eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
727 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
213 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
«خانه حیات دار» ✍️طیبه فرید بعضی خواسته ها و تمنیات آدم یکجور معنی داری محقق نمی شود! یکجور که دوست داری هر از چند مدتی با تلاش مضاعفی دوباره امتحان کنی تا ببینی خدا نظرش عوض نشده یا اوضاع مثل سابق است، و بعد از کلی تلاش بی نتیجه بنشینی و با یقین بیشتری به بازی قضا و قدر و اتفاقات عالم فکر کنی. وقتی جوانتر بودیم همه ی تلاشمان را می کردیم پس اندازهایمان را جمع کنیم تا یکروز خانه ویلایی بخریم، خانه ای که همیشه برای خریدنش یک میلیارد تومان کم داشتیم. چه آن ایامی که قیمت خانه ویلایی یک میلیارد و صد میلیون تومان بود و چه الان که باید حداقل چهار میلیارد پشتوانه داشته باشی تابتوانی در یک محله ی معمولی خانه ویلایی بخری!البته اگر بشود! خانه ای که توی حریم برق نباشد، بعدا توی طرح نیفتد، پایین جاده نباشد که موقع باران، آب کف کوچه جمع بشود، نقشه اش قناسی نداشته باشد و خلاصه آینده نشود مال بد بیخ ریش صاحبش! وقتی می بینم بعد از این همه سال اوضاع عین سابق است،با این تفاوت که چند میلیارد کم داریم، خنده ام می گیرد. انگار هر چه ما بسویش دویده ایم او از دستمان گریخته! دوباره بساط امتحان کردن شرایط را جمع و جور می کنم و می بوسم و می گذارمشان کنار.حاج آقای درونم که تازه از خواب بیدار شده، عمامه ی مشکی اش را می تکاند و با کنایه می گوید: خدا کند دل آدم حیات دار باشد.....(بعد هم یواشکی توی پرانتز می گوید: بله حیاط دار را با این ط می نویسند اما منظور من حیات دار است! حیات دار!) نفس اماره ام که پیشتر عمامه از سر حاج آقای درونم پرانده و ناجوانمردانه گم و گور شده زبان باز می کند و شروع می کند بی دست و پایی ام را به رخم می کشد و وظیفه ی ذاتی اش را انجام می دهد. محلش نمی گذارم، بدسابقه ی بی چشم و رو!! همیشه در بدترین شرایط سرو کله اش پیدا می شود، می آید حال دلم را خراب می کند و می رود. باتوصیه ی حاج آقای درونم موافقم. گاهی که دل حیات دار را فراموش می‌کنم برایم داستان یوسف را می‌گوید اینکه دلش حیات دلبازی داشت که در تاریکی ته چاه حالش خوب بود.... خدایا یک دل حیات دار دلباز می خواهیم، چند میلیارد هم کم داریم. @AFKAREHOWZAVI
" نوشتن همانا آرامش همانا " ✍️عاطفه هزاره از افغانستان این روزها اگر آرامش‌ام را گم کنم به سراغ کلمه‌ها می‌روم، من می‌گویم او می‌گوید آن‌قدر با یکدیگر حرف می‌زنیم که ساعت ها می‌گذرد و متوجه نمی‌شویم. گاهی هم آرامش را در شلوغی‌های روزمره گم می‌کنم؛ آن وقت قهر می‌کند و مدت ها پیدایش نمی‌شود. به تمام کتاب‌ها، به آسمان به ماه، کوچه خیابان‌های شهر، گل‌فروشی ها، خیال و رویا دنبالش می‌گردم اما پیدا نمی‌شود و بعدها می‌فهمم قهر کرده است و البته قهرش هم به‌جا بوده.! گاهی آن‌قدر با نوشتن آرام می‌شوم که دوست دارم حتی خنده‌هایم را بنویسم. او آن‌قدر زیبا همراهی‌ام می‌کرد که ناخواسته او را از یاد می‌بردم و متوجه حضور دلسوزانه‌اش نمی‌شدم. گاهی هم به‌خاطر همیشه بودنش، نادیده‌اش می‌گرفتم نه اینکه از قصد باشد نه، خیالم این بود که همیشه هست و همراهی‌ام می‌کند اما بعضی از ما انسان‌ها، تا از دست ندهیم قدر و ارزش را نمی‌فهمیم. اما بی بی جان یاد داده است همیشه همراه آرامش‌ام باشم تا او هم همراهی‌ام کند و قهر نکند. بی بی یاد داده آرامش‌ام را تقسیم کنم بین آدم‌ها تا خسیس نباشم و بدانم آرامش سهم همهٔ آدم‌هاست. " آرامش سهمِ دل‌های گرم تان🌱" @AFKAREHOWZAVI
تحول خواهی در تعارض با فسیل زدگی ✍️مخدره چمن خواه [۱]. در شکل گیری انقلاب اسلامی، جوانانی مسلمان، انقلابی و علاقه‌مند، با ایمانی برخاسته از شور و هیجان و احساسات، وارد میدان شدند. ولی با دگرگون شدن فضا و شرایط زمان، تغییر کردند؛ چرا که «پایه‌‌های فکری» و «پایه‌های ایمانی»‌شان، «پایه‌های متین و مستحکم» و دارای «پشتوانه‌های عقلانی محکم» و «استدلال محکمی» نبود. بعد از اینکه مدتی گذشت و از سنین جوانی، مقداری عبور کردند، تبدیل شدند به همان «فسیل»‌هایی که اصلا انقلاب علیه آن «فسیل‌»ها بود. بنابراین اینگونه احساسات و هیجانات، پایدار و ماندگار نیستند، مگر مبتنی بر «عقلانیت و استدلال» باشند. [۲]. حضرت آیت الله خامنه ای، در بخشی از سخنرانی خود به مناسبت سی و یکمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره)، در مورد اینگونه افراد فرمودند: «برخی افراد به دلیل توقعاتی که از انقلاب داشتند و می‌خواستند پست و منصب به آن‌ها داده شود یا اینکه در موقعیت‌هایی که بودند، باقی بمانند، اما منصبی به آن‌ها داده نشد، از انقلاب برگشتند و «فسیل» شدند». علت اشاره رهبر معظم انقلاب به کلمه «فسیل»، بخاطر «بی خاصیتی» و «کهنه و قدیمی بودن» و «نخ نما» شدن و «مانده در گذشته» بودن اینگونه افراد است. به تعبیر ایشان برخی افراد برخلاف امام (ره) که «تحول آفرین»بودند، دچار تحول معکوس و منفی شدند. البته این افراد نمی‌توانند روند تحولی کشور را تغییربدهند، بلکه تنها از گردونه انقلاب خارج شدند. این عده، چه از «روحانیت» باشند و چه از «کسوت‌»های دیگر، به دلیل اینکه از انقلاب «ریزش»کردند و«روحیه انقلابی‌گری» را از دست دادند، «فسیل» شدند و دیگر در جامعه «بی خاصیت» تلقی می شوند. این «فسیل»ها از ابتدا «مبانی ایمانی» قوی نداشتند و «کج فکر» بودند. [۳]. امام خامنه ای در ادامه سخنرانی به موضوع لزوم «تحول‌خواهی» در نظام اسلامی پرداختند و به ابعاد گوناگون جریان «تحول‌خواهی» و لوازم ضروری یک حرکت «تحول‌خواهانه» اشاره کردند. در بین عناصری که مقام معظم رهبری به شرح آن پرداختند، تاکید بر «پشتوانه معرفتی» سهم ویژه‌ای داشت. ایشان هشدار دادند تاریخ انقلاب ثابت کرده هر جریان «تحول‌خواهی» که «پایه مستحکم معرفتی» نداشته باشد، در نهایت به عقبگرد و «استحاله ماهوی» ختم می‌شود. ایشان در بخشی از بیانات‌شان فرمودند: «امام هم هر کاری که در زمینه‌ تحولات انجام دادند، متکی بر همین «حرکت اسلامی» و «مبانی معرفتی اسلام» بود و امام در چارچوب آن حرکت کردند». (در دیدار تلویزیونی با مردم،۱۴خرداد۱۳۹۹). [۴]. برای ایجاد «تحول»؛ چنانچه «پشتوانه‌ فکری»‌ وجود نداشته باشد، این تحول انسان، غلط خواهد بود و احتمالا انسان قدم را نابجا برمی‌دارد، بعد هم درست پافشاری نمی‌کند؛ یعنی ثبات قدم در این حالت تحولی نخواهد داشت. بنابراین؛ انقلاب اسلامی در واقع یک عده «فسیل‌»های کج‌رو را کنار زد. بعضی از جوان‌های انقلابی دیروز هم، بعد از آنکه وارد مرحله‌های گوناگون زندگی و عبور از سال‌های جوانی شدند، در واقع، بعضی ها نزدیک و یا تبدیل شدند، به چیزی شبیه آن «فسیل»‌ها. در بررسی برخی «ابعاد معرفتی» به عنوان پشتوانه یک حرکت «تحول‌خواهانه»، حرکتی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب در نهایت به انقلاب علیه «فسیل‌»ها بینجامد، نه اینکه خود تبدیل به یک «فسیل» دیگر شود. [۵]. امام خمینی(ره) هم تحول‌خواه بود و هم تحول‌ساز؛ آن هم تحولی مبتنی بر عقلانیت اسلامی. ممکن است خیلی‌ها اهل حرف زدن از «تحول» باشند، اما اهل هزینه دادن برای تحقق آن نیستند. مثل خیلی از روشنفکرها. ولی امام خمینی(ره) اینگونه نبود؛ هم «تحول‌خواه» بود و هم برای تحولی که می‌خواست، حاضر بود هزینه بدهد. این از مهم‌ترین شاخصه ‌ها و یکی از مؤلفه‌های مکتب امام یا به تعبیری «منظومه فکری و اندیشه» ایشان است. چرا که هر اندیشه و مکتبی اگر عنصر «تحول» را در نظر نگیرد، دچار رکود و سکون می‌شود. «تحول‌خواهی» لازمه مکتبی است که می‌خواهد زنده و پویا باشد. بی‌توجهی به «تحول‌خواهی» موجب عقبگرد می‌شود، از همین رو است که جریانی که تحول را نادیده بگیرد، بی‌شک به دام «انحطاط» میافتد. بنابراین «تحول‌خواهی» اگر بخواهد ماندگار باشد، باید «پشتوانه معرفتی» داشته باشد، اگر نه «تحول‌خواهی» مبتنی بر هیجانات، شاید به گرفتن رأی بینجامد، اما پایدار نیست. و به تغییر ماندگاری نمی‌انجامد. «تحول‌خواهی»‌هایی که در طول تاریخ جریان‌ساز و اثرگذار بودند، هر کدام دارای یک نظام فکری و نوع خاصی از «عقلانیت» است. 🔗متن کامل در صفحه نویسنده @AFKAREHOWZAVI
شب‌های جمعه‌ی کربلا ✍️حمیده امامی از افغانستان شب جمعه است دلم با یاد تو سر میکند گاهی هم با خاطراتت حال را بهتر میکند آرزویی که همیشه در کنارت باشم آقا این امید است که از درد و غمم کمتر میکند آرامشی عجیب ،احساس نا وصف شدنی مبهوت شدن در دریای بیکران آرامش و بی خیالی دنیای فریبنده چقدر احساس عجیبی است شاید هیچ جای دنیا این احساس را نداشته باشه قطعا که ندارد احساسی که فقط باید چشید زیرا نه می‌توان وصف کرد نه می‌توان کشید و نه می‌توان انتقال داد نمی‌دانم در تفسیرش چه بگویم بهشت برین آرامشی عمیق یا نهایت آرزو در تفسیرش هم عاجزم که چه بنامم باید رفت،باید دید،باید چشید شب‌های جمعه ی کربلا را @AFKAREHOWZAVI
«عشق چرب و چیلی» ✍️طیبه فرید همسایه ته کوچه قبل از اذان ظهر یک دیس زرشک پلو نذری آورده بود درِ خانه آقاجان،با یک پیاله ترشی کلم بنفش. اولش چیزی پیدا نبود اما هربار قاشق می رفت توی دیس و از حجم برنج کم می شد بخشی از آن منظره قدیمیِ آشنا پدیدار می شد. سال هاقبل این عکس را در غزلیات حافظ خوانده بودم «رشته ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود!» بیشتر محتویات دیس خورده شده بود و چیزی باقی نمانده بود! جز استخوان‌های ران مرغ و یک لیلی و مجنون قدیمی با استیل گَنگِ نگارگری‌های دلبرانه‌ی ایرانی. از آن‌ها که حال و هوای‌شان قالی کرمان است.از این لیلی و مجنون‌ها، قدیم روی جهیزیه مادرم هم بود، به من می‌گفت اینجا عقد لیلی و مجنون است! لیلی لباس سبز پوشیده! آقاجانم توی این بشقاب‌ها غذا نمی خورد. مادرم می‌گفت آقا جان، نگاه به جام مجنون نکن، انشاالله شربت فیمتویی، مصفای کبدی چیزی بوده... و آقا جان سرش را تکان می‌داد و می خندید! مادرم هر وقت رابطه‌اش با آقاجان شکرآب می شد توی این بشقاب ها غذا می کشید! آخر سیاست بود، مصداق بارز «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم»*و بس! با زبان بی زبانی دل آقاجان را به دست می آورد. خداییش ملامین عهد بوقی با این منظره عشقولانه تنه می زد به تمام کاسه کوزه های عصر آرکوپال و بلور تراش و پاشا باغچه... زرشک پلو تمام شده بود و من محو کمر باریک لیلیِ ته دیس بودم که با چه مکانیزمی این‌قدر به قاعده مانده، بعد از این همه سال! چشمم کف پایش تکان هم نخورده بود! بگذریم... بگذریم که همسایه ته کوچه روی چه حسابی نذری را ریخته بود توی دیس لیلی و مجنون و آورده بود در خانه‌ی آقا جان! و یا اینکه شاعر چطور وقتی دستش اندر ساعد ساقی سیمین ساق بوده رشته ی تسبیحش از هم گسسته شده بود! اما خدایی مجنونِ خمسه نظامی گنجوی به لیلی غیرت داشت! اگر بود کجا می‌گذاشت کارخانه ی ملامین سازی عکس های عقدشان را رسوای خاص و عام بکند. پ.ن:* مردم را دعوت کنید به سوی خدا بدون استفاده از زبان هایتان. @AFKAREHOWZAVI
رسالت حوزه‌ی علمیه‌ی تمدن‌ساز ✍زينب نجیب حوزه علمیه در تاریخ اسلام و مذهب تشیع از جایگاه والایی برخوردار است که در عرف نقش اساسی آنها، تولید و ترویج علوم اسلامی و پاسداری از حریم دین اسلام و اعتقادات، معرفی شده است. اما باید توجه داشت؛ وظیفه و تکلیف حوزه‌های علمیه، تنها محدود به تولید و ترویج علوم و معارف اسلامی نیست بلکه رسالت اصلی آن‌ها، باز می‌گردد به استقرار این علوم در جامعه. یعنی حوزه علاوه بر مرکز تعلیم اسلام باید مرکز تحقق ناب اندیشه‌ی اسلامی در متن جامعه و در متن زندگی مردم باشد. به عنوان مثال، در بحث توحید، همزمان با تعلیم علم توحید با معرفت عرفانی و فلسفی، باید نقشه‌ی راهی همه‌جانبه برای استقرار توحید در جامعه ترسیم و اجرایی شود. از آنجا که علماء، وارثان انبیاء هستند؛ باید مأمور به همان هدف انبیاء باشند. از این رو طبق آیه ۲۵ سوره حدید که می‌فرمایند: "لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط"، همان‌طور که انبیاء برای اجرای قسط قیام کردند، جهاد نمودند و با دشمنان مقابله و مقاتله کردند؛ باید خود حوزه نیز به تأسی از اولیاء و انبیاء چنین کند و این یعنی هدایت. همان عهدی که خداوند با انبیا می‌بست و تخطی از آن خروج از مأموریت آن‌ها بود و امروز تخطی حوزه‌ی علمیّه از این رسالتش همان نتیجه را خواهد داشت. حال که از الزامات اقامه‌ی قسط در جامعه تشکیل حکومت اسلامی و اجرای حکمرانی اسلامی است، حوزه علمیه باید نقش اصلی را در این مسیر داشته باشد. رهبر معظم انقلاب در این رابطه می‌فرمایند:«اَلعُلَماءُ وَرَثَةُ الاَنبیاء».(الكافی، شیخ كلینی، ج‏ ۱، ص ۳۲) را باید شما محقّق کنید. نمی‌گویم حتماً باید شما در رأس جامعه باشید... امّا شما به عنوان عالم دین و متخصّص دین موظّفید که اسلام را در خارج، در محیط زندگی محقّق کنید؛ این وظیفه‌ی ما است. این کاری است که امام بزرگوار کرد. (۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۸، بیانات در دیدار طلاب حوزه‌های علمیه) از سوی دیگر به‌طورقطع به انجام رساندن چنین رسالتی، دشمن‌برانگیز خواهد بود، از این‌رو روحانیت باید منشی انقلابی داشته و مدام در حال مبارزه و مقابله با دشمنان باشد و شايسته است که راه و رسم و شیوه و ترفندهای دشمن را بداند و در این صورت است که به جایگاه واقعی خودش نزدیک خواهد شد. بنابراین، حوزه علمیه از یک سو به واسطه علم محور بودن به تولید و توزیع معارف دینی به شیوه علمی می‌پردازد و از سوی دیگر به تحقق این علوم و اصول در جامعه مبادرت می‌ورزد و در هر دو مشغول مبارزه و مجاهدت در برابر دشمنان این اهداف والا خواهد بود. حال سؤال این است که بهترین شیوه و روش برای به ثمر نشستن این اهداف کدام روش است؟ برای تشخیص راه و بی‌راه باید به کدام سخن توجه داشت و حول کدامین محور چرخید؟ آیا می‌شود بدون هدایتگری و راهنمایی شخصی عالم، اندیشمند، شجاع و عادل، پا در این مسیر پر خطر نهاد؟ آیا می‌شود بدون ولایت، تمدن‌سازی کرد؟ آیا در عصر غیبت که ولایت فقها تعیین کننده است نباید به اندیشه و زوایای نگاه ولایت فقیه در رأس، بیش از پیش، عالِم و آگاه بود؟ آری! غیر از توجه و تمسک به ولایت فقیه در زمان غیبت، آنچه بیش از همه مورد تأکید قرار می‌گیرد هم‌نوایی با ولایت است. ما تا زمانی که از نظر روحی و فکری با ولی فقیه، هم‌قالب نشویم، نمی‌توانیم عملاً با ایشان هم‌سو باشیم. نمی‌توانیم قدم به قدم ایشان را همراهی کنیم و بدین‌ترتیب در کوره‌راه‌ها از هدف فاصله گرفته و با ایشان زاویه‌دار می‌شویم. بنابراین از اوجب واجبات، آشنایی دقیق با منظومه‌ی معرفتی، ارزشی و کنشی ایشان است تا آن‌جا که با خط مشی ایشان آن‌چنان آشنا شویم که قبل موضع‌گیری در بسیاری از موارد، موضعی هم‌سو با ایشان داشته باشیم و این یعنی همان پاسداری از اهداف انقلاب اسلامی. بنابراین بر حوزه‌ی علمیه است که بستر مطالعه و دقت و توجه نسبت به اندیشه‌ی رهبر معظم انقلاب را بیش از پیش فراهم سازد تا با پیروی از ایشان و هم‌سویی با نظراتشان در شکلی واحد و منسجم قدم در مسیر ایجاد تمدن نوین اسلامی گذاشته و از موانع درونی و بیرونی آن به سلامت عبور کند. انشاالله @AFKAREHOWZAVI
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 مجنـون  تر از مجنــون ، لیـلاتـر از لیــلا دارم دلـــی عاشـــق ، شیـدا تر از شیدا در یک نظر ، هر دل ، شـد مبتـــلای او دلبنـــدِ  لیــلا  هسـت در دلبــری ، یکتــا ماهِ تمــــام است و شهــزادهٔ خورشـید آیینـــه ای   کامــل  از خلقـــتِ  طـاهـا مهتاب یا خورشید ، ماه است یا اختر؟ در آسمــان ، گل کرد  پیدا تر از  پیـدا مَـه در مَحاق افتاد ، تا روی ماهـش دید خورشیـد، سر ،خَـم کرد در پایِ این آقا شد آسمان ، آغـوش ، در روز میــلادش در برگــرفت از عــرش ، قنــداقـهٔ او را ای راست قامت ها !سرهایتان خَـم باد در پیش آن قامت ، رعنــا تر  از رعنـــا "الله اکبــــر" از   لبهـــای اکبــر ریخــت صــــوتِ اذانِ  او  دلبــــر تــریـن   آوا بینِ بنی هاشــم او اَشبـَـهُ النّــاس است بر احمــــد   مختــــار ،  پیغمبـــر   والا در صورت و سیرت ، تصویری از احمد ماهِ مَلَـکْ منظـــر ، شمــسِ فلک پیــما بیت الحسیـن است این یا خانهٔ حیدر؟ نام   علــــی آمــد ،  از  عــــالـمِ   بالا نام علی راز است،با عرش دمساز است در مرتبت ، عالی ، مشتق شد از اعـــلا او در رجــزهــایش ،  نام علــی بر لب می آوَرَد  هـر بــار ، زیبــا تر  از  زیـــبا با هر "علــی" گفتـن ، تب می کند دشمن گل_زخمــه هایی نو ، می روید از اعضا بایــد  که بنـویســم ، از  روز  میـــلادش باز ایـن قلـــم چرخیـد تا ظهــر عاشـورا در مشقِ شمشیرش ، درس شجاعت را می گیرد از دستِ  عبـاسِ  مَـه سیمـــا دستش کرمخانه ، لطفش چه بی پایان دارد   دلی عـاشــق ، دریـاتر  از  دریـا حیـف است این دریا ، درکامِ جان ریزد لب تشنــــگی را از ،  انگشـــترِ   بـابـا (کیمیا)
تلفن گویا ✍🏻 زهرا کبیری پور در دهه‌ی هفتاد که موبایل هنوز به معنای واقعی کلمه وارد زندگی‌ها نشده بود، تفریح تکنولوژی‌طور ما با تلفن‌های گویا بود. شماره‌ی ۱۱۹ را می‌گرفتیم، تا هم ساعت را به ما بگوید هم تاریخ آن روز را همراه با اتفاقات مهمی که در آن روز افتاده بود و گاهی آنقدر شماره را تکرار می‌کردیم، که کم مانده بود خانم گویایِ پشت خط بیاید و یقه‌ی ما را بگیرد، که چند بار می‌پرسی امروز چندم است؟!! اما او نمی‌دانست که ما ساعت دقیق را می‌خواستیم که خوب در تماس قبلی یکی دو دقیقه عقب مانده بود... یک شماره‌ی گویایی هم بود که زنگ می‌زدیم و با انتخاب شماره‌ای، مداحیِ مورد علاقه‌ی ما پخش می‌شد و ما با لذت قابل وصفی به آن گوش می‌دادیم، آن هم در حد دو دقیقه... ۱۱۸ هم که از نظر ما جامع تمام علوم بود، حتی گاهی سؤالی که در جدول روزنامه بی‌جواب مانده بود را سعی داشتیم از او بپرسیم، یا مثلا با انواع و اقسام حیله‌ها زنگ می‌زدیم تا آدرس عمویمان را که در کوچه‌ی خودمان زندگی می‌کرد، از اپراتور او بپرسیم... خیالتان راحت باشد، ما هیچ وقت مزاحم ۱۱۵ و ۱۲۵ نشدیم... ولی از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد گاهی وسوسه می‌شدیم که تماس گرفته و فوت کنیم... فوت هم که می‌دانید، در آن دوران یکی از تفریحات ناسالم حساب می‌شد و عده‌ای دوست داشتن با فوت کردن در تلفن منزل فرد موردنظر از سلامت او مطمئن شوند... بگذریم... این تلفن‌های گویا به مرور و با پیشرفت انواع تکنولوژی جای خود را به انواع و اقسام اپلیکیشن‌ها دادند. اما ما یک تلفن گویای خصوصی و ویژه داشتیم، که هیچ اعتقادی به پیشرفتِ تکنولوژی نداشت. مادرم که الهی نور به قبرش ببارد، مفاتیح گویای ما بود و بدون احساس خستگی اعمال هر روز را برایمان یادآوری می‌کرد. سیستم او به گونه‌ایی بود که گاهی با فرشته‌های راست و چپ هم همکاری کرده و پیگیر اعمال آن روز بود. مثلا در ساعات انتهایی شب مجدد تماس می‌گرفت تا مطمئن شود ما آن عمل را انجام داده‌ایم یا نه. این تلفن گویای مخصوص که کار مفاتیح را انجام می‌داد، آنقدر با شیخ قمی ندار شده بود که این اواخر مشغول تدوین مفاتیح ویژه‌ای برای ایام اعتکاف بود، که عمر کوتاهش قد نداد... @AFKAREHOWZAVI
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 وقتی که در دنیای ما پا می گذاری هرجا نشان از خویش بر جا می گذاری لبخندهای مادرم را اول صبح با لقمه ای در جیب بابا می گذاری حتی همین نان حلال همسرم را هر شب خودت در سفره ما می گذاری پر می شود این خانه از بوی محبت وقتی در هر عطر را وا می گذاری تا زندگی بر شاخه ها هم پا بگیرد در لانه ها گنجشک ها را می گذاری این زندگی پشتش به لبخند تو گرم است ما را که می گوید که تنها می گذاری؟ ## مولا به یاد جدتان با خانواده من کربلا میخواهم آیا می گذاری؟ 💠 💠 @shaeranehowzavi
أشبه‌ الناس به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) ✍🏻 زهرا کبیری پور حضرت علی‌اکبر(علیه‌السلام) از بهترین الگوها و بهترین سرمشق‌ها برای جوانان است. جوانان و نوجوانان عصر ما فقط اگر به روایتی که او را اشبه‌الناس به پیامبر(ص) معرفی می‌کند، توجه کنند قطعا از خودشان سؤال خواهند کرد که چه الگویی بهتر از ایشان که شبیه‌ترین مردم است به پیامبر اسلام؟ و این شباهت تنها به شباهت ظاهری اطلاق نمی‌شود، بلکه او خُلقا و منطقا هم به پیامبر(ص) شبیه بود. اینکه در جوانی به گونه‌ایی زندگی کرده باشد که در اخلاق، رفتار و گفتار نماینده‌ی پیامبر(ص) باشد و هرکس که بخواهد پیامبر(ص) را ببیند به او نگاه کند، نشان از منش و روش زندگی عالمانه و عاملانه‌ی او دارد. اما جای بسی تأسف دارد که در مورد سبک و روش زندگی حضرت علی‌اکبر(علیه‌السلام) در منابع تاریخی متقدم و متأخر و در بین کتاب‌ها و مقالات مطالب زیادی وجود ندارد و آنچه بیشتر از همه ذکر شده، تاریخ ولادت و شهادت و بخشی از فضایل او است. از جمله اینکه ایشان اولین شهید بنی‌هاشم و بزرگترین فرزند امام حسین(ع) است. نام مادرش لیلی(لیلا) و کنیه‌اش ابوالحسن است. در یازدهمین روز از ماه مبارک شعبان در سال ۳۳ هجری در مدینه به دنیا آمد و هنگام شهادت ۲۶ یا ۲۷ سال سن داشت. ایشان پدر بزرگوارشان را از مدینه به مکه و از مکه تا کربلا همراهی کردند. حضرت علی‌اکبر(ع) از سه نظر شبیه به پیامبر(ص) توصیف شده است؛ خِلقت، خُلق و بیان. طبق گزارش‌های تاریخی ایشان خلاصه و عصاره‌ی تمام فضایل اخلاقی بودند. سخاوت و مردم‌داری، مهمان‌نوازی و دستگیری از درماندگان از ویژگی‌های بارز و شاخص رفتاری ایشان بود به طوری که معاویه، دشمن اهل‌بیت(ع) نیز او را شایسته‌تر از همه برای خلافت می‌دانست. حضرت علی‌اکبر(ع) در کنار عموی خود، حضرت عباس(ع)، بزرگ‌ترین یاور پدر در روز عاشورا بود. در آب آوردن، مذاکره با دشمن، آرام کردن خیمه‌ها، مسئولیت اصلی به عهده او و حضرت عباس(ع) بود. ایشان از نظر چهره، شبیه پیامبر(ص) بود و  سیدالشهداء(ع) نیز هنگام عزیمت او به میدان، او را شبیه‌ترین مردم به رسول‌الله(ص) معرفی نمود. در روایتی آمده است: «اباعبدالله الحسین(ع) هنگامی که علی‌اکبر(ع) را به میدان می‌فرستاد، به لشگر خطاب کرده و فرمود: «یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله…ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می‌فرستم، که شبیه‌ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول‌الله(ص) است، بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول‌الله(ص) تنگ می‌شد، نگاه به وجه این پسر می‌کردیم.» خوش آمدی پسر ارباب چه خوب شد که تو آمدی تا در کنار نامت جوانان ما بیمه شوند. منبع: قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل، قم، دلیل ما، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۳۷۵. @AFKAREHOWZAVI
مدار حق ✍️نجمه صالحی علی اکبر باشد یا علی اوسط فرقی ندارد، علی بن الحسین که باشد یعنی در مدار حق و حقيقت و حق‌طلبی قرار دارد. شبیه‌ترین خلق به نبی، علی بود و یاور امام. محدث بود و در کربلا یار پدر! در عاشورا و در آوردگاه مرگ و زندگی، گوهر وجودش درخشید و شجاعت و معرفتش نمایان شد. https://virasty.com/najmehsalehi/1677857594717173765 @AFKAREHOWZAVI
✍️زهره قاسمی خورشید رخ علیِّ اکبر تا دید دور سر او مثل ستاره چرخید چون شبه پیمبر شده در خلقت و خُلق رویِ گلِ احمدیِّ او را بوسید... @AFKAREHOWZAVI