#جنگ_نرم
🌐فضای مجازی، مصافِ فرهنگها 5
"آرایش جنگی دشمن در فضای مجازی"
🔹از همه طرف دشمن وارد شده. مسئولین کشور و آحاد مردم باید در مقابلهی با این دشمن هر کاری که میتوانند [انجام دهند]. در هر بخشی، در هر رشتهای که میتوانند، بایستی خودشان را #آماده کنند، وارد میدان باشند. #احساس_مسئولیّت کنند.
🔹آرایش دشمن #آرایش_جنگی است؛ از لحاظ اقتصادی آرایش جنگی گرفته؛ از لحاظ سیاسی آرایش جنگی گرفته؛ فقط از لحاظ نظامی علیالظّاهر آرایش جنگی ندارد که آن هم البتّه حواس نظامیهای ما جمع است؛ همان طور که عرض کردم از لحاظ #فضای_مجازی آرایش جنگی گرفته؛
در مقابل این دشمنی که آرایش جنگی در مقابل ملّت ایران گرفته، ملّت ایران بایستی آرایش مناسب بگیرد، باید خودش را #آماده کند در همهی بخشهای مختلف .
🔶@afsaranjangnarm_313🔶
1_242971839.mp3
8.16M
نمایـشنامہ #یآدتباشد🌱🌸
بر اسـاسزندگۍشهید مدافعحـرمحمید سیاهکالیمرادۍبهروایـتهمـسر🦋
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی💛
#پیشنهاددانلود✨
#قسمـت16🙃
💫 @afsaranjangnarm_313 💫
🌹همه این زلزلهها، پسلرزههای رفتن توست....
#دلتنگی💔
❣ @afsaranjangnarm_313 ❣
#بقیه_الله
🕊🌙🕊🌙🕊🌙
روزی های دوری از شما،
روزهای دلتنگی
و تنهایی ست.
روزهایی که پر است از نوای این بقیه الله
آقای من...
ای کاش روز دیدار شما
نزدیک باشد؛
خیلی نزدیک...
#جمعه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌙🕊🌙🕊🌙🕊
@afsaranjangnarm_313 🤲
#مجلس
#مجلس_دهم
#خرابکاری
یک نماینده مجلس : مصوبات مجلس دستکاری می شود !
رکنا: ابطحی عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس با اشاره به اینکه دستکاری در مصوبات مجلس تبدیل به یک رویه شده است، گفت: مستندات این دستکاریها موجود است.
پ.ن :مجلس دهم رو آقای #لابیجانی انقلابی توصیف کردند یعنی همین ، نمردیم و معنی انقلابی رو هم فهمیدیم !!!!! البته منظورشون مجلس (ان) قلابی بوده و در حقیقت غلط املائی صورت گرفته .خدا بیامرزه ایت الله خلخالی را جاشون خیلی خالیه برای تطهیر نظام از وجود خائنین انباشته شده .
🏛@afsaranjangnarm_313🏛
#بہ_وقت_خاطره📜
یهو میومد میگفت: "چرا شماها بیکارید؟!"
میگفتیم: "حاجی! نمیبینی اسلحه دستمونه؟! یا ماموریت هستیم و مشغولیم؟!" میگفت: "نه .. بیکار نباش! زبونت به ذکر خدا بچرخه پسر! .. همینطور که نشستی، هر کاری که میکنی ذکر هم بگو".. وقتی هم کنار فرودگاه بغداد زدنش تو ماشینش کتاب دعا و قرآنش بود ...
{خاطره اےاز شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانے💔}
🌴@afsaranjangnarm_313🌴
شب 🌌
بابا شدن مولامونه👑
شب لیلایی دل دیوونه💕
مولای دلم بابا شدنت مبارک😍🌸
کریم آل طاها
شب قدم گزاشتن بر زمین مبارکت باد 👏🏻👏🏻
💛💚💛💚💛💚
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
🌹 #بسم_رب_العشق ❤️ #برای_همیشه 🌹 #قسمتشانزدهم نماز خونده بودیم و نشسته بودیم توی صحن،باد خنکی میوم
🌹 #بسم_رب_العشق
❤️ #برای_همیشه
🌹 #قسمتهفدهم
جلوی اینه روسری آبیمو لبنانی بستم،دیگه یاد گرفته بودم چطوری باید ببندم.
امروز یه مانتوی ابی و شلوار مشکی پوشیده بودم.این روسری رو هم دیروز که با زن عمو رفتیم خرید برام خریدش و با رنگ چشمام ست شده بود. رنگ چشمام هم رنگ چشمای آبی مادربزرگم بود بابا همیشه میگه:
_منو یاد مادرم میندازی
سمیه رفته بود اتاقشون یه سر بزنه،امروز روز اخری بود که اینجا بودیم و الان داشتیم برای اخرین بار می رفتیم حرم،کیفمو برداشتم و به سمت اتاق عمو راه افتادم . دیروز توی راه که داشتین میرفتیم خرید سمیه گفت:
_اتنا به یه چیزی دقت کردی؟اینکه از وقتی اومدیم مشهد تو این همه گریه کردی ولی نفست نگرفته و از اسپری استفاده نکردی.
خودم حواسم به این موضوع نبود، واقعا امام رضا خوبی و آقایی رو در حق من تموم کرده بود😭سمیه گفت خوش به حالت چقدر امام رضا هواتو داره .شرمنده شده بودم با این همه بدی ولی امام رضا..........
در زدم پسر عمو در رو باز کرد:
_بفرمایید تو دختر عمو
+نه دیگه به سمیه بگید بیاد بریم
_دارن با خاله و مامان چایی می خورن شمام بیاین تو
از جلوی در کنار رفت و من رفتم تو روبه همه سلام کردم .
خاله سمیه گفت:
_وای دخترم چقدر روسری و چادرت بهت میاد ماشالا بزار و ان یکاد بخونم
+شما لطف دارین☺️
زن عمو هم همونطور که حرف خاله رو تایید می کرد یه لیوان چایی داد دستم.
*ممنون
_اینو بخور دیگه بریم
+خیلی زود این سه روز تموم شد،اینجارو خیلی دوست دارم کاش بازم می موندیم
سمیه که داشت چادرشو سر می کرد گفت:
_به قول خاله ایشالا دفعه دیگه ماه عسل😉
همه خندیدم و گفتم:
+اگه این جوریه که تو فکر کنم یکی دو هفته دیگه اینجا باشی😉
همه زدن زیر خنده و سمیه یه بالش برداشت و به سمتم پرت کرد که تو هوا گرفتم
صورتش از خجالت سرخ شده بود و از دست من عصبانی بود گفت:
_باشه نوبت توهم می رسه ها الان بشین به من بخند
+حالا که من قرار نیست ازدواج کنم و نمی خوام هم ازدواج کنم
زن عمو و عمو یهو هم زمان گفتن:
_چراااااااااااا؟😳
زدیم زیر خنده(البته قشنگ و مثل خانوما می خندیدیم فکر نکنید دهنمون دومتر باز بود😁)
+تازه بابام می خواد بیاد پیشم برا چی ازدواج کنم...
_عمو جون خب اره ولی بعد از یه مدت هم نمی خوای؟
+حالا عمو جون من میخوام اینجا کنکور بدم درس بخونم اونجا که پرستاری قبول نشدم
سمیه گفت:
_ایشالا اینجا قبول می شی خودم کمکت می کنم مثل من یه خانوووم پرستار بشی😎
پسر عمو یه قند طرفش انداخت و گفت:
_تو درسای خودتو از من می پرسیدی چجوری میخوای به دختر عمو یاد بدی
_اگه بلد نبودم پس چجوری کنکور قبول شدم؟
_شانسی
سمیه رفت طرفش که
عمو گفت:
_اصلا قرار بود بریم حرم ها پاشید بریم
و برای آخرین بار راه افتادیم سمت حرم😔
#ادامه_دارد
✍🏻 #به_قلم :
#نفیسه و #نگار
کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫
🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹