#داستانک_جالب
استادی دریکی از دانشگاه های خارجی بہ شاگردان میگوید:🗣
بچه ها تخته رو می بینید؟👨🏻🏫
همہ میگن آرھ
میگہ منو می بینید؟🧐
میگن آرھ :)
میگہ لامپ رو می بینید؟!💡
میگن آرھ😳
میگه خدا رو می بینید؟
میگن نہ
میگہ پس خدا وجود نداره...😶
یہ ایرانی بلند میشہ میگه
بچہ ها منو می بینید؟
میگن آرھ🙂
میگہ تختہ رو می بینید؟
میگن آرھ🙃
میگه مغز استاد رو می بینید؟🧠
میگن نہ...😟
میگہ پس استادمغزنداره...😆👏
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
😊 @afsaranjangnarm_313 😊
#پارت_37
#واقعیت_درمانی✨
کوثر:
با احساس درد بدی تو سرم چشم هام و باز کردم... تار می دیدم چند بار پلکام و باز و بسته کردم تو یه اتاق بودم که دیوارش آبی بود دستم و آوردم بالا که سوزش بدی تو دستم حس کردم نگاهم به سرمی افتاد که تو دستم بود... تعجب کردم...
چه اتفاقی افتاده بود؟؟؟
ماسک اکسیژن تو صورتم و دستگاه هایی که بهم وصل بود...
یهو تموم اتفاقا مث یه فیلم از جلوم رد شد...
پایگاه بسیج... چارپایه... افتادنم.. صدای جیغ و اون درد وحشتناک!!!
شروع کردم به صدا کردن مامان
یه پرستار سراسیمه وارد اتاق شد
+خداروشکر بالاخره بهوش اومدی خانوم خانوما تو که شوهرت و نصفه عمر کردی
-شوهرم؟
+آره دیگه اون آقای طلبه
-محمد😳
+آره اسمش همین بود
-میشه بگید من چند وقته اینجام؟!
+ فکر میکنم 4 ماه عزیزم من بزم دکترت و صدا کنم...
این و گفت و رفت رفت و من و با یه دنیا سوال تنها گذاشت بعد از چند دقیقه دکتر اومد و بعداز معاینه منتقلم کردن به بخش و گذاشتن خانواده م و ببینم مامان گریه کنان وارد شد مدام قربون صدقه م میرفت...
#ادامه_دارد
✍به قلم:
ث.نیکوتدبیر
💫 @afsaranjangnarm_313 💫
#پارت_38
#واقعیت_درمانی✨
چشم ام به در بود پس محمد کجاست؟ کمیل، مامان، بابا، زینب.... همه بودن غیر محمد دلخور شدم از دستش... بغض کردم... نکنه فراموشم کرده... نکنه ازم بریده؟
تو همین فکرا بودم که کمیل گوشی و برداشت
-سلام محمد... مژده بده
+....
-کوثر بالاخره به هوش اومد
+....
-زود خودت و برسون
+....
-آره منتقلش کردن تو بخش
+....
-یاعلی
+....
با چشمانی پر از سوال بهش خیره شدم سوالم و از چشم ام خوند
-محمد 4ماهه اینجاست کار و زندگیش و ول کرده کلا...
فقط روز ای جمعه یه سر میره حرم چله برداشته
+آها
وجودم پر از خوشحالی شد... دلم قنج رفت از این نگرانی هاش...
+کمیل میشه کمکم کنی بلند شم یکم راه برم؟
احساس می کنم پا هام خشک شدن
-چیزه... حالا یکم صبر کن
+کمک نمی کنی؟ باشه خودم بلند میشم
خواستم بلند شم ولی....
#ادامه_دارد
✍به قلم:
ث.نیکو تدبیر
💫 @afsaranjangnarm_313 💫
4_6035203356174059322.mp3
9.11M
نمایـشنامہ #یآدتباشد🌱🌸
بر اسـاس زندگۍ شـهید مدافع حـرم حمید سیاهکالۍ مرادۍ به روایـت همـسر🦋
#پیشنهاد_دانلود🌻
#قسمـت1
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی✨
⚡️ @afsaranjangnarm_313 ⚡️
#چادرانه
میدانم✋
بارها پیش آمده که تنها چادری توی خیابان بوده ای...
و احساس غربت کرده ای...😔
این روز ها خیلی غریب شده این یادگار مظلوم حضرت زهرا (س💚)،اما☝️
فراموشت نشود ممکن است با این حجابت دلی را آرام کنی...
ممکن است از آن طرف خیابان🛣تو را ببیند و لبخند بزند...😍
🌹امام زمان(عج)را میگویم.🌹
همه نگاه های مردم دنیا به فدای یک نگاه و یک لبخند قشنگ😊
{تو}..#یاصاحب_الزمان♡
خیالت راحت آقا جانم من چادرم را هر روز محکم تر از قبل می گیرم...
#عطر_زهرا_گرفته_ای
🌸 @afsaranjangnarm_313 🌸
•°.{رهبرانہ♥️✨}•°.
از محافظ #سید_حسن_نصراللہ سوال ڪردند:
چقدر #سید_حسن را دوست دارے؟!🤔
گفت:°●| آنقدر ڪہ امر ڪند بمیر میمیرم|●°☺️🤞🏻
در ادامہ پرسیدند:
چقدر #امام_خامنہاے را دوست دارے؟🤔
گفت∶°●| آنقدر ڪہ امر ڪند سر #سید_حسن را بیاور میاورم |●°😌✌️🏻
#جانم_فداے_سید_علے
✌️🏻 @afsaranjangnarm_313 ✌️🏻
#قاسم_سلیمانی
دل من دلتنگ شهیدی ست...
که جایش خالیست...
خیالت هر دمی اینجاست با ما...
تو ای آرامش #جانم کجایی...
😔 @afsaranjangnarm_313 😔