مجله افکار بانوان حوزوی
1⃣1⃣ «جشن حاکم سرزمین خدا» ✍فاطمه امراللهی، عضو تحریریهی مجتهدهی امین گاهی دیدن یک تصویر، یک ج
1⃣2⃣
«جامعه مهدوی»
✍نرگس سلیمانی، عضو تحریریه مجتهده امین
هر چه فکر میکنم نمیتوانم از غدیر جز رفتن به خانه سادات آشنا و همسایه خاطره دیگری پیدا کنم.
امروز اما بچههای ما مطمئنا خاطرات زیاد و متنوعی از غدیر دوران کودکیشان برای آینده کسب خواهند کرد، نمونهاش پویشهایی که به مناسبت غدیر است و تلاش یک جامعه برای نشان دادن عظمت حقیقی غدیر از پویش اجاره ارزان منزل تا تخفیفهای کسبه حتی یک مغازه فلافلی به وسع خودش و ایستگاههای صلواتی که خیابانها را مزین کرده است.
همهی این حرکات، خاطرات نیمه شعبان کودکی را در یادم زنده میکند؛ جامعه مهدوی مدنظرمان با بزرگداشت نیمه شعبان کودکیمان ساخته نشد؛ شاید نیاز است جامعه "غدیری " شود و این بار جامعه علوی
جامعه "مهدوی"مان را بسازد.
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
"اعتصاب واژگان"
✍نجمه صالحی، سردبیر تحریریه مجتهدهی امین
گفت: انگار واژهها از چنگ جمله فراریاند!
گفتم: گاهی #مهاجرت لازم، میشوند کلمات...
گفت: اعتصاب #واژگان!
گفتم: با او، از سفر بازمیگردند، جملات فراری! پایان مییابد بغض هر واژه! اصلا تمام میشود روزهی سکوت!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
1⃣2⃣ «جامعه مهدوی» ✍نرگس سلیمانی، عضو تحریریه مجتهده امین هر چه فکر میکنم نمیتوانم از غدیر
1⃣3⃣
کودکی ات را یادت هست؟
✍فاطمه وجگانی، عضو تحریریه مجتهده امین
کودکی خرد و کوچک با کلی نقص. نقص نیاز؛ نیاز به شیر، آب، نان، بهداشت و هرچه بزرگتر نیاز بزرگتر و بیشتر ..
به دنبال دامنی امن تا گریه ها، عطش ها و گرسنگی ها را برطرف کند.
طفل صغیر و دامن مادر، بهترین پناهگاه و جایی از اینجا بهتر نیست. هیچگاه نامادری مادر نمیشود چون نمیتواند بچه را شیر دهد ولو اینکه او بهترین باشد.
کودک گاهی نمیداند کجایش درد میکند، چه میخواهد؟ فقط فریاد میزند و نق و نوق میکند ولی مادر یا پدر میدانند او چه میخواهد.
در کتاب تکوین وقتی گریه میکند نیاز شیر و غذایش را تأمین میکنند و در کتاب تشریع باید دست از آب و غذا بردارد و خود را به مکتب ادب برساند تا آبرسان الهی به او عنایت کند.
انسان راه میخواهد. «اهدنا الصراط المستقیم». نای صراط مستقیم در بیابان لم یزرع جهالت است؛ فقط صراط مستقیم است که او را به سمت هدایت می کشاند.
هدایت جنسش نور است. آن نور ظل الله(سایه ی خدا) است؛ سایه ی خدا چیزی از خود ندارد بلکه تمام خداست.
آیینه ی تمام نمای خداست، او تجلی می کند در وجود امام.
منصب امامت اولین و آخرینش به دست خداست.
روز گرم، بر جهاز اشتران، چشمه ای در کویر چه گواراست!! چه خبر است!!! برکه ایست پر برکت، پیوند آسمان و کویر
گره خوردن دستان پسر آمنه در دستان پسر فاطمه، روز نبأ عظیم، روز پیوند نبوت با امامت، روز بیعت، روز بیداری فطرت ها و ملت ها، روز ناله ی شیطان ها، روز انتخاب و انتساب اولین امام و وعده ی آمدن آخرین امام.
جمعیت 120 هزار نفری در یوم التبسم، یوم الفرح در بازگشت حجه الوداع، روز بیعت دست در دست و دستان دیگر در کاسه های آب.
غدیر آب حیات و مدرس حیات بشری است. عده ای یادشان رفت پیغمبرشان فرمود: «مَن کنتُ مولاه فهذا علی مولاه»
بعضیها دور کعبه چرخیدند ولی باطن کعبه (امام) را فراموش کردند. بعضیها حلقه های دست در دست غدیر را به فراموشی سپردند و به دنبال نامادری های خلافت راه افتادند.
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.1⃣4⃣
غدیری دیگر
✍️نجمه صالحی، سردبیر تحریریهی بانو مجتهدهی امین
یا امیرالمومنین!
از دریای ژرف محبت تو پیمانهها لبالب گردید و بهار ولایت رنگارنگتر شد و مِهر تو قلبها را مالامال دلدادگی کرد.
یا امیرالمومنین!
با نام تو لحظات لبریز از عطر بهشت میشود و یاد تو پردههای تاریک جهل را کنار میزند.
یا امیرالمومنین!
آن روز که دست تو بر فراز دستان رسول الله(صلی الله علیه و آله) اوج گرفت، آسمان رنگ دیگری یافت. ستارگان پرنورتر شدند و رنگینکمان محبت اهل بیت (علیهم السلام) کاملتر گردید.
یا امیرالمومنین!
اکنون که غدیر یادآور تجدید بیعت است و وارث غدیر با ماست، مددی فرما تا به عهد و پیمان با آخرین وارث تو(عجل الله فرجه) وفا کنیم. ما چشم انتظار غدیر دوم شیعه هستیم!
خداوندا!
لذت دیدار و بیعت با تنها وارث غدیر مولانا صاحب الزمان (عجل الله فرجه) را به ما ارزانی دار! روزی که زعامت امام کل زمانها آغاز گردد و غدیر دیگری رقم بخورد!
🍃رزقنا الله و إیّاکم الثّبات علی ولایته و البراءة من أعدائه🍃
✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#قسم_به_وعده_شیرین_من_یمت_یرنی_که_ایستاده_بمیرم_به_احترام_علی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
.1⃣4⃣ غدیری دیگر ✍️نجمه صالحی، سردبیر تحریریهی بانو مجتهدهی امین یا امیرالمومنین! از دریای ژرف
1⃣5⃣
«نظری کن آقا»
✍طیبه روستا، عضو تحریریه مجتهده امین
نظری کن آقا، عید غدیر است؛ مگر نه اینکه رسم است بزرگترها عیدی می دهند؟
دل ما در کوچه پس کوچههای کودکی مانده، چشمش به دستهای شماست. دستهای دلمان کوچک است، رهایمان کنی گم میشویم.
آمدهایم عیدی مان را بگیریم و برویم گوشهای بنشینیم به شمردن. میدانم که مرحمتی شما تا ابدمان هم کفایت می کند، بلکه بیشتر. آدمم و محاسبه گر. دو دو تا چهار تا میکنم برای همه چیز. اینقدری می فهمم که نیم نگاه شما برای همیشهام کافیاست.
پدر جان!
تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
1⃣5⃣ «نظری کن آقا» ✍طیبه روستا، عضو تحریریه مجتهده امین نظری کن آقا، عید غدیر است؛ مگر نه اینکه
1⃣6⃣
«عهد نگاری دیگر که میخواست آخرین عهد نباشد...»
✍سعیده رحیمی، عضو تحریریه مجتهده امین
در آخرین زیارت حضرت امیر( علیه السلام) که صبح جمعهای باصفا و حرم غرق عشق و ازدحام بود، دلم یک بغل ضریح میخواست، نه فرصتی بود و نه توانی. دخترم را برداشتم که از لابلای ایوان طلا، ضریح نشانش دهم؛ به اینجا رسیدیم...
روبروی همان ایوان نجف که عجب صفایی دارد و حیدر را نگریستیم چه بارگاهی دارد! و من مثل موری در برابر این ملک سلیمانی، یا مثل همان مسکین و یتیم و اسیر، دلم قرص نانی از کرم مولا می خواست.
زیارت وداع همیشه زیارت استیصال است. خصوصا اگر وقت کم باشد و تو حرف هایت مثل همیشه هنوز بسیار و ناتمام.
به صندوقچهی نور امین الله پناه بردم و باز حسرت قلوب واله مخبتین را میخوردم ( اللهم آن قلوب المخبتین الیک والهه ...)
صدای قرائت قرآن با لهجهی عاشقانه عراقی بلند شد، مدینه رفته باشی و قرآن را از زبان عرب سعودی بیمهر علی شنیده باشی خوب حس میکنی چه فرقی دارد...)
گفتم غنیمت است، قرآن در پناه قرآن ناطق، این لقمه ی اول سهم نان مولا بود.
جایتان خالی، آیه آیه بهشت می ریخت روی این فرشها. همین جا بود؛ "جنات عدن تجری من تحتها الانهار "
همین جمعهای که گذشت، درست اینجا نشستم،برگشتم به امین الله
داشت تمام میشد که باز هم نوای عربی فصیح عراقی، دلم را برد، دعای ندبه شروع شد: "الحمدلله رب العالمین و صل الله علی..."آنچه مدینه در غربتش میسوزد هنوز...
یاد شیعیان مظلوم حجازی به خیر ، چه غربتی داشتند و بقیع نفس گرمشان را کم داشت..."و لو لا انت یا علی ، لم تعرف المومنون بعدی..."
باز هم سراسیمه و پر از استیصال سوی ندبه دویدم...به نیابت از تمام عاشقانی که نوای یضج الضاجون شان همیشه در قلبم صدا میکند...
اما ثانیهها بیرحمانه میدویدند
دلم را به محبت عاشقان مولا سپردم و
روبروی ایوان طلا، گذاشتم سفرهاش پهن بماند و شیعیان امیرالمومنین علیهالسلام بر سفرهی دلم هروله کنند...
وقتم تمام شد! درست همانجا که باید دنبالش بگردیم: این الحسن و این الحسین...
چارهای نبود، باید میرفتم؛ سریع خود را به آخر ندبه رساندم، با همان جملهای که آرزویش را داریم؛ و نحن نقول الحمدلله رب العالمین...
لقمهی دیگر نان مولا در دهانم ریخت و این شد زیارت وداع...
خدایا کی میآید جمعه ای که گرداگردش نشسته باشیم و خسته و پیروز سرمان به این ایوان رفیع بلند باشد و بگوییم:
و نحن نقول الحمدلله لله رب العالمین
اترانا نحف بک
اترانا نحف بک ...
و نحن نقول...
یک هفته گذشت، این جمعه عید در عیداست.
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین والائمه المعصومين
خوشا به سعادت آنانی که امروز (عید غدیر) بر سفرهی دلمان، روبروی ایوان طلا راه میروند...عیدتان مبارک محبین امیرالمومنین (علیه السلام) سر سفره باشیم امیر ( علیه السلام) عیدی میدهد ...
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
1⃣7⃣
«غلام نرگس مست تو تاجدارانند»
✍طیبه فرید، عضو تحریریه مجتهده امین
عطرش شبیه عطر حاجی ها نبود! قیافهاش هم! ملاحتش هم صد البته در جان کلمات نمی گنجد. دستهای علی را گرفت، ضرب آهنگ صدایش همراه طبعی ظریف و شاعرانه توی آسمان برکه پیچید: «جانا! غم و غصهاش دراز باد آن که با تو نباد»...
به گمانم حافظ شیرازی اینجا بود که طبع تغزلش گل کرد:
«غلام نرگس مست تو تاجدارانند».
در آن میانه یکی به پیامبر گفت:
میبینی! چه چیزهایی میگوید!!!!
پیامبر گفت او را نشناختی؟
چشمهایش را نمیبینی که نه شبیه مکّیهاست نه مدنی ها و نه حتی شبیه حاجیهای یمنی!او از راهی طولانی آمده!
سفیر خدا جبریل امین است.
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
1⃣7⃣ «غلام نرگس مست تو تاجدارانند» ✍طیبه فرید، عضو تحریریه مجتهده امین عطرش شبیه عطر حاجی ها نب
1⃣8⃣
#طنز
«آتشم و آتش گرفتهام»
✍سمیه رستمی، عضو تحریریه مجتهده امین
اول احساس نمودم که کرک و پشم نداشتهام به آنی و حتی کمتر از آنی از جمیع اعضا و جوارحم فروریختند از آن نعره که شنیدم. متحیر فروماندم که این نعره از حنجره این جانب چگونه برخاست که سابقبراین نیز از خود نعره دهشتناک همی درداده بودم؛ ولی نه اینطور خفن. اول بار هنگامی که بعد سالیان سال عبادت بر مشتی خاک سجده نکردم و اصلاً چش چال، دیدنش نداشتم که نرسیده، اشرف مخلوقات شده بود و من لعین پروردگار. دوم بار چنان به زمینگرم خوردم که جایش هنوز درد میکند و اندام تحتانیام دچار احتراق درونسوز شد و دود سیاهی از آن برخاست. ما میگوییم «هبوط»؛ کلاس داشته باشد وگرنه شوتشدن بود با تیپایی. سوم بار آن زمان که فرشته خودشیرین؛ جبرئیل امین، آمد و فرزند آدم را گفت: «بخوان!» در دلم انواع فحشهای سزاوار فرشته مقرب را گفتم و سویش فوت نمودم و حالا «ولایت و اکمال دین!» این را کجای دل آتشینم بگذارم؟!
اندکاندک جمع یاران و فرزندان همی رسیدند. همه لرزان چون بید که گویی ناغافل بر میخی، سیخی، چیزی نزول کرده باشند و قرار از کف بداده. دستپاچه و آسیمهسر گفتند: بالاخره شد آنچه نباید میشد و اسرافیل در آن صور واماندهاش دمید. یکی از میان ایشان که نخودی، مغز بیشترش بود گالیلهوار پرسید: پس چگونه باشد که هنوز زندهایم؟! یکی دیگر که بهقاعده لوبیاچشمبلبلی کمتر از دیگران داشت، گفت: لابد چونان گرمیم و هیچ حالیمان نیست چه درافتاده و شعله حیات در ما پتپتی کرده و خاموش شده. پس صیحهای زد و موی وزوزی خویش پریشان کرد که دیدی جوانمرگ شدم؟! هزارسال و اندی سنی نبود برای به جهنم رفتن! و وی از همه خنگتر بود و او را مأموریت در جهان وسوسه چون ابوموسی اشعریها میگماردم که لیاقتش همان بود.
آن را که نخودی بیشتر مغز بود و اندکی پاچهخوارتر از دیگران، گفت: ای شعله تو روز بهروز سوزانتر/
وی مکر تو کل یوم افزونتر...
که حوصلهام سر رفت و گفتم؛ چون آدمیان بنال! وی که ضایع همی گشته بود، دستوپای خویش جمع کرد و گفت: خود بفرما این صدای دهشتناک از که بود؟
گفتم: از من!
گفتند: بهبه کم الله! تبارکالله احسن الاصوات فی جمیع الکُرات!
ینی خاک عالم و حتی آدمهای کلأنعام بل هم اضل بر فروق سرشان که همزمان پاچهخوار من و خدایند.
یکی که حتی بهقاعده ذرة مثقال هم وی را از مغز بهره نبود، گفت: مهیب صدایی بود بهراستی از کجایتان در دادید؟ سالها بود که چنین مستفیض نشده بودیم؟ و مرا ظرفیت فضولی در کار خلقت چنان پر بود که توان آن نبود که خداوند را بپرسم این موجود از بهر چه آفریدی که به هیچ کار نیاید که یکی زان میان تازه از گرد راه رسید و او را ندا داد؛ گر حرف نزنی نگوییم لالی!
گفتم: ز چه دیر ماندی؟ گفت: آن صدا مرا به خود چنان خیساند که یک و دو مرا در هم و اندر گشت و حسابی سه شد و با جامه آلوده حضور نشاید.
گفتم: تا مرا چنین یارانی است
روزهایم یکبهیک بارانی است
آن خنگتر گفت: مقصود شاعر از باران در اینجا اشک است یا شماره یک؟ و چنان در وی نگریستم که ملکالموت را چاره نماند جز قبض روحش و راحت شد.
گفتم امروز دین خدا کامل گشت و دیگر انسان نافرمانی خدا نکند. چگونه فریاد بر نیاورم که من باختم! بدم باختم... من که از آتشم به مشتی خاک باختم؛ هیچ ننگی از این بالاتر نیست! پس بگذارید به دوزخ برررم.
آنکه نخودی بیشتر بود گفت: شتاب مکن که قدیمیها گفتهاند: عجله را کار شیطان است و بس.
جمله جمع ابلیسان و شیطان در وی پوکر فیس نگریستند.
گفت: البته همان قدیمیها گفتند در مثل مناقشه نیست و اِهمی نمود و ادامه سخن بگرفت که
یادمان نمیرود تو همانی که موجب راندن آدم، ابوالبشر از بهشت گشتی و لامصب چه خوب او را فریفتی بابا، دست خوش! و پاچهخواری وی مرضی ذاتی بود.
و چون تراپیستانی که به منبر میروند گفت: اندکی جیگر تازه بگیر و دندان طمع بر آن بِنه و دو پر هم به ما بده که تکخوری زشت است، حتی میان ما.
بدان که همه این قوم بچهمثبت نباشند و شیشهخرده در جنسشان بهوفور یافت همیشود و خوب به ما افسار میدهند و ایشان را با بهشت کاری نیست و جمله مقصد ایشان حال و هول دنیایی است همینها برای مقصود ما کافی است که خداوند عزوجل روزی را مِنْ حَیثُ لایَحتَسِب میرساند.
و دیگر خیلی رویش افزون گشت و گفت: عصیان پروردگار کردی به کنار، اینقدرها هم کافر که نیستی لاکردار!
و با این گفته وی نیز مرا میان جمع ضایع کرد. با خود عهد کردم او را مأموریتی دهم صعب و دشوار، جهت گمراهی یکی از آدمیان بسیار کاردرست که وی هرچه پاچه بگیرد؛ محل سگی ننهد که بیمحلی بدترین سلاح است و چنین انتقام بکشم و وی را خز دارم، حتی به عَون الله تعالی!
#غدیر_خم
#یاامیرالمومنین
#پویش_غدیری_ام
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI