.
✔️تذکره بانوی اول خباثت مسیح علینژاد
✍سمیه رستمی
آن بانوی متوهم روزگار؛ آن مجری، جاسوس، خبرنگار؛ آن مخالف عفاف و حجاب؛ آن باد شده چون حباب؛
آن یکی از هزار رهبر اپوزیسیون؛ گَل و گیسش چون فِرچه دَشوری کنار سیفون؛ آن که مدل مویش لانه کلاغی؛ معصومه علی نژاد قمی کلایی( یُشِپِشُ الله گیسُها)، زعیم چهارشنبههای سفید و آزادیهای یواشکی بود.
نقل است وی از ابتدا مزرعه کشت کک ارگانیک داشت به تنبانش و پیوسته پالان همی کج داشت و چنان که گفتهاند بار کج به منزل نرسد این که پالانش کج باشد و سرخاب سفیداب همی مالید از گونه تا بیخ زنخدان تا پیراسته گردد زشتی کردارش و نشد فوقع ما وقع.
آوردهاند روزی بر فیسبوک خود نبشته همیکرد که زنان را آزادی یواشکی باید جهان را محروم از حسن جمال آنان نشاید و روز دگر به اینستاگرام فراخوان همی داد که شال روسری بر سر چوب نمایند و چهارشنبه سفید به پا دارند و کلاً دکان به مجازی گشاده بود و کاسبی مینمود و نان از عمل خویش میخورد تا محتاج خلق نباشد.
روزی فریاد همی برآورد که زنان ایران را من دلسوزم! یاران گفتند: «دلت صدی چند بسوزد که تاکنون ۷۷۰هزار دلار از آمریکا ستاندهای با خانهای فول امکانات؟!» در جواب ایشان زبان از منتهیالیه حلق برآورد و گویند با حفظ سمت مجری و جاسوسی و اینها، ادبآموز جمعی بود به صورت پاره وقت با متد لقمان حکیم.
روزی به دادگاهی درآمد و فغان برآورد و آن گیسوان همچون سیم ظرفشویی در هم گوریده را افشان همیکرد که داد من از حکومت ایران بستانید، خانواده من تحت فشارند و برادرم در بند. گفتند:« اوووهَههه! چه خبر است ترا؟!» گفت: «اکنون فی و مظنه کف بازار ۶۵۰ هزار دلار باشد خواهان آنم که مشتری باشید و شما را ۱۵۰هزار دلار تخفیف میدهم مهمان من، پس آخرش ۵۰۰ هزار دلار غرامت بدهید مرا از پولهای بلوکه شده حکومت که بزرگان گفتهاند تطمئن القلوب إلا بالپول و الدُلار». گفتند: کدام خانواده؟! هم آنها که ترا چون انبانی از پسماند غیرقابل بازیافت رها کردند و ترا گردن نگرفتند به هیچ وجه من الوجوه. گفت: رضی الله عنهم من الاولین و الاخرین. چه باک که آنان را نیز بفروشم به دلار و وی اِند پست فطرتی بود و هیچ کس با وی یارای رقابت نبود.
و نیز آوردهاند روز دگر، باز فریاد و فغان همی برآورد. گفتند: «دیگه چته؟!» آشفته گفت:«چه نشستید که نزدیک است مرا بربایند و با زورقی به ونزوئلا برند و اِفبیآی گواه من است. گفتند: «چاییدی بابا! و آنکه برای خود شاهد آوردی؛ چون روباه است که وی را پرسیدند شاهدت کیست؟ گفت یُشاهِد فی کل حالٍ هٰذا دُمْبَم و به دمب خویش اشارت داشت. و حق این بانوی آزادیخواه بخوردند که داستان ربایشش جُک سال بودی و خروس از شنیدنش چنان خنده در افتد که تخم مرغ رنگی از خود در دهد.
و همو بود که برای تعلیق فدراسیون فوتبال و اخراج تیم فوتبال ایران از جام جهانی قطر کمپین به راه انداخت. گفتند: «مگر تو وطن نداری؟!» گفت: نوچ! و وی تابعیت انگلیس داشت و اشک تمساح برای زنان میریخت و اشکش را دبهای خدا تومن حساب میکرد و گویند: رحم الله خاله خرسه را که دوستیاش از نادانی؛ نافرجام بود اما وی روی خاله خرسه نیز سفید کرد به خیانت و خدعه و نیرنگ. چُلاق الله انشالله تعالی!
https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263
.
در مقابله با اژدهای هفتسر
✍زينب نجیب
[۱]. یکی از نکاتی که در بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کارگران(۹اردیبهشت،۱۴۰۲) مطرح شد، تأکید بر تحقق فرهنگِ ارتباط درآمد با کار بود که برگرفته از آیهی «وَأَن لَيسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعىٰ»(نجم،۳۹) است.یعنی درآمد یک فرد باید ناشی از سعی و کار و تلاش او باشد. این قاعده علاوهبر تأکید بر اهمیت و ارزش «کار» و «کارگر» که ارزشِ حیات جامعهاند و باعثِ پویاییِ سرمایههای ملی یک سرزمیناند، قاعدهایست که ریشهی بسیاری از فسادها و تبعیضها را خواهد کَند، جلوی بسیاری از کارهای بی فایده و غرق شدن در تجملات و ثروتهای مضر را خواهد گرفت و در نتیجه، سایهی مترفین در جامعه را کمرنگ خواهد کرد. سایه افرادی که فزونی نعمت آنها را غافل، مغرور و سرمست کرده و به طغیان کشیده است که حقیقتا ریشهی بسیاری از فسادها همین افرادند. به طور قطع تحقق کامل این فرهنگ مسیری بلندمدت و دشوار خواهد داشت. چرا که نیازمند سیاستگذاریها، برنامهریزیها و بسترسازیهایی است که از یکسو جامعه را تربیت کند، تا برای کسب درآمد سعی و تلاش نماید و از دگر سو، فرهنگ کسب ثروتهای بادآورده را متوقف سازد. از راههای تحقق این فرهنگ، مبارزهی جدی با کسب و کارهای کاذبی همچون واسطهگریها، دلالبازیها، رشوهدادنها و رشوهگرفتنها، رباخواریها، ویژهخواریها و در یک کلام مبارزه با فساد خواهد بود.
[۲]. از آنجا که مسئلهی مبارزه با فساد مطرح شد بهتر است تأکید کنیم که یکی از شاخصهای اصلی برای اصلاح امور کشور مبارزه در سه مسئلهی فقر، فساد و تبعیض است. در واقع اگر ادعایی برای اصلاحات مطرح است، ریشه در مبارزه با این سه موضوع دارد و تا زمانی که به صورت اساسی و بنیادین به این سه پرداخته نشود؛ نهتنها هیچ اصلاحی در کشور صورت نمیگیرد بلکه یا این سخن در حد شعار باقی خواهد ماند و یا جای خود را به مفاهیمی خواهد داد که اصالتا اصلاحات نیستند بلکه مفاهیمیاند که برای فریب اذهان عمومی طراحی شدهاند. از طرف دیگر باید توجه کرد اگر شعاری بر زبان جاری شود اما در مسیر عمل قرار نگیرد ایجاد ناامیدی خواهد کرد بنابراین نهتنها مبارزه با فقر و فساد و تبعیض از وظایف اساسی دولت اسلامی است و برای داشتن یک جامعه اسلامی ضروری مینماید بلکه اگر نظامی با عنوان اسلامی پا بگیرد اما در این مسیر(مبارزه با فقر،فساد،تبعیض) تلاشی جدی صورت نگیرد، قطعا پیامد آن عدم تحقق آرمان نخواهد بود بلکه ناامیدی و یأس از تحقق آرمان شکل خواهد گرفت و شکی نیست که پیامد دومی از پیامد اولی خانمانسوزتر است...
#ادامه_دارد
🔗متن کامل در صفحه نویسنده
#مهارتورم_رشدتولید
#جهاد_تبیین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب امروز در دیدار معلمان:
باید هویت ایرانی و اسلامی و شخصیت ملی را در کودکان کشور زنده کنیم.
مساله زبان، ملیت و پرچم از مسائل اساسی و مهم است.
دانش آموز باید به ایرانی بودن خود افتخار کند که افتخار هم دارد.
🏷 #دیدار_معلمان
۱۴۰۲/۲/۱۲
http://Farsi.Khamenei.ir
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«علم ومعلم»
✍زهرا نجاتی
آدمها از یکی دونفر چیز یاد نمیگیرند؛ از همان بچگی، هرکس معلم دیگری میشود، هرکودکی که پا به جهان میگذارد، با نگاه به دیگران، آموزش میبیند و یاد میگیرد. شاید طفل خیلی بیشتر از بعضی آدمها باور داشته باشد:«عبرت زیاد است اما عبرتگیر اندک!»
اما آدمهایی هستند که تا همین چندوقت پیش هیچ وقت دیده نمیشدند، آنهایی که بیش از توجهشان به ساعت ورود و خروج و سرو وضعشان، توجه دارند که با دست پر سرکلاس بروند.
حواسشان بوده که بچهها ربات نیستند، درس هم فقط متن کتاب نیست، بیش از آنکه معلم باشند، مربی بودند،خوب و بد و زشت و تر وخشک را با چوب معلم ومربی میزدند نه با چوب نمره و استعداد بالاتر.
کسانی که همین الان هم، شاید حقشان آنطور که باید و شاید دیده نشده باشد اما خودشان را در برابر هر نفس، هر دقیقه، هر برخورد، هر ذهن باز کودک، نوجوان یا جوان، مسئول میدانند.
علم را درختی میدانند که ثمرش به این زودیها تمام نمیشود و کسی را یارای رسیدن به انتهایش نیست و «همان نوری است که خدا در قلب هرکس بخواهد قرار میدهد»،
از بین این آدمها، بودند کسانی که پشت میز وصندلی کلاسها به ما درس آموختند یا کسانی که فرصت آن را نداشتند، اما در جبهه، درمسجد، درمتن زندگی، شدند معلم و روی تختهی روحمان نگاشتند و الف قامت یار کشیدند.
خیلیها مثل معلمهای شهید،همت، خیلیها مثل حاج قاسم، مثل رهبر که با هرحرف و کلامشان، درس زندگی یاد دادند، امروز، روز همهی آنها هم هست. یا مثلا همین #شهید_الداغی عزیز که درس غیرت را را برای همهمان املا کرد. حتی روز «روزگار»، معلم سختگیر و بی رحمی که اگر با پای خودت در کلاسش، ننشینی، با چوبش، به زور به مکتب می آورد طفل گریزپای را!
روز همهی معلمهایی که همکار پیامبرانند و برای روح انسان، بیشتر ازجسمش، ارزش قائلند، مبارک.
#روز_معلم
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
معلم زنده
✍نرگس سلیمانی
روز معلم میشود و تو به همه کسانی که با عنوان "استاد" در مخاطبین تلفن همراهت ذخیره کردهای، پیام تبریک میفرستی.
اردیبهشت است و مثل همه سالهای درس خواندنت از دبستان تاطلبگی، امتحان میان ترم داری و حسابی وقت آزادت کم شده است.
میان شستن لباسها از صفحات جزوه امتحانی عکس میگیری برای دوستانت و ادامه فرستادن تبریکات روز معلم در گروههای درسی!
تبریک اصلیات برای روز معلم مانده و تو در وسط این حجم کار خانه ودرس نمیدانی چه زمانی میتوانی حضوری به استادت تبریک بگویی!؟
وقتی مضطر شده بودی و از شدت وضعیت بعضی از کشورهای اسلامی کلافه، او با کتاب "احیای تفکر اسلامی "بود که به دادت رسید وگفت وظیفهی تو و مسلمانان در عصرحاضر چیست!؟
او بود که با"نظام حقوق زن دراسلام" و "مسئله حجاب"اش نگاهی تازه را به دنیای زنانگی به تو هدیه داد!
در آخرين سالهای نوجوانیات وقتی میان شبهات روز مخاطبینات نگران میشدی و درمانده از جواب دادن! او بود که با کتاب "اسلام و مقتضیات زمانه"اش به تو آموخت چگونه خاتم بودن دینات را برای خودت ثابت کنی و بعد بتوانی برای دیگران آن را اثبات کنی!
ماه محرم کتاب" حماسه حسینی" او برایت یک روضه مجسم بود و همراه استاد، تو هم اشک میریختی!
با "ده گفتارش "جوابهای مسئله امر به معروفات و.. را فرا گرفتی؛ با"خدمات متقابل اسلام وایران"اش همه شبهات دانشآموزیات را کنار گذاشتی که مسلمان و چه به کتابخانهسوزی و.. ؟!
باکتاب "عدل الهی"اش انگار " صد واحد درس عقاید استدلالی "پاس کرده بودی
وچقدر در همه این زمانها دلت میخواست این کتب برنامه درسی تو و دوستانت میشدند تا همه بخوانند و بدانند و لذت ببرند! وسایلات راجمع میکنی و خودت را به حرم می رسانی
چندین ساعت از وقت ملاقات گذشته ونصیب توتنها یک زیارت از راه دور میشود و سلام بر مزار استاد شهیدت، پاره تن روح الله!
سلام استادشهید ،سلام معلم زنده روزت مبارک🌸
#روز_معلم
#شهید_مطهری
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«قصّه یک طرح قصّه»
✍طیبه فرید
خداییش مگر توی پیشانی بچه آدم نوشته که قرار است آژان شهربانی بشود و برود توی گذرِ خان چادر نوامیس مردم را بردارد، که ننه اش اسمش را بجای عزیز الله بگذارد هوشنگ! یا اصلا کی فکرش را می کند هوشنگ اسم یک صحاف مذهبی اواخر دوره پهلوی باشد که دکان صحافی اش توی خیابان ارم قم باشد! هوشنگ خانی که بی وضو دست به کار نمی زند.
طرح قصه را قبلا برای استاد ارسال کرده ام و او دیده رنجه کرده و خوانده!
_نه! اسم شخصیت هایت را عوض کن! آخر چرا اسم مامور شهربانی را گذاشتی عزیز الله؟اسم قحط بود؟!آن هم اسم به این مقدسی!بعد برداشتی اسم آدم باغیرت و باجنم داستان را که از قضا صحاف است گذاشتی هوشنگ! با خودت چند چندی دختر؟ کارت تعلیقش کم است برو طرح قصه ات را بکوب از اول بساز.
یادم می افتد به صدام که حسین بودنش هیچ فایده ای به حالش نداشت.توی واقعیت خیلی از آدم های بد، اسم های خوبی دارند!اسم هایی که به هیچ دردشان نمی خورد.چقدر خوبست که توی پیشانی بچه آدم آخر و عاقبتش را ننوشتند! اینجوری هر کسی هر غلطی می کرد ننه بابایش می گفتند این از اول روی پیشانی اش نوشته شده چکارش کنیم. همین است که هست، با خدا نمی شود جنگید!!!
قهرمان داستانم آدم باغیرتیست! اسمش را گذاشتم مصطفی. نمی دانم چرا همیشه فکر می کنم مصطفاها آدم خوب های داستانند. عزیز الله را یکجوری کتک زده که زیر چشمش یک بوته بادمجان درآمده. آخر بی همه چیز!! شهربانی یک چیزی گفته تو چرا چادر از سر ناموس مردم بر می داری؟مصطفی مامور شهربانی را زده و فرار کرده، پدرش هوشنگ خان هم از راه رسیده تف انداخته توی همان صورتی که مصطفی یک بوته بادمجان کاشته پای چشمش!
نقل فسق و فجور عزیز عقبه دارد. ننه فرعونش خدا می داند توی ملاج چند تا نوزاد پسر سوزن فرو کرده، از ناراحتی اینکه زن عزیز دختر زاست! برایش یک ولیعهد نیاورده! انگار حالا خودش عزیز نسناس را به دنیا آورده ستاره بخت و اقبالش پر فروغ تر شده! ارواح ننه آقایش.
داشتم می گفتم: مصطفی گرفته مأمور شهربانی را زده و متواری شده.
مامور شهربانی هوشنگ آقای صحاف بابای مصطفی را می شناسد، خانه شان را هم بلد است. برای مصطفی بپا گذاشته. مصطفای قصه دو راه دارد یا با احد گاریچی برود دهات های اطراف و چند وقتی صبر کند تا آب ها از آسیاب بیفتد و بعد برگردد. ویا با کاروان آخوندهای نجفی برود عتبات.
چرا دروغ! من دوست دارم برود عتبات. آخر دلم تنگ شده، از روزهای آخر پهلوی اول خسته شدم. این چند سال محرم از تکیه و حسینیه خبری نبود.با آدم های داستانم توی خانه ها روضه یواشکی خواندیم و از ترس آژان ها بی صدا گریه کردیم. دلم می خواهد رضا خان طاعون بگیرد. کاش انگلیس ها این چغر بد بدن دیلاق را زودتر عزلش کنند. هر چند ولیعهد نفهمش مصداق بارز سگ زرد برادر شغالست اما از بس این اواخر پهلوی اول، زن ها سرکوب شدند وچادر چاقچور پاره شد و دخترها از خانه نشینی افسرده شدند وحسرت بچه های سقط شده به دل مادرهایشان ماند،از بس مملکت بوی زندگی نمی دهد دوست دارم با کاروان نجفی ها قاطی زن و بچه ی آخوندها بروم عتبات. دعا کنید بروم عتبات، از نجف برایتان سوغات پارچه چادری می آورم. تهران و قم شهربانی قدغن کرده به زن های چادری پارچه بفروشند.
اما عتبات ازین خبرها نیست. خلاصه اینکه در ایوان نجف دعایتان می کنم. سوغاتی ها را برایتان پست می کنم ایران.
آدرس منزل پدری مصطفی را هم می دهم:
«قم_ میدان آستانه_ کوچه ی...._خانه هوشنگ آقای صحاف» همانکه استادم گفته اسمش را عوض کنم!تا اسمش را عوض نکردم و آدرس را گم نکردید قدم رنجه کنید بروید خودتان سوغاتی ها را بگیرید. من راستش قصد برنگشتن دارم، چند روز دیگر متفقین مملکت را اشغال می کنند و انگلیس به اسم قحطی و مرض همه گیر نسل نه میلیون ایرانی را به باد می دهد!
می روم کربلا بمانم.
شکر خدا که در پناه حسینم
عالم از این خوبتر پناه ندارد!
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
قدم اول را بردار...
✍سیده ناهید موسوی
همهی کاری که باید انجام بدهید، این است که قدم بردارید. قبول و باور کردن خطاهای گذشته و تصمیم برای جبران، اولین قدم برای تغییر است. اگر هر کدام از ما انسانها بخواهیم با رفتار خود، تغییراتی اساسی در زندگی خود ایجاد کنیم و به دنبال آن موفقیت در زندگی شخصی و کاری را تضمین کنیم باید بی وقفه در حال تلاش کردن باشیم. در طول زندگی همه ما شیوههایی برای تفکر و رفتار وجود دارد تا به کمک آن بتوانیم از رنجها و دردها دوری کنیم و به سوی لذتها و خوشیها قدم برداریم و با این روشها تغییراتی مثبت در زندگی ایجاد کنیم. غم، یأس، ناامیدی، ناراحتی، بیهودگی و تنگناها احساساتی هستند که انسانها در طول مسیر زندگانی به آن دچار میشوند و برای رهایی به دنبال راه چاره هستند.
✔️قدم اول؛ برای ایجاد تغییر و تحول تعیین هدف، در زندگی لازم است.شکستها و تجربههای تلخ گذشته را باید فراموش کرد و از آنها درس گرفت و سعی کنیم تا دوباره مرتکب آنها نشویم. اگر تمام حواس خود را جمع بلاهایی کنیم که نمیخواهیم به سر ما بیایند به صورت ناخودآگاه دچار آنها میشویم. پس با دقت و برنامهریزی صحیح و مشخص کردن خواستههای خود مسیر را برای خود هموار کرده تا هدف از زندگی برای ما روشنتر شده و با نیروی بیشتری گامهای خود را برای رسیدن به هدف نهایی برداریم.
✔️قدم دوم؛ درون انسان همانند چهارفصل طبیعت مدام در حال دگرگونی است.اما ما انسانها واکنشهای متفاوتی نسبت به تغییر داریم وهرگز خواهان شروع یک زندگی جدید و نو نیستیم. و حتی گاهی مقاومت میکنیم تا همان جایی که هستیم بمانیم، و هر راه جدیدی که مقابل ما میگذارند را رها میکنیم و هرگز طعم ناب آغازی دوباره، برای زندگیای دوباره نمیچشیم. به راستی چرا خواهان زندگی جدید،تغییر و تحول نیستیم؟ چرا هر کاری را انجام میدهیم تا اطمینان و امنیت داشته باشیم و مهار اوضاع اطراف خود را در اختیار بگیریم که مبادا تغییری رخ بدهد؟
گاهی لازم است همه این سوال ها و بیشتر را در ذهن خود مرور و پاسخی قانع کننده به آنها بدهیم، تا قدرت و قابلیتهای خود را کشف کنیم و در مسیر درست قرار بگیرم.
✔️قدم سوم؛ برای ساختن از نو و رسیدن به نقطه امن و آرامش بخش زندگی باید در برابر تغییرات تسلیم شویم در این صورت به خودمان فرصتی دوباره خواهیم داد. بی شک انسانها از ناشناخته ها میترسند، از تغییر کردن ترس دارند، زیرا نمیدانند از آن طرف خط چه چیزی در انتظارشان است. اما جایی که در آن ایستادهاند را میدانند کجاست، و از دردها و مشکلات زندگی خود آگاه هستند. در بسیاری از شرایط لازم است تغییر را ترجیح و اولویت قرار دهیم حتی اگر از نتیجه آن در آینده بیخبر باشیم پس وقتی از میان درد رشد و حرکت کنیم قطعا موفقتر خواهیم بود.
و در آخر، انسان نه فقط در شرایط خوب بلکه در شرایط سخت بیشتر و بهتر رشد میکند و به پویایی میرسد. جهان هستی بسیار هوشمند است و هیچ چیز را هدر نمیدهد. دنیا هرگز سعی نمیکند چیزی به ما بدهد، آن هم زمانیکه دستان ما پُر است. هنگامی که بیش از اندازه بار داشته باشیم، به بار ما چیزی اضافه نخواهد کرد. منتظر میماند تا جاییکه دستان ما خالی است، چیزی نو را به ما هدیه کند و برای دریافت چیزهای جدید باید چیزهای قدیمی را رها کرد. شاید رها کردن و دست کشیدن از داشتهها و یا آرزوهایی که خیلی برایشان زحمت کشیدیم اما محقق نشدند سخت باشد اما سختتر از آن زمانی است که برای فرصتها و راههای جدید دیگر زمانی باقی نماند. یا زمانهایی که احساس کردیم چیزی با ارزش را از دست دادهایم، اما بلافاصله چیزی باارزشتر را به دست می آوریم، مثل چیزی که محال است بدون آن زنده بمانیم، اما در عوض موقعیت نابتری نصیب ما میگردد.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
دعوتید به کوتاهنویسی در پلتفرم ایرانی👇👇
https://virasty.com/r/Ar4
سلام حضورتون رو به ویراستی خیر مقدم عرض می کنم
فضای خوبی برای تبادل دیدگاه است
#پویش_نوشتن
#تولید_داخلی
.
👆بدون شرح واقعی😔
#شهید_امنیت
#شهید_غیرت
#شهید_دیانت
#ویراستی_ها
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
@VIRASTYHA
«لقمه اثر دارد حتی اگر شیخ فضل الله، فدایی اسلام، مراقب آن نشود!»
✍فاطمه شکیب رخ
وقتی که به حیات سیاسی شیخ فضل الله نوری می اندیشم، او را مردی صاحب بینش عمیق و ژرف می یابم که انتهای آنچه را که علمای هم عصر او توان درک نداشتند شیخ می دانست و برای اجرای آن ایستادگی می کرد.
فریاد می کشید؛ مشروطه باید مشروعه شود، با آنکه برخی علمای هم عصر شیخ، حتی علت اصرار وی را به درستی نمی دانستند اما شیخ فضل الله می فهمید که اگر قید مشروعه بر سر مشروطه سروری نکند فردا روزی هر کدام از مدعیان، مشروطه را به زعم خویش مصادره خواهند کرد به خصوص آنان که تجدد غرب، چشم سر و دل شان را بسته و عقل شان را ربوده بود! اما همین عالم با بصیرت و جلوتر از فهم زمان خویش، فرزندی داشت که پای چوب دار پدر، کف می زد و می رقصید! پیشتر علت نا اهلی پسر را از وی پرسیده بودند… گفته بود زنی که او را در دوران طفولیت شیر می داد، ناصبی بود و ما نمی دانستیم!
آری خط به خط تاریخ درس می شود وقتی که ذهن ما در جستجوی عوامل تاریخی با ژرف اندیشی همراه باشد، شیخی که علمدار صف اسلام خواهان عصر مشروطه بود با غفلتی ناخواسته به فرزندی نااهل دچار شده بود! چقدر این قصه در دوران کنونی ما آشناست، خانواده هایی مومن و انقلابی که فرزندانی جدا از مسیر خویش دارند، کجای مسیر را اشتباه رفته ایم که مادر محجبه دختری کم حجاب دارد؟ و گاهی بی آنکه از حال او خبر داشته باشد تا نیمه شب باید منتظر فرزند خویش بماند.
حادثه تکان دهنده ی شهادت #شهید_الداغی ماجرایی نیست که به آسانی فراموش شود این مسئله بی خبری خانواده ها از حال و روز فرزندان نوجوان خویش سال هاست که دیده می شود، غیرت پدرها چرا و چگونه به کم سویی گذارده که دختری در ابتدای شب هنوز به کانون خانواده برنگشته باشد؟
لقمه ایمان را مراقب باشیم نکند این بلای بی غیرتی حاصل نان شبه ناک باشد، نکند این بی حجابی و دین گریزی پیش آمده، مشمول رباهای پنهانی اموال ما باشد، نکند نتیجه کم کاری های اداری ما در ساعات اداری باشد، نکند حاصل اختلاط محصولات تراریخته در سبد غذایی ما
باشد... لقمه ها را مراقب باشیم!
#جهاد_روایت
#جهاد_تبیین
#لقمه_حلال
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🔹کوه یخ
✍مریم صفری
کوه یخ ، چیز عجیبی است. چند برابر آنچه دیده می شود زیر آب قرار گرفته است. علم آموزی همانند کوه یخی در اقیانوس صفحات رشدی انسان است.معلم فقط درس نمیدهد بلکه منش و ایدئولوژی خود را نیز بصورت خودآگاه یا ناخودآگاه به محصل منتقل میکند.میزان تأثیر پذیری در افراد متفاوت است؛هرچقدر هویت بطور کامل شکل گرفته باشد تأثیر هم معنادار می گردد.
در یک دوره تحصیلی،یادگیری آن دیده و سنجیده می شود درحالیکه نیمه پنهان آن، اثر بیشتری بر متربی نهاده است.
تاثیر معلم تا آنجاست که «أب معنوی» محسوب میشود و این انتساب (پدر معنوی) نکته هایی را یادآور می شود:
🔹یادگیری و پرورش تدریجی است و تدریج اثر عمیق تری دارد
🔹در آموزش، شفقت پدرانه کارساز است.
🔹آموزش همراه تامین نیازهای معنوی و عاطفی، تعمیق می شود.
🔹معلم، الگوی مشاهده ای است.
🔹اصلاح رفتار و تنظیم آن با معلم تسهیل می شود.
🔹منش و ایدئولوژی معلم و استاد در نظر گرفته شود.
📣 حال این الگوی مشاهده ای می تواند معلم، رسانه،... باشد!!!
و چه نیکو است که خود را به اولین و والاترین معلم بسپاریم و رشد کنیم:
«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»(بقره/۳۱)
یاعلی مدد
https://eitaa.com/Rooshdaneh/15321
ویراستی
https://virasty.com/Roshdaneh
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
احساس سوختن به تماشا نمیشود
نویسنده: سمیه رستمی
ازآنجاییکه شوخی با مشاغل بعد از سیگار کشیدن با ماسک فیلتردار، سختترین کار دنیاست، چراغ اول شوخی را با شغل آتشنشانها روشن میکنیم که بر همگان فولاچدی مبرهن است، شخصیت فداکاری دارند و هر آتشی هم به پا شود، موارد ایمنی را رعایت میکنند که نه سیخ بسوزد نه مای نویسنده.
احساس سوختن به تماشا نمیشود
آتشنشانی عشق میخواهد. عشقهای آتشنشانی به چند دسته تقسیم میشوند:
دسته اول؛ کسانی که عاشق آتشنشانی هستند. این دسته هم آنهایی هستند که از بچگی روحیه فداکاری و نجاتدادن بقیه گوشهکنار هر درزی از وجودشان که فکر کنید نهادینه شده است. خصوصاً آنجایی که آب میریختند دور مورچهها بعد با یکتکه چوب مورچهها را نجات میدادند.
شعر «تو کز محنت دیگران بی غمی، برو از خدا شرم کن! نه، چیز، ببخشید! پسرخاله شلغمی؟! نه، این نبود، آهان! نه شاید که نامت نهند آدمی!» سرلوحه زندگیشان بوده.
دسته دوم؛ اینها هم عاااشق آتشنشانی هستند. اینها همان افرادی هستند که استاد اعظم تمام رموز و فنون برپایی آتش بدون مثلث آتش تو کلاس بودند، ناظم همینها را مبصر میکرد.
دسته سوم؛ کسایی که مدل خودشان عاشق آتشنشانها هستند؛ اینها وقتی ماشین آتشنشانی میبینند تختهگاز دنبالش میروند در دل و در پارهای اوقات در روده خطر؛ چون اعتقاد دارند نباید رفیق نیمهراه بود.
لابد اینها در زندگی قبلیشان....
ادامه در لینک زیر 👇
http://dtnz.ir/?p=318054
https://eitaa.com/joinchat/1246494986C0b4ebac263