eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
710 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
201 ویدیو
17 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. ⃣1⃣ تحقق معنای ابن السبیل نجمه‌صالحی در میانه‌ی پیاده‌روی اربعین، خانم عراقی را با حجاب کامل و پرچم سفیدی بر دوش، دیدیم که انواع مختلف دینار عراقی را به پرچم سنجاق کرده بود. ظاهرا رسم است که برای برآورده شدن نذر این کار را انجام می‌دهند و افرادی که در مسیر مشایه، نیاز به پول دارند از آن استفاده می‌کنند. رقم پول‌های چسبانده شده روی پرچم زیاد نبود، که البته شاید یکی از دلایل آن به طمع نیفتادن افراد سودجو باشد! و جدا کردن از پرچم نشان می‌داد که فرد استفاده کننده قطعا به آن‌ نیاز دارد! تا زمانی که ما در مسیر بودیم کسی دست به این پرچم نزد! احتمالا در مواقعی بخاطر مناعت طبع افراد محتاج هم بود! بخاطر همین، گاه با دیدن این افراد، صاحبان مواکب مستحقین را معرفی می‌کردند و پول‌ها در جای درست و برای محتاجین واقعی خرج می‌شد و حکم فقهی ابن السبیل نیز تحقق می‌یافت. در قرآن و روایات اسلامی، ابن السبیل به عنوان یکی از گروه‌های مستحق دریافت زکات و خمس معرفی و در آیه ۶۰ سوره توبه، ابن السبیل یکی از هشت گروه دریافت‌کننده‌ی زکات، شمرده شده است. همچنین در سوره‌های بقره، نساء، اسراء و روم نیز به این افراد اشاره شده است. برخی از فقها معتقدند که اگر مسافری در شهر خود توانایی مالی دارد اما در سفر برای رسیدن به مقصد با ناتوانی مالی مواجه شده، نیز مستحق دریافت زکات است. این کمک‌ها می‌تواند شامل هزینه‌های سفر، غذا و سایر نیازهای ضروری باشد. در برخی روایات، به میهمان نیازمند و فردی که توانایی مسافرت را ندارد نیز ابن السبیل گفته شده است؛ و چه خوب این نذر و حرکت زیبا، در مسیر مشایه اجرا می‌شد! یقینا اربعین، تمرینی برای تحقق دولت کریمه و روزهای ظهور است. @AFKAREHOWZAVI
. «از جنوب تا کربلا» ✍🏻سیده ناهید موسوی 🏴 از جنوب کشورم می‌نویسم. از جنوبی که مرزهایش روزگاری دژی مستحکم دربرابر دشمنان بود، تا حسرت یک وجب خاک وطن به دلشان بماند. چذابه و شلمچه، فکّه و طلائیه،این مسیرهای مقدسی که هشت سال قتلگاه جوانان شد تااکنون، گذرگاه‌هایی امن برای قدم زدنِ زائران شوند و محلی برای خدمت عُشاق اباعبدالله و لذت از نوکری در این دستگاه. 🏴 از جنوبی که گرم‌ترین روزهای سال را یکی پس از دیگری سپری می‌کند، همان آب و هوایی که شرجی و خرماپزانش را با یک حَبه رُطب از یاد می‌بریم. هوا گرم‌تر شده، اما شبیه گرمای هرسال خودمان نیست بلکه گرما از سوی قدم‌های‌ست که زائران در جنوب برمی‌دارند. از نفس‌هایی که به عشقی یگانه زنده هستند. نیرویی از جنس مغناطیس که دلدادگان را به مسیر می‌کشاند. مَشایه حالا یک «طریق» است، طریقی به بلندای «حب الحسین» با ادامه این خطی مشی است که حُب الحسین یجمعنا. 🏴 مرد و زن، پیر و جوان و اغلب خانوادگی روانه مرزهای جنوب شدند. چند هفته‌ای می‌شود که سیل مُحبان اهل بیت (ع)، پازل ستاره دنباله‌دار بین الحرمین را تکمیل کرده‌اند. زهی سعادت برای جنوب و جنوبی‌ها که قدمگاه زُوار ارباب‌اند و خُدامِ دل‌هایی که به شوق رسیدن سختی‌های مسیر را پذیرفته‌اند.از جنوب،شرق، غرب و... راه‌های زمینی و هوایی منتهی به کربلای جَدم اباعبدالله فراوان است اما، باید ایمان آورد که مسیر قدس از کربلا می‌گذرد. 🏴 این روزها هرآنچه از خدمت، تلاش شبانه روزی، پیاده‌روی‌های طولانی و گرمازدگی شنیده‌ایم کم نبوده است. اما همگی با شکرگزاری و از ذوق زیارت شش گوشه، زبان‌شان عنایت خداوند و لطف اباعبدالله را بازگو می‌کند. دل‌های بازماندگان گاه و بی‌گاه بی‌تاب می‌شود اما دل‌‌خوش کرده‌اند، به سلام‌های از راه دور و دعاهای دوستان، باشد که در این مسیرهای پُر از ارادت و اخلاص کربلای امروزمان یعنی غزه را با دعا و توسل از یاد نبریم. نصرٌ من الله و فتح قریب @AFKAREHOWZAVI
. «چند قاب در مجلس» ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ 🔺در قاب اول آقای در نزد مجلس انقلابی تایید اجمالی حضرت آقا را نسبت به وزراء اعلام کرد و رأی بسیاری از مخالفین به سوی تایید کابینه پیشنهادی برگشت! 🔻قاب دوم اما جالب بود؛ رای کامل به تمام کابینه پیشنهادی دولت چهاردهم انجام شد و توپ بر زمین فرمانده کل قوا افتاد، تا در حواشی آینده، مبنی بر مورد تایید بودن وزراء توسط رهبر انقلاب، برای بستن دهان منتقدان، استفاده گردد! 🔺قاب سوم نیز متعلق به سیاست بازی نمایندگان مجلس بود؛ زیرا پندار شرایط جنگی ایجاب می کرد که برای سلب هر بهانه جویی از طرف دولت، هیچ کرسی از وزرات خالی نماند و احتمالا بعد از پایان یافتن این دوران، فرصت استیضاح میسر خواهد شد؛ که البته آنهم بستگی به پایان شرایط فعلی دارد! 🔻سرانجام در قاب چهارم ، اظهار آقای پزشکیان را تلویحاً در خصوص تایید حضرت آقا، نسبت به وزراء را رد کرد! 🔺و در اینجا مشخص گردید که سیاست باز اصلی این مجلس، آقای پزشکیان و مشاوران بودند که با نقل خبری ناموثق، در عین سادگی کلام، توانستند از این قاب، سربلند خارج شوند، نه نمایندگانی که بدون تحقیق ،خبر را پذیرفتند! @AFKAREHOWZAVI
✨ضرورت ایجاد گفتمان حجاب✨ ✍زینب نجیب امروز ما با پدیده‌ای به نام کشف حجاب مواجهیم که از سال ۱۴۰۱ در سطح جامعه علنی شد اما مسئله‌ی ضعیف الحجاب یا به عبارتی شل حجاب نیز به دهه‌های پیش از این باز می‌گردد. علت چیست؟ بسیاری از پاسخ‌ها در حیطه فرهنگی و قانون حجاب بحث می‌شود که پاسخ‌های بی‌راهی نیست؛ اما کامل نیست و به همه ابعاد نمی‌پردازد. اگر بخواهیم واضح‌تر سخن بگوییم باید به این پرسش پاسخ دهیم که ما برای نهادینه کردن فرهنگ حجاب در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب چه تدابیری اندیشیده‌ایم؟ جز چند نمایشگاه محصولات حجاب و یا نگارش چند کتاب داستانی برای کودکان و تشویق گاه و بیگاه بانوان باحجاب، در باب کدام کار عمیق فرهنگی دیگری، مبادرت ورزیده‌ایم؟ آیا برای صنعت پوشاک و مد و لباس، نظارتی همه جانبه پیش‌بینی شده است؟ یا در برنامه‌های صداوسیما به غیر از کنترل حجاب مجریان زن و بازیگران، آن هم، تنها در سریال‌های تلویزیونی و نه سینمایی و نه حتی فیلم‌های خانگی، راه‌های دیگری اتخاذ شده است؟ آیا وقتی حتی در باب نظارت بر قانون حجاب در جامعه؟ پدیده گشت ارشاد ایجاد شد و با سر و صدا پا به میدان گذاشت، به همان اندازه، بدون اشکال و در سطح وسیع با روشهای جدید مأموریت خود را انجام داد؟ در کنار این سؤالات نیز برخی از منتقدان از ترک فعل مسئولان، ناکارآمدی قوانین، تخصیص بودجه ناکافی و فقدان ساختاری به عنوان خلاءهای اصلی نام می‌برند. آیا می‌شود غیر از این‌ها دلایل دیگری جستجو کرد؟ به نظر می‌رسد یک دلیل بیش از هر چیزی برجسته است اما مغفول مانده. از دیدگاه رهبری، گفتمان به مفهوم روح کلی حاکم بر اندیشه‌ها و انگیزه‌های جامعه است که به حرکت عمومی کشور جهت می‌دهد و حتی تصمیم‌ها و اقدامات کارگزاران نظام نیز از آن متأثر است. ایشان می‌فرماید:" گفتمان یعنی یک مفهوم، و یک معرفت، همه‌گیر بشود. در برهه‌ای از زمان در یک جامعه، گفتمان یک جامعه مثل هوا است. همه تنفسش می‌کنند چه بدانند چه ندانند چه بخواهند چه نخواهند. گفتمان یعنی باور عمومی یعنی آن چیزی که به صورت یک سخن مورد قبول عموم تلقی بشود. مردم به آن توجه داشته باشند". بحث گفتمان سازی، خود ریشه در بحث ولایت در اسلام دارد. ولایتی که پیوستگی آحاد جامعه را تضمین می‌کند و آنها را مانند مهره‌های یک تسبیح، گرد هم می‌آورد. بدین‌ترتیب به نظر می‌رسد باید تمام فعالیت‌های فرهنگی و حتی ضمانت اجرای آن در جامعه حتی به صورت قانون و نظارت ذیل همین گفتمان طرح شود. گفتمانی که پشتوانه تمام اقدامات است و همگی در جهت تقویت گفتمان انجام می‌گیرد. در گفتمان‌سازی معمولا نخبگان پیشگام هستند و به همین منظور باید اول توجه این قشر را جلب کرد. متأسفانه امروزه گفتمان ترویج حجاب در بین مسئولان کشور وجود ندارد. نخبگان باید این گفتمان را ایجاد کنند و مسئولان را در جهت آن وادار به اقدام کنند. ما مردم نیز مانند مسئولان در زمینه‌ی گفتمان ترویج حجاب، مسئولیم. از سوی دیگر همین نخبگان با سازوکاری مناسب باید جریا‌ن‌سازی کنند. به عنوان مثال باید تحول در محتوای درسی در آموزش و پرورش و آموزش عالی در همین راستا اتفاق بیفتد. کنشگری معلمان، حوزویان، مبلغان، هنرمندان و ...همگی باید در همین جهت تقویت شوند، نیروهای زبده‌ی پرورشی در همین راستا تربیت شده و در کنار کادر مدرسه فرهنگ‌سازی کنند و... از سوی دیگر برای گفتمان‌سازی، ایستادگی، هوشیاری و شجاعت لازم است. باید توجه کرد که این مسیر تنها مخصوص گفتمان‌سازیِ خوب نیست و گفتمان‌سازی بد و غلط نیز همین مسیر را طی می‌کند. پس همان روزی که حجاب در جامعه ضعیف شد همین مسیر را طی کرده بود و امروز برای اصلاح وضع موجود راهی جز اصلاح گفتمانی نداریم. @AFKAREHOWZAVI
. ⃣1⃣ ناپیدای تأثیرگذار ✍نجمه صالحی درطول تاريخ به ويژه تاريخ اسلام، ذکر نام مردان در صحنه‌های مختلف فرهنگی، سیاسی، بیشتر از بانوان بروز دارد و شمار زنانی كه نامشان در اين زمينه به ثبت رسيده، معدودند اما حضور زنان در ساحت‌های گوناگون، امرى جدید محسوب نمی‌شود. بانوان، در عرصه‌های گوناگون حضورى پویا داشته و همواره از خود آثار و نشانی به جاى گذارده‏اند و این امر تا به امروز ادامه دارد. در گردهمایی اربعین نیز که به عنوان یک جنبش جهانی تبدیل شده، نقش زنان در آن بسیار تأثیرگذار است اما در بخش ناپیدای جاده‌ی عاشقی. زنان در این رویداد نه تنها به عنوان زائر، بلکه به عنوان مدیران و موکب‌داران حضور دارند، که نشان‌دهنده ظهور الگوی سوم زن مسلمان است؛ زنی که هم محترم و مقدس است و هم آزاد و مختار، و در عین حال در جامعه و سطح بین‌المللی تأثیرگذار است. این بانوان به فکر دیده شدن و امتیاز خاص و... نیستند بلکه در حال انجام وظیفه‌ی خود هستند اما نیاز به رسانه‌ای شدن و جریان‌سازی پس از اربعین وجود دارد تا پیام و اهداف آنان نظیر دفاع از حریم حیا، عفاف و خانواده، در سراسر جهان گسترش یابد. اگر يک زن، در شناخت امام و هدف و راه او مستحكم باشد و به معرفت اصلی رسيده باشد، در شناخت و معرفت فرزند، خانواده و جامعه تأثيرگذار است. پيمودن جاده‌ی انتظار، استقامت و پايداری، در این وادی، وابسته به درک صحيح از پيشوای موعود است، چه بسا این بانوان به این درک رسیده‌‌اند و خلوص این مادران در وجود تک تک فرزندان‌شان نهادینه شده است. رویداد بزرگ اربعین فراتر از کشورهای مسلمان، افراد مختلفی از سراسر جهان را نیز جذب کرده است، از جمله زنانی که پس از آشنایی با اربعین به اسلام گرویده‌اند و با اقدامات خود، جریان‌ساز شده‌اند. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«اربعین، ظهور تو را کم دارد» مولای من در این هزار و اندی سال که هنوز زمان انتظار به سر نرسیده است؛ شیعه هزارساله شما با چشم براهی برای آمدنتان، حیات اجتماعی خویش را به بالندگی نزدیک کرده است. اربعین حسینی، برجسته ترین نقطه اتصال حیات شیعه هزارساله است و چه وصف ناپذیر می توان اتصالی فارغ از مرز و هویت های تعیینی را با محوریت عشقی آسمانی به گفتار کشاند! اینک که اربعین، مسیری متفاوت از تمام بایسته های تمدن ظاهری غرب را با کشیدن خط بطلان بر آن به عرض وجود نهاده است، تبیین بی کلام مواهب انتظار در مکتب اسلام به خوبی دریافت می شود! و می توان گفت که انتظار آمدن شما، همان شیعه مقاوم در راه هدف را پرورش داده است! بازآ که آخرین تعیّن ‌بالندگی شیعه هزارساله، همان پله ی آخری ست که جز با ظهور شما مداوا نشود! بیا که اربعین حسین (ع) تو را کم دارد! ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @AFKAREHOWZAVI
69.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخته ولی شیرینه سختیش به دل میشینه سفر تنها برای گشت و گذار و تفریح نیست بلکه موجب پخته‌گی آدمی نیز می‌گردد، طبق گفته‌ی شاعر: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی پخته شدن نیاز به تحمل سختی‌ دارد، نظیر برنجی که تا به قدر کافی حرارت و مرارت نبیند به تعبیر آشپزها زنده است پخته نشده است، رنج‌های سفر نیز ما را رشد داده و به پخته‌گی می‌رساند. سفر می‌رویم تا قدر دارایی‌های‌مان را بهتر بدانیم، زیرا در سفر حتی برای داشته‌هایی که در زندگی روزمره برای‌مان مهیاست و بسیار عادی‌ شده از قبیل آب، خوراک، محل اسکان و ... دغدغه‌ی زیادی پیدا می‌کنیم، به زحمت می‌افتیم و همه‌ی اینها از این جهت است که عافیت‌طلبی و راحت‌طلبی‌مان کاهش یافته و به حداقل ممکن برسد؛ اینجاست که برخی هنگام بازگشت از سفر نفس راحتی می‌کشند و می‌گویند: هیچ جا خانه‌ی آدم نمی‌شود. ما در دنیا نیز مسافری بیش نیستیم، آنگاه که عزم سفر کردیم و بله گفتیم باید منتظر بلا باشیم چرا که در همین بلاها، سختی‌‌ها و ناملایمات است که عیار انسان محک خورده و مشخص می‌گردد، معایب و محاسن اخلاقی‌اش بر او مکشوف می‌گردد تا هم میزان صبر و استقامتش سنجیده شود و هم میزان صبر او افزایش یابد و سعه صدر پیدا کند؛‌ بنابراین اگر در سفر سختی‌‌هایی بر ما غلبه نمود ملول نگردیم، فقط منتظر رفاه، آسایش، خوشی و شادیِ نباشیم زیرا در سفر نیز همانند حَضَر سختی و آسانی در هم تنیده و گاه حتی سختی آن بیش از راحتی‌ست پس همانند کوه‌های جاده استوار باشیم. 🖊مرضیه رمضان‌قاسم @AFKAREHOWZAVI
. روایت دیدار ✍س.غلامرضاپور شب را در سامرا ماندیم. از همان اول ورود به حرم صحن و رواق‌های مردانه از زنانه جدا شده بود. حیاط پر بود از زائران خسته‌ای که زیر نور ماه خوابیده بودند. روی یک فرش کنار امانت‌داریِ کیف و کالسکه، سمت خانم‌ها نشستیم. هوا گرم بود و زمین گرم‌تر. بچه ها طاقت گرما را نداشتند. اما من دوست داشتم دستم را بچسبانم به زمین داغ تا دردش کمتر شود. بچه ها خواب‌آلوده رفتند جای خواب خنکی پیدا کنند؛ ولی با چشم‌های باز و پر از شوق برگشتند. آشنا دیده بودند. همسفرهای پارسال‌شان را بین جمعیت خوابیده در زیر‌زمین حرم پیدا کرده بودند و با دیدن چشم‌های آشنا بین آن‌ همه جمعیت توان تازه‌ای گرفته بودند. دلم می‌خواست مثل بچه‌ها تا صبح در صحن‌ها، رواق‌ها، سرداب، کنارضریح و هرجا که ممکن است راه بروم و بگردم؛ بلکه من هم چشمان آشنایی را ببینم که سالهاست منتظر است؛ شاید... یادم هست بیست سال پیش سرداب سامرا یک دالان مارپیچ پله‌ای بود بدون سنگ کاری که دو نفر از کنار هم به سختی رد می‌شدند. اما حالا به راحتی می‌شد رفت و دو رکعت نماز خواند. تنها چیزی که درآن سرداب به ذهن می‌رسد دعا برای ظهور است. درست مثل کسی که دنبال گم کرده‌اش، تمام مسیر را به عقب برمی‌گردد تا می رسد به همان‌جا که عزیزش را گم‌کرده و مدام دنبال یک ردی ،نشانی از او می‌گردد. انگار تمام تاریخ را به عقب برگشته‌ایم و به سرداب رسیده‌ایم. از همین‌جا بود که دیگر ندیدیمش. این‌بار هم به نیت حق‌داران و هم به نیت همه آنهایی که به گردنشان حق داشتم دو رکعت نماز خواندم و از حقم به نیت ظهور گذشتم. تا ظهر خودمان را به کربلا رساندیم. محل اسکانی که از قبل هماهنگ کرده بودیم در خیابان علقمی بود. خیابان علقمی مشرف به حرم باصفای سقاست و مسیر اصلی حرکت سقا از فرات به سمت خیمه ها. روبروی محل اسکان چشمم به ویلچری خورد که دو دختر بچه بر روی آن نشسته بودند. بسکه آفتاب به سرم خورده بود، برای لحظاتی نفهمیدم؛ اما یکهو دوزاریَم افتاد که اینها چقدر آشنایند. @AFKAREHOWZAVI
. 🔰انتشار گفتگوی سرکار خانم دکتر نجمه صالحی، سردبیر مجله افکار بانوان حوزوی، با خبرنگار خبرگزاری حوزه: 🔺حضور زنان در پیاده روی اربعین نشان‌دهنده ظهور الگوی سوم زن مسلمان است؛ زنی که هم محترم و مقدس است و هم آزاد و مختار، و در عین حال در جامعه و سطح بین‌المللی تأثیرگذار است.  🔻ادامه‌ی گفتگو در لینک زیر: https://hawzahnews.com/xd2V3 @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔖بانوان اربعینی، تمدن‌سازند ✍آمنه عسکری منفرد اربعین، «هجرت» از خود است به «حسین»، هجرت از منیّت‌هاست به آزادگی‌ها، هجرت از فراق است به «وصل»، و چون ذات هجرت «جهاد» را به دنبال دارد، وقتی آن را برمی‌گزینی یعنی سختی‌ها و رنج‌های جهاد را برگزیدی، زیرا جهاد یعنی انتخاب سخت‌ترین‌ها با بالاترین رتبه‌اش برای رسیدن به معشوق، به شوق اینکه او نیز تو را برگزیند و از آنجا که انسان را در رنج آفریده‌اند تا به تکامل رسد «لقد خلقنا الإنسان فی کبدٍ» (بلد/۱۴)، پس این «رنج» نیز حلقه‌ی اتصال بین عاشق و معشوق خواهد شد، اگر آن را مقدس بیابی و آنگاه برگزینی. «رنج مقدس» یعنی انتخاب آرمان‌های والا، یعنی خود را در معشوق فنا کردن، یعنی در دنیای محدودیت‌های فانی زیستن اما محدود به مادیاتِ تن نبودن، یعنی پای ارادت به معشوق را به زمین نبستن، یعنی روح را به بلندای حقیقت پرواز دادن و در یک کلام، یعنی اعلام تبری کردن از همه‌ی شرک و فریاد تولی بر آوردن به همه‌ی توحید. و بار دیگر در ایام اربعین حسینی که صحنه‌ی بروز و ظهور رنج مقدس است، اینجاست که درمی‌یابی، پابه‌پای حسین و کاروان عاشوراییان قدم به بیابان‌های کرب و بلا نهادن و مظلومیت و حقانیت راه حسین را فریاد زدن؛ با استعانت از صبر، هجرت را برگزیدن و با عشق در این راه جهادکردن، حقیقت رنج مقدس است، گاه با جهادی از جنس ازخودگذشتن و به خدا رسیدن و گاه با جهادی از جنس جهادِ تبیینِ حضرت زینب (سلام‌الله علیها) که با سخت‌کوشی برای روایت صحیح حق و حقیقت در اوج خفقان رسانه‌ای، همراه است. ما معتقدیم «این حرکت، حرکت عشق و ایمان است؛ هم در آن ایمان و اعتقاد قلبی و باورهای راستین، تحریک‌کننده و عمل‌کننده است، هم عشق و محبّت هست و این مختص تفکر شیعی است.» (بیانات رهبر انقلاب، ۹ آذر ۹۴) و تاثیرگذاری این تفکر و حرکت جهادی با حضور پررنگ زنان، مؤثرتر و پایدارتر خواهد گشت. زنان انقلابی اربعینی در این مسیر، با هجرت از خود و برگزیدن جبهه‌ی‌ جهاد زنانه در عصر غیبت، با خودشناسی و خودآگاهی به نقش خود در تربیت نسل انقلابی و تمدن‌ساز پی‌برده‌، مسیر «حسین» را برگزیدند و با انتخاب رنج مقدس ، برای روزگار پس‌از ظهور تربیت می‌شوند و تربیت می‌کنند.« زن مسلمان ایرانی تاریخ جدیدی را پیش روی زنان جهان گشود و ثابت کرد که می‌توان زن بود، عفیف، محجبه و شریف بود و در عین‌حال در متن مرکز بوده و در عرصۀ سیاسی و اجتماعی نیز سنگرسازی‌های جدید کرد و فتوحات بزرگ به ارمغان آورد.» (امام خامنه‌ای، اسفند ۹۱ در کنگرۀ ملی هفت هزار زن شهید کشور) آنان می‌دانند تجربه‌ی زیسته‌ی زن انقلاب اسلامی، خانواده انقلابی می‌سازد و خانواده انقلاب اسلامی، تمدن‌ساز خواهد بود، بنابراین در دنیای رنگارنگ مملو از مادی‌زدگی که در کنار سرخوشیهای مستانه، سرشار از اضطراب و هیاهوی ناشی از غفلت و گمراهی است، نقش تاریخ‌ساز و جریان‌سازِ زن را باور دارند و آرامش، امنیت و سعادت خویش و خانواده را در مسیرِ امنِ توحید و ولایت می‌طلبند و اینگونه با پایِ ارادت، سر در راه پر مشقت اما شیرین و مقدس پیاده‌روی اربعینی خانوادگی می‌گذارند تا با همراه کردن کودکان و نوزادان خود در این مسیر حماسه‌ساز، فریاد تمدنی امنیت در سایه‌سار ولایت الله را از سرزمین کرب و بلا به گوش جهانیان برسانند. آنان عشق به حسین را با شیره‌ی جان به کودکان خود نوش می‌‌کنند و با ارادتی از روی اخلاص، دلداری و رسیدگی به کودکان خسته از پیاده‌روی در مسیر را به خستگی مخدرات اسیر کربلا پیوند می‌دهند. و امروز زنان اربعینی دوشادوش مردان انقلابی، از گوشه گوشه‌ی دنیای اسلام، عَلَمِ وحدت و حقانیت اسلام و ولایت را به دوش دارند و با تبیین اهداف عاشورا قدم جای قدم‌های زنان عاشورایی می‌گذارند، زیرا یقین دارند بانوان تمدن‌ساز تاریخ اسلام، از صحرای کربلا به صبح ظهور می‌پیوندند، اگر جایگاه و نقش خود را در نقشه‌ی‌جامع ولیّ زمان بیابند و جریان‌ساز شوند. @AFKAREHOWZAVI
. ✍معصومه ایرانمنش اقیانوسی بی کرانه از فوران عشق و دلدادگی با امواجی خروشان از مهرومحبت به عاشقان، که با هر موج گوهرهایی ناب و دست نیافتنی به ساحل را در پی دارد! اینجا هوای بهشت را تنفس می‌کنی! آبی زلال از چشمه‌سار بهشت می‌نوشی! مهمان سفرآقا امام حسین(علیه السلام) هستی، هرلحظه انتظار شوق دیدار یار را در سر می‌پرورانی! نگاهم منتظر دیداراست طلب ظهور می‌کنم، هرچه از خدابخواهی تقدیم می‌شود یا برائت ثبت و ضبط می‌شود، اینجا مسیر بهشت، اصلا خود بهشت است، همه اخلاقیات حسنه موج می‌زند، کلیدواژه‌های این مسیر؛ هلبیکم یازوار، تفضل، خوش آمدید، العفو، اهلاوسهلا @AFKAREHOWZAVI
. روایت کم آبی ✍س.غلامرضاپور فاطمه و آمنه بودند؛ بچه‌های برادر همسرم. با مادرشان زیر سایه‌ی درختی ایستاده بودند. پدر و برادرهایشان هم مقابل محل اسکان ایستاده بودند. یک روز بعد از ما راه افتادند و تازه رسیده بودند کربلا. نمی‌دانستم خوشحال باشم یا ناراحت؛ بالاخره داشتن همسفر نعمتی است که فقط باید در سفر باشی تا قدرش را بدانی. از طرفی ما خودمان هفت نفر بودیم با چالش‌های مخصوص به خودمان. دو تا دهه هشتادی و دولت خودمختارشان، دوتا دهه نودی و کل کلهای گاه و بی‌گاهشان و یک دهه چهارصدی در مسیر خواب و در اسکان بیدار. زن و شوهرهاهم که همیشه عزیزم جانم، نیستند؛ گاهی ممکن است به هزارویک دلیل آبشان توی یک جوب نرود، خصوصا آخرهای سفر که یقینا خستگی و گرما و کلافگی به کوله بارشان اضافه می‌شود و دیگر حتی حوصله لباس تنشان را ندارند؛ چه برسد به چالش‌ها و تنش‌ها و قضاوت‌ها . برای همین دوست داشتم فقط خودمان باشیم؛ اما ظاهرا تقدیر برایمان چیز دیگری نوشته بود. گردن ما هم که باریک تر از مو، این آب نطلبیده را پذیرفتیم و همسفر شدیم. مسئول اسکان جایمان را در طبقه سوم که ظاهرا پشت بامی بود که تغییر کاربری داده بود، مشخص کرد. فضای بازی داشت که برای بازی زینب و دخترعموهایش مناسب بود اما برای سرویس بهداشتی و حمام باید تا طبقه اول می‌رفتیم. با اینکه حق انتخاب نداشتیم اما فضای باز را به دستشویی نزدیک ترجیح دادیم. همان بدو ورود آب قطع بود. حتی برای تجدید وضو مشکل داشتیم. می‌گفتند زائر زیاد شده و فشار آب بسیار کم است. ماکه دلمان را به پنج دقیقه دوش آب گرم خوش کرده بودیم به تعویض لباس اکتفا کردیم. این شرایط تا شب ادامه داشت و آب فقط به اندازه شیر سماوری که داخلش املاح گرفته می آمد. سه طبقه زائر و آب قطره چکانی. اما ساختمان مردها آب داشت. مشکل را که جدی‌تر مطرح کردیم، پی‌گیری کردند و معلوم شد منبع آب ساختمان خانم‌ها مشکل پیدا کرده و الا آب شهر خیلی هم کم فشار نیست؛ اما طول می‌کشد تا مشکل رفع شود. بچه‌ها مشغول بازی شدند و ما نگران دستشویی رفتنشان ‌که خبر آوردند بچه‌ای روی راه پله‌ها .... . به سرعت دویدم و دیدم بله گل بود به سبزه نیز آراسته شد. دلم می‌خواست مثل نن‌آقای بهار در فیلم نفس* دو دستی به صورتم بکوبم و با لهجه قمی غلیظ بگویم: " ای خدا حالا من چو کُنم؟" بعد با ترکه‌ی دراز انارم دنبال بچه بیفتم. اما مگر میشد چیزی به زوار امام حسین گفت؟ قربان صدقه‌اش هم رفتم . طفلکی دست خودش نبود بسکه کولرها فضا را یخ کرده بودند، سردی‌اش کرده بود. این بسته‌های آب یک نفره عراقی هم که برایش جذاب بود. دوست داشت هی ازآن آب‌ها بخورد. سریع بردمش توی سرویس بهداشتی. با همان جوی باریکه‌ی آب هم بچه را آب کشیدم هم لباسهایش را هم راه پله و موکتش را. دو روز بعد وقتی داشتیم محل اسکان را ترک می‌کردیم تازه آب وصل شده بود. * @AFKAREHOWZAVI
. جای نظامی خالی ✍فاطمه میری‌طایفه‌فرد "صحنه" عجب صحنه‌هایی در تاریخ ثبت کرده‌است، تاریخ و تمدنی مکتوب که تنه به تنه با کتیبه‌های جیرفت می‌تازد و من دنبال یک مکان برای خوابیدن در این شهر ویژه هستم. چندباری در این شهر خوابیده‌ایم، اما این‌بار مدرسه همیشگی را پیدا نمی‌کنیم، شهر پر بود از هوای اربعین و معرفی شماره تلفنی برای پاسخ‌گویی، شماره را می‌گیرم، پشت خطم، هی بوق می‌خورد و هی زنگ. عجیب بود برایم که این موقع هم پاسخ‌گو هستند؛ این موقع یعنی بیش از ۱۲ نیمه شب. کسی از آن طرف سلام می‌کند، من هم علیک می‌گویم و تا بخواهم توضیح دهم می‌گوید حاج خانم بفرمایید. توی دلم می‌گویم خدا از دهنت بشنود، یعنی می‌شود من هم حاج خانم شوم؟ توضیح می‌دهم دنبال موکبم برای اسکان، همان لحظه بلوار امام‌ خمینی شهر را به سمت بیستون ترک می‌کنیم. پس یعنی نمی‌شود صحنه خوابید. مرد پشت خط توضیح می‌دهد و اصرار دارد تا کرمانشاه برویم و آن‌جا ساکن شویم. سوال پیچش می‌کنم: _خود بیستون جایی نداره؟ هَرسین چی؟ _نه خانم بیستون نه، هرسین هم از راه شما دوره، اصلا اون ور نمی‌رید. _امام‌زاده باقر چی؟ _ بله بله اونم هست ولی شلوغه برید موقعیت عبدالمحمد چراغی، چون خلوته، تحویلتون می‌گیرن، اگر نپسندیدید برید دانشگاه صنعتی. این موقع بود که لهجه با شیب ملایمی، کرمانشاهی می‌شود. موقعیت مکانی هردو جا را ارسال می‌کند. گوشی را که قطع می‌کنم پسرم می‌پرسد: _مامان نگفت شما که خودتون همه رو بلدید. خنده‌ام می‌گیرد. من دنبال خوابیدن یک شب در کنار کتیبه بیستون بودم و نمی‌شد این را بگویم. از مجموعه جهانی بیستون رد می‌شویم، کتیبه را نور پردازی کرده‌اند. از دور هم قشنگ است در شب هم قشنگ است، قشنگ که چه عرض کنم فوق‌العاده است‌. از خودم می‌پرسم پس چرا دست‌کنده‌های فرهاد را نورپردازی نکرده‌اند؟! دنبال وجه شبه هستم از این راه، از عشق و از دیرینگی‌اش. حتما باید دلیلی باشد که من تاریخ بلد، نابلدم، که این جاده، از قبل آمدن حضرت عشق، میزان و تراز دل‌دادگی بوده‌است. ترازی که برای محک عاشقان برای عرض دل‌دادگی و ارادت، از این‌جا طی طریق می‌کنند به سمت مشایه و نهایت به سمت حسين(عليه السلام). این خاک جذبه‌ای دارد که عاشق شناس است. به سمت مرز خسروی می‌رویم، البته باید و و را هم رد کنیم. ببین الان چقدر جای نظامی خالی‌ست! نظامی کجایی که مروارید عشق و علاقه را رشته کنی و هفت پیکر بنویسی، دیوان غزلیات بسرایی؟! آن‌قت بنشینی کناری و به هنر عشق آفرین بگویی... @AFKAREHOWZAVI
. روایت زیارت ✍س.غلامرضاپور آتش را دیده‌اید؟ آنجا که شعله تمام می‌شود ولی هوای بالای شعله از شدت گرما در حال حرکت است؟ دقیقا داشتیم در حرارت بالای شعله نفس می‌کشیدیم. هوا به شدت گرم بود و روزها نمیشد از محل اسکان بیرون رفت. قرار گذاشتیم شب که قدری گرمای هوا شکسته شد برویم زیارت. شب از نیمه گذشته بود که راه افتادیم. هنوز شب جمعه نرسیده و تا اربعین یازده روز فاصله‌ است؛ اما در حرم جای سوزن انداختن نیست. از درِ خیابان علقمی وارد حرم سقا شدیم. بیست سال پیش به هیچ وجه زوار اجازه نداشتند کفش به‌دست وارد حرم شوند؛ اما حالا اجازه می‌دادند کفشها را در کیسه نایلونی با خود به حرم ببریم. با کوچکترها کناری نشستم تا بزرگترها با زن‌عمویشان بروند زیارت. کولرها بی‌وقفه کار می‌کردند و همه جای حرم فریزری شده بود برای خودش. باد که به دستم می‌خورد دردم بیشتر می‌شد. همان اول راه در مهران روغنی که برای ماساژ دستم آورده بودم از کیفم افتاد و گم شد. من مانده بودم و یک دست که از کتف بالا نمی‌ آمد و به شدت درد می‌کرد؛ اما باید تحمل می‌کردم. در حرم سقای بی‌دست شرم داشتم از دردِ دست حرفی بزنم. موقع خروج از حرم باب الحوائج دنبال یک در بزرگ آهنی بودم. همان دری که شبیه در یک باغ بزرگ بود و با بقیه درهای حرم فرق می‌کرد؛ اما هرچه چشم‌گرداندم پیدایش نکردم. وارد بین الحرمین که شدی دیگر فقط باید مراقب باشی انگشت دست یا پای زوار خسته‌ای که خسته‌گی‌هایشان را همان‌جا پهن کرده و خوابیده‌اند، لگد نکنی. قدم قدم که به حرم ارباب نزدیک می‌شوی دلت محزون می‌شود. این خاصیت اربعین نیست. روزهای میلاد هم همین‌طور است. به حرم که نزدیک می‌شوی حزنی که از ابتدای ورود به کربلا در دلت لانه کرده شعله‌ور شده، اشکهایت سرازیر و دلت بی‌تاب می‌شود. @AFKAREHOWZAVI
. روایت صبوری ✍س.غلامرضاپور پیدا کردن جا برای نه نفر در آن شلوغی و ازدحام سخت بود ؛ من و پنج تا دخترهام، زن عموی بچه ها و دوتا دخترعموهایشان. آخرش هم مجبور شدیم جدا جدا بنشینیم تا بعد از نماز صبح که حرم به قدر نشستن چند نفر کنار هم خلوت شد. سخت است در حرم نشسته باشی ولی مجبور باشی رو به ضریح امام بگویی "به تو از دور سلام " صف زیارت یک صف طولانی و فشرده بود که با بچه ها اصلا نمی‌شد جلو رفت. از همانجا که نشسته بودم، شروع کردم به درد و دل کردن. نگاهم که به ضریح ابراهیم مُجاب افتاد بغضم ترکید. همو که در صحن غربی در مجاورت امام حسین علیه السلام مدفون است. مادرش را به دوش کشیده بود و با خودش به کربلا برده بود. وقتی وارد حرم شد و سلام داد، همه کسانی که در حرم بودند جواب سلام امام را به او شنیدند. از او خواستم تا واسطه شود که بتوانم مادرم را برای زیارت به کربلا بیاورم. وداع نکردیم تا شب دوباره برگردیم. آفتاب صبح پنج شنبه نزده بود که برگشتیم سمت محل اسکان. باید قدری استراحت می‌کردیم تا زیارت شب جمعه مان به خواب از دست نرود.. دخترها سرشب با پدر و عمو یشان رفتند زیارت . من و زن عموی بچه ها ماندیم پیش کوچکترها. این سه تا هم خوب مشغول بازی شده بودند. خدایی بود که دور و برمان پر بود از زائر کوچک. حتی از طبقات پایین هم می‌آمدند بالا و باهم بازی می‌کردند. ماهم هی مراقب بودیم صدایشان خیلی بالا نرود. خانمی با بچه‌هایش سمت چپمان انتهای سالن نشسته بود. زن آرام و خوشرویی بود. نشان به آن نشان که یکی از بچه هایش از همان اول کار بی بهانه و با بهانه گریه می‌کرد و او با صبوری گریه هایش را بند می‌آورد. دخترش گاهی هم می‌آمد با بچه‌های ما بازی می‌کرد. داشتند آماده می‌شدند بروند برای آخرین زیارت و دخترک همچنان نق می‌زد و بهانه می‌گرفت که دیگر مادرش بی‌طاقت شد و دستش به خشم بالا رفت و نمی‌دانم کجای بدن دخترک فرود آمد. همان لحظه یکی به عتاب گفت: "خانم زدن بچه های زیر هفت سال کراهت داره. چرا بچه رو زدی؟" صدای گریه دخترک قطع که نشد، هیچ؛ بالاتر هم رفت. بلند شدم و به سمتش رفتم. اسمش زهرا بود. کلی باهم حرف زدیم. کم‌کم آرام شد و خندید. از کیفم یک گیره روسری در آوردم و روسریش را برایش لبنانی بستم. زهرا که آرام شد رفتم سر جای خودم نشستم اما دلم پیش مادرش بود. او که تا چند دقیقه‌ی پیش آرام بود و می‌خندید حالا گوشه‌ای کز کرده و آرام آرام اشک می‌ریخت. انگار از زیارت رفتن منصرف شده بودند. زهرا هم کنارش خوابیده بود. جلو رفتم و کنارش نشستم. گفتم:"دیدم از دیروز کلافه‌ت کرده بود. گاهی پیش میاد. خودتو اذیت نکن." بغضش ترکید و اشکش بیشتر شد. ادامه دادم : " نمیگم کار خوبی کردی زدیش. ولی میگم‌ ما مادرا هم گاهی کم طاقت میشیم و این خیلی طبیعیه. آدمایی که از بیرون نگاه می‌کنن فقط همون یه لحظه رو می بینن و یه چیزی می‌گن. خیلی اهمیت نده. دیدم از دیروز داری باهاش مدارا میکنی، دلیل گریه هاش چیه؟" گفت: " لجبازه. از بچه‌گی همین‌جور بوده." به پسر کوچکش که حالا آمده‌بود و روی پایش نشسته بود اشاره کرد و ادامه داد:" این یکی که یک سالشه انقدر اذیتم نمیکنه که این اذیت می‌کنه." گفتم : " لجبازی دلیل داره. برگشتی ریشه ای برو دنبال دلیلش. حالِ مادریتم بهتر میشه." انگار یاد چیزی افتاده باشد، باران اشکش تندتر شد:" مگه آقا خودش دعوتمون نکرده؟ پس چرا اینجوری شد؟" خندیدم و گفتم:" از دیروز که من دارم می‌بینم خوب تونستی خودتو کنترل کنی فقط امروز اینجوری شد. اگه خونه بودی هم اینقدر طاقت می‌آوردی؟ این یعنی همون لطف و کرامت آقا که صبوریت بیشتر شده." قدری هم حرفهای زنانه زدیم. لبخند که به لبهایش آمد، دستهایش را به نشانه خداحافظی فشردم و رفتم وسط بازی بچه‌ها. خلاقانه با بالشت‌هایشان بازی جدید اختراع کرده بودند. دعا کردم کاسه‌ی صبر هیچ مادری درین سفر تمام نشود؛ خصوصا من و جاری همسفرم که حالا دیگر باید بچه‌ها را می‌خواباندیم. @AFKAREHOWZAVI
. تجلّی نور ✍مشهودی تجلّی نور است. نور ایمان، نور امید ، نوری که بر قلب عالمیان می تابد و آنان را در مسیر عشق راهنماست؛همانند نیرویی ماورائی همه را به سوی خود می کشاند،کوچک وبزرگ ، پیر و جوان ،زن ومرد ؛عرب وعجم، سیاه وسفید ، همه به یک رنگ در آمده اند؛ یک دل ویک صدا به سوی یک هدف؛( حب الحسین یجمعنا)هچون دریای خروشان به ساحل اَمن الهی موج می زنند.هر کدام به طریقی تلاش می کنند که در این راه قدمی بردارند ،تا دشواری ها ی راه آسان شود . چه کوته فکرانی بودند؛ آنان که به خیال باطل خودمی خواستند ،خورشید را ،در زیر ابر سیاه روزگار دفن کنند ؛نمی دانستند که خورشید ،هیچ وقت پشت ابر نمی ماند وروزی روشنایی اش عالم گیر می شود وبیش از پیش؛ نور هدایت عالمیان خواهد شد. هر سال نظاره گرِ خیل عظیمی از گوشه وکنار جهان در این راه هستیم.همه در حال سبقت گرفتن از یکدیگرند؛عده ای به یاد اُسرای کربلا ،قدم برمی دارند.برخی به یاد پاهای تاول زده ی حضرت رقیه(سلام الله علیها) وچادر خاکی حضرت زینب (سلام الله علیها)سختی های مسیر را به جان می خرند. بعضی قدم هایشان را نذر ظهور کرده اند . ای کاش تمام روزهای سال اربعین بود واز یکجا نشینی دست بر می داشتیم وکمر همت می بستیم و برای رسیدن روز موعود ، دست در دست هم ،رویدادی عظیم رقم می زدیم و پستی وبلند ها ی مسیر را هموار ساخته تا زمینه سازظهور شویم چرا که ؛منتظر واقعی برای چنین برنامه ی مهمی نمی تواند نقش تماشاچی را داشته باشد.* این حقیقتی است که دیر یا زود وقوع پیدا خواهد کرد، اما؛ یک همت اربعین گونه می خواهد ؛هر چند که اربعین های هر ساله ؛مقدمه وتمرینی برای آن روز است ویک قدم بلند برای ظهور و نشانه ای آشکار برای عالمیان می باشد؛فقط کافی است نگاهی به خود بیندازیم و خود را محک بزنیم ؛شاید برایمان تلنگری باشد که سهم هریک از ما در این راه چقدر است ، تا به حال چند قدم برای ظهور برداشته ایم، پای کدامین عمود ایستاده ایم ، چند عمود مانده تا عمود آخرین... -------------------------- * رک: مکارم شیرازی، ناصر، حکومت جهانی مهدی علیه السلام ، ص 100. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. چهل روز گذشت.. ✍م* صالحی 🏴در آن غروب خون آلود، هنگامی که خنجر شقاوت ها و نامردی ها، گلوی آخرین مبارز را درید، آن گاه که زنان و فرزندان داغدیده در میان رقص شعله های آتش خیمه های‎شان، به سوگ مردان در خون غلتیده خود نشسته بودند، دشمن به جشن و سرور ایستاد، خیابان ها و کاخ ها را برای جشن ها مهیا ساخت و به انتظار ماند تا در میان دل های چون لاله پرخون اسیران، به برپایی جشنی تمسخرآمیز بپردازد. اما زینب، این ستون پابرجای کاروان اسرا، همه چیز را به گونه ای دیگر رقم زد. به راستی چه کسی می داند چگونه زینب با وجود سنگینی کوهی از مصیبت ها بر شانه هایش، بغض غم ها را فرو داد و قدم بر قله رفیع عزت و آزادگی گذاشت. با سخنان زینب، کربلا به بلوغ رسید و خون شهدا جوشید، و جوشید تا آن جویبار خونی که در غریبانه ترین حالت ممکن بر زمین جاری شده بود، در اربعین حسینی، رودی خروشان شد. چهل روز بود که یزیدیان جز رسوایی و بدنامی چیزی ندیده بودند و بزم و شادی شان آلوده به شرم و ندامت شده بود. چهل روز بود که درخت اسلام ریشه در خون شهدا، استوارتر و راسخ تر از همیشه، به سوی فلک قد می کشید. چهل روز بود... در آیین سوگواری، اربعین، گذر چهل روز از یک حادثه و پاسداشت آن است تا در دفتر خاطره ها گرد فراموشی نگیرد و از یادها نرود. اما برای رخداد بی مرگ عاشورا، اربعین و تکرار هر ساله آن، حکایت دیگری است از عشق و دلدادگی شیعیان؛ چیزی که باید آن را در اراده بی پایان خدایی جست؛ خدایی که در غم حسین علیه السلام چهل روز آسمان را به گریه واداشت؛ چنان که صادق آل رسول صلی الله علیه و آله فرموده است: «بَکتِ السَّماءُ عَلَی الحُسَینِ أربَعینَ یوماً بِالدَّم؛ آسمان چهل روز بر حسین خون گریه کرد.. @AFKAREHOWZAVI
. موسی به دین محمد(ص)، عیسی به دین محمد(ص) ✍فاطمه میری‌طایفه‌فرد جهان در گردش است، گردشی درست به سمت آخرین دین و منتظر رسیدن آخرین منجی. دنیا در حال غربال است، غربالی که به پدر و مادر نگاه نمی‌کند. مثلا نگاه نمی‌کند پسر آن آقا زاده هستی یا از فلان خاندان مهمی. اصلا کار ندارد پدر و مادر شیعی داری، یا نه! الان خودت مهمی. این‌که چند مرده حلاجی؟ چقدر خودت را باور کردی؟ چقدر از دین آباء و اجدادی‌ات ارتزاق کردی؟ چقدر خودت به کشف و شهود رسیدی؟ نکند در کارزار غربال بزرگ، مسیحی‌زاده‌ها به فهم دین برسند و تو جا بمانی؟ نکند رسانه از هر مدلش، تو را به اشتباه بیاندازد و از لشگر دیگری سر دربیاوری؟ نکند سرِ بازی نخ‌نما شده و دم دستی آزادی رکب بخوری و ...؟ می‌ترسم از روزی که من مسلمان زاده و پای روضه بزرگ شده و نمک سفره اباعبدالله را چشیده، به حجت یاری دین خدا نرسم و با هزار دلیل عاقلی به انکار برآیم و یا سست شوم و توجیه کنم و آن طرف دنیا دختر مو بور چشم رنگی اروپایی با تمام ظواهر دنیای مادی، معنویت را شکار کند و عاقبت بخیر شود. ترس معقولی است. با گسترش فیلم مانور حجاب در قلب اروپا، این ترس، بیشتر نمود پیدا می‌کند. یک ترس واقعی و یک ترس درست از شرایط کنونی که بوی آخرالزمان می‌دهد. امروز روز بزرگ‌داشت دین الهی است. روز یاری پیامبران است از ابراهیم، یحیی، موسی، عیسی و آخرین پیامبر که جان عالمی به فدایش. امروز، روز فکر کردن و درست فکر کردن درباره هویت شیعی، هویت دینی و هویت ملی است که تا دل‌مان بخواهد رویش حجاب افتاده‌است. امروز فرزندان موسی و فرزندان عیسی به خیل اصحاب آخرالزمانی می‌پیوندند، دیر نیست که حلاوت دین محمد(ص) دهان تلخ مردمان رنج‌دیده جهان را شیرین کند. خدا کند از کارزار رسیدن به ظهور جا نمانیم. @AFKAREHOWZAVI
مشایة، میراثی عظیم و پر مایه ♨️ اربعین هر ساله، دمادم خروش حسینیان، نگاهی خصمانه‌‌ و حداقلی را شاهد هستیم که در پی القای حکومتی بودن حرکت سیل عشّاق پیاده است؛ اما در حقیقت، طریق مشاية، میراث عظیمی‌ست که از اهل بیت( علیهم‌السلام) و بواسطه‌ی عالمان دینی به یادگار مانده‌است. 💢 نگاهی اجمالی به تاریخچه مشایة، نشان خواهد‌داد که از قرون گذشته، علمای اهل نجف، همچون مرحوم خمایسی( در قرن ۱۲)، بزرگان در عهد علامه بحرالعلوم و در دوران شیخ انصاری، قدم در مسیر این پیاده‌روی نهادند. بعدها نیز احیای این سنت حسنة_ پس از کمرنگ شدن آن تحت تاثیر شرایط سیاسی و اجتماعی منطقه_ توسط دو عالم ایرانی، در تاریخ ماندگار شد؛ ملا علی خلیلی تهرانی و شیخ لطف الله لاریجانی. در سال‌های پس از آن نیز، تلاش‌های آیت‌الله سید محمود شاهرودی، محدث نوری و دیگر عالمان، در رونق بخشیدن به حرکت مشایه، درخور توجه بوده‌است. ‼️ آری، حضور پرشور و شعور مردم در پیاده روی اربعین حسینی، مرهون و مدیون آنانی‌ست که سیره‌ی مشاية را از اهل‌بیت به ارث بردند و مسیر ظهور را به طریق‌الحسین پیوند زدند. ✍🏻 🗒️@HamQalam
. سفر اربعین ✍سادات طهماسی چند سالی، بی‌دغدغه و سبک‌بار راهی سفر اربعین و پیاده‌روی نجف به کربلا می‌شدم. هر کجا خسته بودم، استراحت می‌کردم. ظهرها می‌خوابیدم و کل شب در مسیر بودم. هرچند در طول مسیر، گرما و خستگی راه اذیت می‌کرد اما در حدی نبود که از خود بیخود شوم. اما سفر امسال فرق داشت. در بین همسفری‌های امسال، بچه‌های ۶ و ۸ ساله‌ای حضور داشتند که با شوق زیاد، راهی این سفر شده بودند. تا نجف همه چیز طبق روال بود. قصد داشتیم بعد از نماز صبح، نجف را به قصد کوفه و پیاده‌روی ترک کنیم. اما حریف، خواب صبحگاهی زائران کوچک آقا نشدیم و تا به خود بجنبیم آفتاب نجف طلوع کرد. خورشید، مثل ذره‌بین، فرق سرمان را نشانه رفته بود. قطره‌های عرق از سر و صورتمان چکه می‌کرد. رفته رفته، صدای زائر کوچکمان بی‌رمق و از ورجه وورجه ‌هایش کم می‌شد. حالت تهوع و استفراغ به سراغش آمد. مادرش با دیدن وضعیت او، از خود بیخود شد و به نیروهای هلال احمر پناه برد. بعد از تزریق آمپول و توصیه‌های لازم، راهی کوچه پس کوچه‌های کوفه شدیم، تا جایی برای استراحت پیدا کنیم. زیر سایه دیوار خانه‌ای نشسته بودیم که ابومسلم مثل فرشته نجات به دادمان رسید. تعارف کرد که به منزل او برویم، از خدا خواسته دعوتش را اجابت کردیم. بچه‌ها، تا خنکای باد کولر را حس کردند، کنج خانه‌ی ابومسلم خوابیدند. همسر و عروس‌های ابومسلم در تدارک ناهار بودند و هر ساعت به تعداد مهمان‌ها اضافه می‌شد. مثل پروانه دور مهمان‌ها می‌چرخیدند و با آب و چای از آنها پذیرایی می‌کردند. حوالی ساعت ۵ عصر، که خورشید از حرارتش کم کرد. با ذکر شکراً شکراً از ابومسلم و خانواده‌اش خداحافظی کردیم. مسیر کوفه تا سهله را ابوالفضل کوچک ما، مثل چکاوک می‌دوید و شیرین زبانی می‌کرد. و ما برای ابومسلم و خانواده‌اش دعای خیر می‌کردیم. که اگر میزبانی و دعوت او نبود، معلوم نبود در هوای گرم و کوچه پس کوچه‌های کوفه، چه بر سرش می‌آمد. سفر امسال با تمام سفرها فرق داشت. این است که بزرگان، همیشه سفارش دارند؛ سفر اربعین را باید خانوادگی رفت تا بتوانیم ذره‌ای از مصائب اهل بیت، خصوصا عقیله بنی هاشم را درک کنیم. قطعا درکی که مادران بچه به بغل از سفر اربعین و پیاده‌روی دارند. مردان کوله به دوش ندارند. سفری که در آن، به خاطر درد و خستگی بقیه، از درد و خستگی‌ خودت بگذری. @AFKAREHOWZAVI