فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[♥️💔]
هرکس به طریقی دل ما میشکند
#بیگانه جدا، دوست جدا میشکند...
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست...
از #دوست بپرسید چرا می شکند..؟؟!!))
@afsaranjangnarm_313 ✌️🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_خاطره 📜
🌹بعد از ده دقیقه دیدیم صدای پا می آید و یک نفر در را باز کرد. بابک آن شب نگهبان بود با خشم گفتیم بابا کجا بودی اخه یخ کردیم پشت در، لبخندی زد و ما را به داخل ساختمان راهنمایی کرد وارد اتاقش که شدیم با سجاده ای رو به رو شدیم که به سمت قبله و روی آن کلام الله مجید و زیارت عاشورا بود، تعجب کردم گفتم بابک نماز می خوندی؟با خنده گفت همینجوری میگن.حال ورق زدن آن کتاب ها بودم که احساس کردم بابک 🌹نیست،بعد از چند دقیقه با سفره، نان و مقداری غذا امد، گفت شما خیلی خسته اید تا یکم شام میخورید منم نمازم را تمام میکنم.
🌹ما به خوردن شام مشغول شدیم و بابک هم به ما ملحق شد اما شام نمی خورد میگفت شما بخورید من میلی ندارم و دیرتر شام میخورم تا آنجایی که مثل پروانه دور ما می چرخید و پذیرایی می کرد خلاصه شام که تمام شد نماز را خواندیم و آماده ی رفتن به ادامه مسیر که چشممان به آشپزخانه افتاد و با خنده گفتیم:کلک خان برای خودت چی کنار گذاشتی که شام نمیخوری بابک خنده ی ارامی کرد و میخواست مانع رفتن ما به آشپزخانه شود. ما هم که اصرار او را دیدیم بیشتر برای رفتن به آشپزخانه تحریک می شدیم.
🌹خلاصه نتوانست جلوی ما را بگیرد و ما وارد شدم و دیدیم که در آشپزخانه و کابینت چیزی نیست در یخچال را باز کردیم و چیزی جز بطری آب نیافتیم نگاهم به سمت بابک رفت که کمی گونه و گوشهایش سرخ شده بود و خندهاش را از ما می دزدید.این جا بود که متوجه شدیم بابک همان شام را که سهمیه خودش بود برای ما حاضر کرده است.
•|خاطرهاے از شهید💔
بابک نورے🕊|•
🌴@afsaranjangnarm_313🌴
💕 #بسم_رب_العشق 💕
❤️ #عشق_مجازی 📱
📌 #فصل_دوم 🖇
✨ #قسمت_پانزدهم 📚
-همون دختره که اول با تو اشتباه گرفتیمش
+همون که میگفتین خواهر شی...
-آره خواهر شیری عرفانه
+خب چرا ناراحتی پیدا شده دیگه
-کاش پیداش نمی کردم
+چرا؟
-انقدر گشتم تا پیداش کردم رفتم خوابگاهش گفت رفته با کلی بدبختی شماره دوستشو از اونجا گیر اوردم ...
واییی دوستش مواد فروش بود
ازش پرسیدم اون ارمیتا کجاست؟
گفت زیادی مصرف کرده بود همین دیروز خورد به یه ماشین الانم سرد خونس
منتظر فک و فامیلاشن
+واایی
-الان چجوری به بابا بگم؟این همه گشته پیداش کرده
+خب مگه با بابات نرفتین دنبالش
-چرا ولی اون با دوستش حرف نزد که ببینه چه بلایی سرش اومده شماره رو داد من
+حتما بفهمه کلی ناراحت میشه که اگه زودتر پیداش کرده بود کارش به اینجا ها نمی کشید
-منم به خاطر همین نمی دونم چطوری بگم
+می خوای من بگم؟
****
با هر سختی و مشقتی بود تونستیم ماجرای آرمیتا رو به بابای عارفه و عرفان بگیم.محمد آقا خیلی ناراحت شده بود.
عارفه به عرفان خبر داده بود بیاد نمی دونستم میاد یا نه
امروزم قرار شد یه مراسم کوچیک سر خاک بگیرن
لباسای مشکیم رو پوشیدم و رفتم بالا
زهرا خانوم داشت به گلا آب میداد
-سلام دخترم
+سلام
-میری سر خاک اون دختری که گفتی؟
+آره
-منم اگه پاهام جون میداشت میومدم از همین جا یه فاتحه براش می فرستم،ایشالا خدا بیامرزدش
+ایشالا
رفتم سمت در که زهرا خانوم صدام کرد
+جانم؟؟
-وایسا یه لحظه برم بگم بیاد برسونتت
+کی؟؟
-نوم،اونم داره میره بهشت زهرا
زهرا خانوم یواش یواش از پله ها رفت بالا تا صداش بزنه ...
موندم چی بگم
چاره ای نداشتم فکر کنم ،چند دقیقه بعد اومد تو حیاط و خیلی سربه زیر سلام کرد
یه لحظه با عرفان مقایسش کردم
عرفان هیچ وقت این شکلی نبود ینی می شد اونم..
با صدای بفرماییدش به خودم اومدم و در عقب ماشین و باز کردم و سوار شدم..
#ادامه_دارد....
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیکرد الهی دارد🚫
❤️ @afsaranjangnarm_313 📱
#استوری
چشماٺو ببند
خیال کڹ الاڹ کربلایــے😭💔
🌴🌤@afsaranjangnarm_313🌴🌤
#جـنگ_نرم
#پای_درس_ولایت🔥
حضرت آیتالله خامنهای: «ناامنی درونی شهرهای آمریکا در دنیا کمنظیر است؛ واقعاً در خیابان جوانی که بیرون میرود، خاطرجمع نیست که یک نفری، یک دیوانهای، او را به قتل نرساند. این همان آرمانشهری است که غربزدهها به عنوان آرمانشهر به آن نگاه میکردند.
۱۳۹۹/۰۶/۰۲
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
هدایت شده از 『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
EitaaBot.ir/poll/zrmud
#نظرسنجی رنج سنی اعضای محترم کانال