردشگران را حیرت زده می کند. برای دیدنش باید به جنوب استان سیچوان چین رفت، کمی دورتر از شهر لشان در کوه امی (Emei)، بودای بزرگ لشان را خواهید یافت که مهم ترین جاذبه ی شهر لشان نیز محسوب می شود. https://eitaa.com/afjed16
🔺چه بلایی داره سر انسان دوپا میاد؟! پیاز پوست‌کنده...😳 https://eitaa.com/afjed16
🔴‼️ مسابقه‌ی عظیم فرهنگیِ «آشنای غریب (۲)»‼️🔴 (با محوریت آخرالزّمان و مهدویّت) 🎁 جوایز نقدی ارزنده‌ی این مسابقه، در اوّلین قدم «۲۰ + ۱۱۴ میلیون تومان» برای نفرات برتر (بر اساس بالاترین نمره در کمترین زمان آزمون) شامل: 💰 ۱۴ کارت هدیه‌ی ۳ میلیون تومانی 💰 ۷۲ کارت هدیه‌ی ۱ میلیون تومانی 💣 ضمناً علاوه بر جوایز فوق، 💰 ۴۰ جایزه‌ی ۵۰۰ هزار تومانی نیز برای برگزیدگانِ «پویشِ » در نظر گرفته شده که می‌توانید جزئیاتِ بیشترِ آن را از طریق کانالِ «رویین‌دژ» پیگیری نمایید. 💎 و ارزشمندترین جایزه‌ی مسابقه که محتوای آن است! ✅ ثبت‌نام در مسابقه و دریافت منبعِ مطالعاتیِ آزمون از طریق: 🌐 survey.porsline.ir/s/l2KINuyT 💠 ثبت‌نام برای عمومِ هم‌وطنان، حتّیٰ اتباع خارجیِ مقیم کشور، آزاد و رایگان است! 🛍 جهت آگاهی از اسامی برندگان قبلی مسابقات ما و قطعی بودن اعطای جوایز، وارد لینک زیر شوید: 🌐 b2n.ir/javayez_.rooyindezh 🔺 @RooyinDezh https://eitaa.com/afjed16
🌙 جام رمضان ویژه برنامه های ماه مبارک رمضان و عید نوروز بچه های مسجد پنج تن آل عبا علیه السلام و پایگاه بسیج شهید خرازی افجد 🔰 برگزاری جلسه جز خوانی قرآن 🔰 برگزاری حلقه های تربیتی و آموزشی 🔰 برگزاری جشن روزه اولی ها(ویژه دخترها) 🔰 برگزاری مسابقات پینگ پنگ/ فوتبال دستی و تیراندازی 🔰 اکران فیلم های سینمایی روی پرده سینماها 🔰 مسابقه اجرای نمایش پانتومیم 🔹 جهت ثبت نام تا تاریخ ۱۵ اسفندماه مشخصات کامل خود را با تعیین نوع مسابقه به ادمین کانال افجد نگین ایران کوه یا گروه گپ بچه های مسجد بفرستید. https://eitaa.com/afjed16
عمران، غرق پیامبر و آن مرد شده بود، متوجه گذشت زمان نمی شد و حتی نمی دانست چه حرفهایی بین آن جمع رد و بدل میشود، او به دو چهرهٔ مهربان نگاه می کرد، دو چهره ای که ذهن عمران را از کشتن پدر و مفقود شدن مادرش، بیرون کشیده بود. عمران متوجه گذشت زمان نشد و وقتی به خود آمد که انس با چهره ای بشاش، او را صدا کرد تا به سمت خیبر حرکت کنند و عمران در حالیکه انگار دلش را در آن مکان جا گذاشته بود همقدم با انس از مسجد بیرون رفت و رهسپار خیبر شدند. ادامه دارد... به قلم 🖊 ط ، حسینی 🌺🌿🌼🌿🌺 https://eitaa.com/afjed16
🌹: 🎬: شمعون روی تخت چوبی که نزدیک کرسی مجلل مرحب که پشتی آن کنده کاری شده و بلند بود؛ نشست و گفت: همانطور که خدمتتان عرض کردم؛ اوامر جنابعالی مو به مو انجام شد، سلیمان کشته شد و اموالش هم به غارت رفت و طبق قرارمان تمام املاک سلیمان که در دست شما به امانت بودند از آن شما می شوند و مسکوکاتی هم که همراه آن بینوا بود خرج راهزنانی که اجیر کرده بودم و... مرحب بن حارث که گویی در پی شنیدن چیز دیگری بود به میان حرف شمعون پیر دوید و گفت: صبرکن! دینا کجاست؟! بیوه سلیمان را می گویم و پسرش عمران، چه شد؟ شمعون که انگار از گفتن مطلب واهمه داشت با من و من گفت: او...او نیز گویا دوری شوهرش را تحمل نیاورد و بلافاصله به سلیمان پیوست و پسرش هم اگر از اهل کاروان بوده، بی شک کشته شده است، چون هیچ کدام از اهل کاروان زنده نماندند. مرحب که انتظار شنیدن این حرف را نداشت؛ چونان اسپند روی آتش از جا جهید و با صدای بلند فریاد زد: چه می گویی مردک؟! مگر من به شما تاکید نکردم، همسر سلیمان باید زنده بماند و او را نزد من بیاورید؟! چرا خلف وعده کردید هااا شمعون که توقع اینگونه پرخاشگری را نداشت، دستش را مشت کرد و بر روی زانو کوبید و همانطور که با تنها چشم سالمش خیره به مرحب بود؛ گفت: همسرش زنده دستگیر شد، منتها او همانند اسب چموشی رم کرد و خودش را به فنا داد و خود، باعث کشتن خودش شد و افراد من تقصیر نداشتند؛ او اسبی را که سوارش بوده وحشی می کند و بعد از طی مسافتی، اسب او را محکم بر زمین می کوبد و ان زن بینوا درجا کشته می شود. مرحب که چشمانش از همیشه ترسناک تر شده بود مانند انسان های جنون زده دور تا دور سالن را میگشت و به عالم و آدم بد و بیراه می گفت. شمعون که دیگر آن مکان را جای ماندن نمی دانست از جا برخواست و همانطور که شکوه و عظمت این خانه را که دست کمی از یک قصر نداشت از نظر می گذراند، زیر لب گفت: تمام اموال و املاک سلیمان را صاحب شدی باز هم حریص هستی و چشمت به دنبال آن زن بینوا بود و تقصیر ما چیست وقتی که تقدیر تو و آن زن با هم یکی نبود؟! و با زدن این حرف، بی آنکه نگاهی به مرحب بیاندازد؛ راه خروج از خانه سلیمان بیچاره را در پیش گرفت 🌺🌿🌼🌿🌺🌿🌼 دوم دم دم های غروب بود؛ شمعون همانطور که با خود حرف میزد از خانهٔ سلیمان تاجر که الان مرحب بن حارث آن را اشغال کرده بود بیرون آمد؛ او سعی می کرد با همان یک چشمی که برایش مانده بود؛ جلوی پایش را نگاه کند تا مبادا سنگی باعث آزارش شود و در همین موقع، انس و عمران که تازه وارد خیبر شده بودند و انس با راهنمایی عمران به پیش می رفت؛ از کنارش گذشتند. شمعون سرش را بالا گرفت و انس را دید. در گرگ و میش غروب متوجه شد که فرد غریبه ای را می بیند، اما اصلا توجهی به پسرکی که در کنار او قدم بر میداشت نکرد. شمعون همانطور که در ذهنش حلاجی می کرد این مرد غریبه کیست و در اینجا که محلهٔ داد و ستد در خیبر نیست چه می کند؟ از پیچ کوچهٔ سنگفرش گذشت و به سمت خانه اش که چند قدم جلوتر بود، گام برداشت در این هنگام، مرد غریبه ای دیگر را دید. شمعون نفسش را محکم بیرون داد و زیر لب گفت: امشب چه خبر است؟! انگار بیگانگان به یکباره به خیبر هجوم آورده اند و با زدن این حرف، جلوی در چوبی خانه اش ایستاد و می خواست کوبهٔ در را بزند که مردی از پشت سرش گفت: شمعون یک چشم؟! شمعون سرش را به عقب برگرداند و بله ای بلند گفت، هنوز بله در دهانش بود که انگار دنیا در مقابل تک چشم او، تیره و تار شد و حس کردچند نفر گونی ای بر سرش کشیدند و روی دوش مردی قوی هیکل، شتابان به جایی می رود. گونی، جای دست و پا زدن نبود و شمعون می خواست داد و فریاد کند و دیگران را به کمک بخواهد که مرد با صدای زمختش گفت: کمتر داد و هوار کن! اگر همکاری کنی با تو کاری نداریم و برعکس سکه های طلا در انتظارت خواهد بود. مرد قوی هیکل از نقطه ضعف شمعون سخن می گفت و شمعون با شنیدن نام سکه طلا، کمی آرام گرفت اما باز هم هراز گاهی تقلا می کرد و چون مردی پیر بود و سرد و گرم روزگار چشیده بود؛ می دانست کسی که ادم اجیر می کند او را بدزدند از راه معمول پیش نمی روند و راه های مخفی و کم جمعیت را در پیش می گیرند، پس داد و فریاد شمعون، کاری از پیش نخواهد برد. ادامه دارد.. به قلم 🖊ط ،حسینی 🌺🌿🌼🌿🌺🌿🌼 https://eitaa.com/afjed16
🍃 🛑 امام رضا علیه السلام: دو گرگ درنده در گله ی بی چوپان، به اندازه ی ریاست طلبی در دین یک مسلمان زیانبار نیست اصول کافی جلد2 صفحه297 https://eitaa.com/afjed16
راهکارهای زایمان آسان : خواندن آیه 23 و 24 و 25 سوره مریم . خواندن عوذه و دعاهای وارده که در کتاب های دعا کامل موجود است. زیاد راه رفتن در ماه آخر . زیاد خوردن گرمی ها . حتی سفارش شده زن باردار در ماه آخر خرما و عسل مخلوط بخورد . این گفته اشتباه است که در ماه آخر خنکی یا سردی خورده شود تا نوزاد زردی نگیرد . هر چقدر مادر گرمی بخورد زایمان آسان تر میشود بطور کل حرارت دفع را آسان میکند و سردی زایمان را سخت تر میکند . گرمی خوردن مادر باعث زردی نوزاد نمیشود . ا اگر هم بشود و نوزاد زردی داشته باشد به راحتی قابل درمان است . زیاد خوردن شربت زعفران در روزهای آخر بارداری . داروی زایمان آسان از داروهای طب اسلامی . https://eitaa.com/afjed16